در
کتابخانه
بازدید : 1234807تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Collapse <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Expand الفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفةالفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفة
Collapse فصل دوم فصل دوم
Expand الفصل الثالث الفصل الثالث
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله ی دیگری كه باز لازم است در اینجا بحث شود خود مسأله ی شیخ اشراق است. در مورد شیخ اشراق برای ما لااقل این توهم- یا بگوییم این حدس- پیدا شده كه او تحت تأثیر شدید عرفا بوده. معاصر با محیی الدین عربی است و از محیی الدین استفاده هم كرده است. خودش هم مردی عارف مسلك و عارف پیشه است. ولی عرفان و تصوف، مخصوصا قبل از محیی الدین از نظر علمی و فلسفی و نظریه ای شأن زیادی نداشته و فیلسوفان نظریات اینها را تحقیر می كردند و ارزشی برای آنها قائل نبودند.

به نظر می رسد شیخ اشراق كه واقعا تحت تأثیر عرفا بوده این سلسله نظریات را از آنها گرفته ولی بعد به هر دلیل بوده به فلاسفه ی پیشین نسبت داده است، برای اینكه اگر اینها را به فلاسفه ی پیشین نسبت نمی داد مورد قبول واقع نمی شد. البته نمی گوییم كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 510
بی اصل بی اصل گفته است. شاید حرفهای بی مدركی در كتابهای افسانه مانندی دیده و فكر كرده كه بهتر است همانها را مستند قرار دهد و بگوید حالا اگر این نظریه ها را ارسطو نگفته است ولی افلاطون كه استاد ارسطو بوده گفته است. مثل آنچه كه در جزوه های دانشكده ی الهیات گفته ایم كه خود اینكه اساساً فلسفه ی افلاطون فلسفه ی اشراقی بوده به این معنا كه الآن ما در فلسفه ی اشراقی داریم- یعنی فلسفه ای كه هم استدلالی است و هم تهذیب نفسی، و استدلال را باید با كمك صفای نفس به كار برد و حكیم باید هم از برهان و استدلال عقلی و هم از سیر و سلوك قلبی استفاده كند- به این معنا چنین چیزی در فلسفه ی افلاطون نیست. شیخ اشراق اینها را كه اساس حكمت اشراق است آمده جدّا به افلاطون نسبت داده است، بعد هم چند نفر را كه هیچكس از آنها در دنیا خبری و اثری ندارد به عنوان اینكه اینها فیلسوفانی در ایران قدیم بوده اند اسم برده- كسانی كه هیچكس نمی تواند از آنها نام و نشانی به دست آورد- و گفته است كه اینها دارای همین مسلك و مشرب بوده اند. بعد از شیخ اشراق این حرف در دنیا گفته شده و الاّ قبل از او مطرح نبوده است. احتمالا [این مطالب ] در كتابهایی كه از ساخته های «شعوبیه» بوده [آمده است. ]
یك روز آقای حبیبی اینجا بود، مطلبی را از تقی زاده نقل می كرد كه حرف خوبی هم بود. بعد هم خودم در كتاب تقی زاده پیدا كردم كه می گوید اساساً ابن الوحشیه ای در دنیا نبوده؛ در حالی كه كربن می نویسد اوّل كسی كه لفظ «اشراق» را به كار برده ابن الوحشیه است كه در كتاب النبطیّه به كار برده است. تقی زاده می گوید: كتابش هم مجهول است. همه ی این حرفها از ساخته های شعوبیه است علیه اعراب. برای اینكه می خواستند بگویند كه ما در ایران قدیم چنین داشتیم، این كتابها را ساخته اند و این حرفها را زده اند.

احتمال دارد كه مستند شیخ اشراق هم چنین كتابهایی باشد. بعد از اینكه این فكر برایم پیدا شد خودم در منابع اصلی مثل ملل و نحل شهرستانی كه بالأخره كتابی قدیمی است گشتم كه ببینم آیا در كتابهای قدیم خودمان اثری پیدا می شود كه فلسفه ی افلاطون فلسفه ی اشراقی بوده به این معنا كه شیخ اشراق می گوید؟ دیدم اصلاً چنین چیزی نیست.

