شیخ در اینجا مسائل دیگری را هم ذكر كرده كه مسائل مهمی نیست ولی چون
ممكن است مورد نقد واقع شود در اینجا ذكر شده است. گفتیم كه اجناس با یكدیگر
تضاد ندارند، انواعی كه در جنس قریب شریك اند و در فصل اختلاف دارند با یكدیگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 489
تضاد دارند. حال اگر كسی بگوید: «خیر و شر چطور؟ خیر و شر دو جنس هستند زیرا
انواعی از خیرات و انواعی از شرور داریم. خیر و شر حسی داریم و خیر و شر عقلی
داریم. شر حیوانی داریم و شر غیر حیوانی. خیر و شر با آنكه جنس اند برای انواع
خیرات و شرور، معذلك خود خیر و شر از آن جهت كه خیر و شر هستند با یكدیگر
تضاد دارند» .
جواب این است كه خیر و شر اساساً رابطه شان تضاد نیست، عدم و ملكه است.
ضدین در موردی گفته می شود كه «امرین وجودیّین» باشد و «بینهما غایة الخلاف»
باشد. امّا در مورد خیر و شر، شر برمی گردد به امر عدمی. اینكه شیئی امكان داشتن یك
وجود یا كمال یك وجود را داشته باشد و آن را نداشته باشد و یا اینكه داشته باشد و به
علتی آن را فاقد بشود، این را «شر» می گوییم؛ و نیز یك امر وجودی كه منشأ شر در
دیگری بشود به او «شر» می گوییم. مثلاً وقتی طوفان می آید منشأ قطع اشجار می شود
یعنی این شر را در آنها ایجاد می كند و موجب عدم می شود. وبا و طاعون را ما «شر»
می نامیم به اعتبار اینكه منشأ فقدانات در اشیاء دیگر می گردند. ماهیت شر در آخر به
امر عدمی برمی گردد. پس نسبت خیر و شر نسبت عدم و ملكه است، و سلب و ایجاب
نیست، چون هر عدم الخیری را شر نمی گویند. مثلاً این دیوار كه فاقد قوه ی نطق است،
نداشتن نطق برایش شر نیست. شیئی كه ظرفیت وجودیش داشتن كمالی را اقتضا
نمی كند، نداشتن آن كمال را شر نمی گویند؛ و لهذا موجودات دانی كه كمالات عالی
را ندارند، مثلاً طبیعت كمالات نفس را ندارند و نفس كمالات عقل را ندارد و عقل
كمالات ذات باری را ندارد، به اینها شر گفته نمی شود. شر در جایی گفته می شود كه
شأنیّتی در كار باشد. در عرف و غیر عرف هر دو چنین است.