نظریه ی سوم این است که اینها صور مرتسمه هستند ولی این صور مرتسمه در ذات
حق نیستند، بلکه در عقل یا نفسی هستند؛ یعنی عقل یا نفسی که موجود شاعر
بالذاتی است وجود دارد که این صور مرتسم در آن عقل یا نفس هستند و مناط علم
حق تعالی به اشیاء این صوری است که در آن عقل یا نفس مرتسم است.
این فرضیه را علی الظاهر از این جهت بیان کرده که ظاهرش با بعضی از مسائل
که در تعبیرات دینی و اسلامی آمده است بهتر منطبق است. مثلاً در تعبیرات اسلامی
سخن از لوح محفوظ و کتب سماویّه است و کسی شک ندارد که مقصود از «لوح
محفوظ» یک جسم مادی نیست و اگر گفته اند که در آن لوح ثبت است و به صورت
یک «کتاب» آن را معرفی کرده اند، شک نداریم که به شکل این کتابهای معمولی
نیست، بلکه یک حقیقتی است که این صور در آن حقیقت، به نحو خاصی که در یک
حقیقت شاعر بالذات می تواند وجود داشته باشد، وجود دارد؛ یعنی آن حقیقت به
صورت یک عقل یا نفس وجود دارد.
شیخ می گوید اعتقاد ما این است که لوح محفوظ و [کتب سماویّه ] ملائکه ای
هستند که خود یک موجود شاعر بالذات هستند. البته خود شیخ چنین حرفی
نمی زند؛ لابد کسان دیگری بوده اند که چنین احتمالی را گفته و این نظر را داشته اند
که مناط علم حق تعالی به اشیاء این است که صور اشیاء در یک ذاتی مرتسم است.
سؤال:
وقتی که منفصل از او هستند، چگونه به ذات باری تعالی ربط پیدا
می کنند؟
استاد: این معنایش منفصل هم نیست. معلول هیچ وقت از علت خودش منفصل
نیست. نسبت معلول به علت، از نسبت قوای نفس به خود نفس نزدیکتر است که
دورتر نیست. همان طور که اگر در قوه ای از قوای نفس صورتی مرتسم شود مناط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 356
آگاهی نفس به آن صورت می باشد، به طریق أولی در آنجا هم همین جور است؛
یعنی انفصال نیست. البته سخن شیخ در اینجا در این حد درست نیست که ما مناط
علم را فقط چنین چیزی بدانیم؛ ولی این ایراد هم به هر حال وارد نیست؛ یعنی اگر ما
فرض کنیم که صادر اول آن حقیقت یا عقل یا نفسی است که در آن، صور همه ی اشیاء
مرتسم است، معنایش این نیست که پس مناط علم حق تعالی به این صور محل
اشکال است؛ یعنی در آن صورت لازم می آید که آن صور مرتسمه، معقول آن ذاتی
باشند که آن صور در او مرتسم است؛ لازم می آید که آن صور، معقول آن عقل یا
نفس باشند علی أنها فیه، و معقولة للأول علی أنها عنه.
پس حرف شیخ این است که شما فکر نکنید که باید صور در شئ باشند تا با او
ارتباط پیدا کنند و بتوانیم به آن شئ «عاقل» بگوییم، و اگر ما می گفتیم که آن صور
در ذات حق تعالی وجود دارد، سؤال نمی کردید که پس چگونه حق تعالی [به آن
علم دارد؟ ] می گفتید چون در او وجود دارد، دیگر از او منفصل نیست.
اما وقتی می گوییم این صور در چیزی وجود دارند که آن چیز معلوم ذات اول
است و قهراً خود صور هم معلوم ذات اول هستند، این سؤال پیش می آید که به چه
مناسبت اینها علم واجب تعالی تلقی می شوند؟ شیخ می گوید آن صور معقولةٌ للعقل
بما أنّها فیه و معقولةٌ للأول تعالی بما أنها عنه؛ یعنی وقتی که شیئی از شئ دیگر است
و رابطه ی آنها واقعاً رابطه ی علّی و معلولی است و آن معلول هم از سنخ علم است، قهراً
آن علت که به ذات خودش آگاه است، همین مناط علمش به معلول می شود؛ یعنی
اینجا دیگر احتجابی در کار نیست؛ در عالَم مفارقات اصلاً احتجابی نیست. پس
سخن شیخ اگرچه از جنبه های دیگر قابل مناقشه است ولی از این جهت قابل
مناقشه نیست.
سؤال:
علم به معلول باید در مرتبه ی علم به علت باشد.
استاد: بله، هست.
-
می گوید در ذات مرتسم نیست و در مرتبه ی عقل مفارق مرتسم است. مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 357
استاد: سؤالتان در چه جهت است؟ آیا می خواهید بگویید پس این چطور مناط
علم می تواند باشد؟ یا می خواهید بگویید لازم می آید علم حق تعالی به همه ی اشیاء
در مرتبه ی ذات نباشد؟ این، سؤال دیگری است. جواب این سؤال این است که علم
حق تعالی به اشیاء، در مرتبه ی ذات، علم اجمالی است نه علم تفصیلی؛ علم تفصیلی
نمی تواند باشد. آنچه مسلّم و ضروری است این است که حق تعالی علم تفصیلی به
همه ی اشیاء دارد؛ و باز مسلّم است که در مرتبه ی ذات هم علم به همه ی اشیاء دارد؛ ولی ما
دلیلی نداریم که علم حق تعالی به همه ی اشیاء، در مرتبه ی ذات، علم تفصیلی باشد، و
چنین چیزی محال است. علم حق تعالی به غیر خود، در مرتبه ی ذات، علم اجمالی
است. ولی علم تفصیلی حق تعالی به اشیاء، در مرتبه ی زائد بر ذات است. البته بعد
ملاصدرا می گوید علم تفصیلی به اشیاء هم در مرتبه ی ذات است. حالا چنین مطلبی
برای ما ثابت است. اگر آن مطلب ثابت نشده بود ما از جای دیگری دلیل نداشتیم که
بگوییم علم تفصیلی حق تعالی به همه ی اشیاء در مرتبه ی ذات است؛ یعنی این
محذوری ایجاد نمی کند که غیر از این نتوانیم بگوییم. این هم یک نظریه.
پس از این شیخ در باره ی همین شقوق بیاناتی دارد. ما گفتیم که در کلمات شیخ
هیچ جا اسمی از علم حصولی و علم حضوری نیامده است، و در این امر بحثی
نیست.