افلاطون یك حرفی داشته راجع به عشق مجازی و راجع به زیبایی و در این موارد نظریاتی داشته، ولی آنچه را كه ما «سیر و سلوك» می نامیم اصلاً مطرح نكرده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 511
حتی كتابهایی نظیر سیر حكمت در اروپا نیز این حرف را نزده اند. نمی توان ثابت كرد كه مربوط به افلاطون بوده است. در قرآن كریم داریم: «إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ. . . » [1]. مولوی هم می گوید:

مرغ بر بالا پران و سایه اش
می دود بر خاك و پرّان مرغ وش
به هر حال این حرفی است كه واقعا عرفا گفته اند، آیا او این حرف عرفا را به نام افلاطون تأیید می كند یا حرف افلاطون هم همین است.

مسأله ی چهارم: آیا بحث در این است كه هر چه در این عالم است حقیقتش در عالم دیگر است [و نسبت این موجودات ] با آنچه كه در عالم دیگر است نسبت عكس و ذی العكس است، نسبت سایه و صاحب سایه است؟ یا اینكه افلاطون مثل شیخ اشراق می گوید هر نوعی از انواع در این عالم [دارای حقیقتی در آن عالم است ] به طوری كه همه ی افرادی كه هر نوع در این عالم دارد تحت یك حقیقت كلی [در آن عالم اند] ؟ كه بدین ترتیب به عدد انواع این عالم حقایقی در عالم دیگر است؛ همه ی انسانها یك حقیقت دارند، همه ی اسبها یك مثال دارند. اگر اینطور باشد به عدد ارباب انواعی كه در عالم دیگر است [اینجا نیز انواع داریم ] و عدد انواع روی زمین باید ثابت باشد [2].

اینها مجموع مسائلی است كه ما باید تدریجا در اینجا به دست آوریم. این را هم اضافه كنم كه برای به دست آوردن افكار افلاطون خوشبختانه كتابهای زیادی از متن كتب اصلی او ترجمه شده كه می شود افكار او را از آن كتابها به دست آورد. دیگر اینكه برای به دست آوردن ریشه های افكار افلاطون باید افكار فیثاغورس و فیثاغورسیها را به دست آوریم. گفته می شود كه حتی نظریه ی مثل را هم شاید [از آنها گرفته باشد] . فیثاغورس مسلّم است كه افكارش بیشتر جنبه ی عرفانی و بلكه جنبه ی دینی و مذهبی داشته و در زمان خودش مثل یك پیامبر اتباعی داشته است. این احتمال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 512
هم می رود كه او پیغمبر بوده باشد. حتی كرامات و معجزاتی به او نسبت داده اند و حتی از ارسطو نقل می كنند كه با نظر تأیید، كراماتی از فیثاغورس نقل می كند و در مقام توجیه آنها برآمده است. حالا اینها را به صورت صددرصد نمی شود گفت و ما به صورت احتمال بیان كردیم. و تازه فیثاغورسیها خود مدعی هستند كه افكارشان را از اورفئوسیها كه حدود صد سال قبل از فیثاغورس [بوده اند گرفته اند. ] می گویند افكار اورفئوس همه اش دینی بوده و در مورد آخرت و تزكیه ی نفس تعلیماتی از او نقل می كنند كه این تعلیمات شبیه به تعلیمات پیامبران است؛ و می گویند فیثاغورس افكارش را از اورفئوس گرفته است. به این ترتیب فلسفه ی افلاطون ریشه اش به فلسفه ی فیثاغورس می رسد و فلسفه ی فیثاغورس هم به اورفئوس؛ و این دو فلسفه هم ریشه در مشرق زمین دارند. فیثاغورس و اورفئوس هر دو افكارشان را از شرق گرفته اند، مخصوصا فیثاغورس. . . كه می گویند به مشرق زمین آمده و بیست سال در مصر بوده و حتی می گویند به ایران هم آمده است؛ پس احتمال دارد كه افكار عرفانی خود را از مشرق زمین گرفته و بعد به سرزمین خود برگشته است. به هر حال باید راجع به ریشه ی این افكار بعد از افلاطون هم مطالعه شود؛ و مخصوصا آنچه برای ما از نظر فلسفه مهم است این است كه شیخ اشراق كه این فكر را در ایران احیا كرد آیا تحت تأثیر عرفا بوده یا اینكه افلاطون واقعا چنان عقیده ای داشته است.

