در باب تضاد كه وارد شدیم گفتیم تضادی كه اینجا به حسب اصطلاح می گویند و
در باب «تقابل» می آورند از احكام اغیار است، یعنی اموری كه غیر یكدیگرند و با
یكدیگر در محل واحد و موضوع واحد قابل اجتماع نیستند. پس قهراً تضاد را درباره ی
اموری می گویند كه حالّ در محلی باشند. اموری كه حالّ در یك محل نیستند
اصطلاحا «متضادّین» گفته نمی شود. مثلاً نمی توانیم بگوییم این چراغ ضد این
ضبط صوت است. ایندو نه ضدند و نه غیرضد. ضد در حالات می آید، یعنی در اموری
كه حالّ در محل باشند؛ و چنانكه گفتیم میان اجناس عالیه هیچوقت تضاد نیست؛
یعنی مقولات عالیه با یكدیگر تضاد ندارند. جوهر كه اصلاً حالّ در محلی نیست، آن نه
عرض هم با یكدیگر قابل اجتماع هستند؛ یعنی كمیت از آن جهت كه كمّیت است با
كیفیت از آن جهت كه كیفیت است تضاد ندارد، و كمیت و كیفیت با اضافه از آن
جهت كه اضافه است تضاد ندارند، و همه ی اینها با فعل یا با انفعال و یا با جده تضاد
ندارند. تضاد فقط در جایی است كه دو عرض در جنس قریب با یكدیگر شركت داشته
باشند و در فصل قریب با یكدیگر اختلاف داشته باشند. همه ی متضادهای عالم در همین
صورت است؛ و تضادی كه در اینجا می گویند به معنی دو امری است كه وارد بر
موضوع واحدی بشوند؛ و «بینهما غایة الخلاف» كه می گویند در همین جاست. «غایة
الخلاف» یعنی در عین وحدت در جنس قریب، در امر ذاتیشان كه فصل باشد با
یكدیگر اختلاف دارند، كالبیاض و السواد و الحلاوة و المرارة.