ما قبلاً در باب واجب الوجود ثابت کردیم و روی آن هم تا آخر پافشاری داریم
که واجب الوجود واحد است و اَحَد است. «واحد است» یعنی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ، لا
شَریکَ لَهُ، همتا ندارد، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ، لا کُفْوَ لَهُ، در مرتبه وجود او هیچ موجودی
وجود ندارد، مثل ندارد، زیرا مثل و همتا داشتن به این معناست که واجب الوجود
دیگری در عرض او وجود داشته باشد. به عبارت دیگر مثل داشتن یعنی اینکه
وجودی در عرض او باشد، که لازمه ی وجودِ هم عرض او واجب الوجود بودن آن
وجود است. ولی مسأله ی احد بودن و احدیّ الذات بودن یعنی لیس بمرکّب، بسیط
محض است، لا جزء له، در ذات او شئ و شئ فرض نمی شود. در ذات هر موجود
دیگر، حتی مجردات، نوعی از کثرت هست. هر موجودی اگرچه از مجردترین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 120
موجودات باشد- بجز ذات واجب الوجود- نوعی کثرت را داراست، حتی اگر این
کثرت با تحلیل عقلی فرض شود؛ و لهذا می گویند: «کل ممکنٍ زوجٌ ترکیبیٌ مرکبٌ
من ماهیةٍ و وجودٍ» . هر ممکنی جفت است، یعنی یک حقیقت مزدوج دارد: چیزی
است و وجودی، چیزی است که وجود دارد، ماهیتی و وجودی دارد. کسانی که با
مشرب فلسفی فکر می کردند آیه ی
«وَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ» [1] را چنین تفسیر می کردند که هر مخلوقی را که شما در نظر بگیرید جفت آفریده شده است، یعنی
حقیقتش جفت است، حقیقتش از ماهیت و وجود است. به هر حال ما با آیه در
اینجا کار نداریم، ولی اینکه هر ممکنی زوج ترکیبی است، در آن بحث نیست. در
ذات واجب الوجود این مقدار هم فرض ترکیب نمی شود تا چه رسد به داشتن اجزای
خارجی و عینی، چه اجزای عقلی و فلسفی باشد مثل ماده و صورت که شیئی
ماده ای داشته باشد و بعد فعلیت پیدا کند، و چه اجزای اندامی و عضوی، که مثلاً
شیئی سمع و بصر و عقل و. . . داشته باشد. ما که هم سمیع و هم بصیر هستیم، از آن
حیث که سمیع هستیم بصیر نیستیم و از آن حیث که بصیر هستیم سمیع نیستیم و از
آن حیث که عاقلیم سمیع و بصیر نیستیم؛ یعنی همه ی اینها در ما کثرت دارند. سمع،
جزئی از وجود ماست و بصر جزء دیگر و عقل و علم جزء دیگر از وجود ماست. به
جسم هم که نگاه کنیم همه اش کثرت اندر کثرت می باشد.
در ذات واجب الوجود هیچ نوع کثرتی فرض نمی شود. کثرت است که محدودیت
می آورد. هر مقدار که شئ بسیطتر باشد نا محدودتر هم هست. این از مسلّمات و از
مبادی است که به هیچ وجه نمی شود به آن دست زد و خلافش را تصور کرد.
[1] . ذاریات / 49. مقصود از «زوجین» جفت است. زوج، هم به معنای جفت گفته می شود و هم به معنای فردِ در مقابل فرد دیگر؛ مثل اینکه به زن و شوهر «زوجین» می گوییم [که شوهر زوج زن و زن زوجه ی شوهر است ] در حالی که اگر «زوج» فقط به معنای جفت باشد زوجین باید چهار فرد باشد، چون زوجین جفت و جفت می شود که هر کدام دو فرد دارند و مجموعاً چهارتا می شود، ولی زن و شوهر دو فرد بیشتر نیستند. زوج و زوجه را ما به هر فرد از آنها اطلاق می کنیم. بنابراین «زوجین» در آن آیه هم به معنای دو جفت نیست که چهارتا بشود. جفت به معنی «تا» است؛ می گوییم فلان شئ جفت فلان شئ است، یعنی «تا» ی اوست.