. . . و كان المعروف بأفلاطون و معلّمه سقراط یفرطان فی هذا الرأی و یقولان أنّ للإنسانیّة معنی واحدا موجودا یشترك فیه الأشخاص و یبقی مع بطلانها و لیس هو المعنی المحسوس المتكثّر الفاسد فهو إذن المعنی المعقول المفارق. و قوم آخرون [3]لم یروا لهذه الصورة مفارقة بل لمبادئها، و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 513
جعلوا الأمور التعلیمیة الّتی تفارق بالحدود مستحقّة للمفارقة بالوجود [4]، و جعلوا مالا یفارق بالحدّ من الصور الطبیعیّة لا یفارق بالذّات، و جعلوا الصور الطبیعیّة إنّما تتولّد بمقارنة تلك الصور التعلیمیّة للمادّة؛ كالتقعیر فإنّه معنی تعلیمیّ، فإذا قارن المادّة صار فطوسة، و صار معنی طبیعیّا، و كان للتقعیر من حیث هو تعلیمیّ أن یفارق و إن لم یكن له من حیث هو طبیعیّ أن یفارق.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 514

[1] . حجر/21.
[2] . سؤال: . . .

استاد: گفتیم اساساً رابطه ی اینها رابطه ی علت و معمولی نیست. حالا فرض كنیم رابطه ی اینها را رابطه ی علت و معلولی بدانند. اگر چنین هم باشد رابطه ی علت و معلولی عمیق تر از این حرفهاست. ثانیا رابطه ی مثال و ذی المثال از رابطه ی علت و معلول هم عمیق تر است؛ اینجا عینیت است، اینجا خودش است، وجهه و چهره ی دیگری از خود اوست. . .
[3] . فیثاغورس نظریات خاصی داشته است؛ می گویند عالمی است كه هم افكار اجتماعی داشته و هم افكار فلسفی و هم اندیشه های عرفانی. ضمنا افكار سیاسی هم داشته. مثلاً می گوید كه مال و ثروت به همه ی مردم تعلق دارد.

علاوه بر این موسیقی دان بزرگی هم بوده؛ یعنی مخترع بعضی از الحان موسیقی بوده است؛ چون موسیقی سر و كارش با عدد است. از همین جا می گویند این فكر فلسفی برایش پیدا شد كه اصل در اشیاء عدد است. ما اعداد را یك سلسله اعراض می دانیم آن هم اعراض انتزاعی نه محمول بالضمیمه. او برعكس معتقد بوده است اصل همه ی اشیاء عدد است و اصل همه ی اصلها عدد واحد است و از واحد اعداد دیگر به وجود می آید. بعد هم توجیهاتی راجع به خط و سطح و مفاهیم هندسی و عددی داشته است، مثلاً واحد را به نقطه ی هندسی مرتبط می دانسته و خط را ظاهرا به عدد 2 و سطح را به عدد دیگری و مثلث را به عددی دیگر، و به این ترتیب میان صور و شكلهای هندسی و میان اعداد رابطه ای قائل بوده و بعد هر دو را مبدأ صور طبیعی می دانسته است؛ یعنی می گفته: این طبیعت مجموعی از امور ریاضی است. از عدد شكلها به وجود می آید و از مجموع عدد و شكلها طبیعت به وجود می آید. پس طبیعت در واقع تألیف یافته و تركیب شده از همین امور تعلیمیه است. این درست عكس فكری است كه ما می كنیم. ما طبیعت را اصل و معروض می دانیم و اعداد و هندسیات و مقادیر را عوارض طبیعت می دانیم. او طبیعت را فراهم شده ی از اینها می دانسته است. فیثاغورس و اتباع او چنین نظری داشتند؛ برای طبیعت اصالت قائل نبودند و اصالت را به تعلیمیات می دادند و گفته اند: این تعلیمیاتی كه در اینجا هست اشباحی و عكسهایی هستند از حقایق تعلیمی كه در عالم دیگر است. مثلاً حقیقت مثلث و مربع در عالم دیگر است.
[4] . اینها علاوه بر اینكه امور تعلیمی را از نظر تعریف بی نیاز از ماده می دانسته اند، برای آنها مرتبه ای از مراتب وجود قائل بودند كه اصل و حقیقت موجودات دیگرند و مفارق از ماده می باشند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است