بوعلی می گوید که علم به جزئیات دو گونه است: یکی علم به جزئیات به نحو
جزئی، و دیگری علم به جزئیات به نحو کلی. علم به جزئیات به نحو جزئی مثل
همین مثالهایی که گفتیم، که اغلب در مورد علمهای انفعالی است. ولی علمی که از
روی مبادی علت و معلول پیدا شود، علم به جزئیات است به نحو کلی. البته این کلی
منحصر در فرد است. مثلاً چطور؟
خود بوعلی به خسوف و کسوف ها مثال می زند؛ می گوید علم منجم به اینکه
خسوف در چه ساعت و دقیقه ای صورت می گیرد علم به نحو کلی است؛ یعنی آن
علم از روی قاعده وضابطه ی کلی است که هرگاه زمین میان ماه و خورشید فاصله
شود و مثلاً از فلان جا این قدر دور باشد و از جای دیگر آن قدر دور باشد خسوف
روی می دهد؛ و به همین خسوف جزئی هم علم دارد.
مثال دیگری ذکر کنم: شخصی که محاسبه کننده و حسابگر است، مثلاً در این
مورد علم دارد که قطاری در ساعت 12 از تهران به مشهد با سرعت 80 کیلومتر در
ساعت حرکت می کند. [پس از مدتی قطار به گرمسار می رسد. ] هیچ ضرورتی ندارد
که این شخص قطار را در آن ساعت در گرمسار ببیند. او تحت قاعده و ضابطه ی کلی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 331
الآن علم دارد که قطار در گرمسار ایستاده است. البته علم بشر آنقدر دقیق نیست که
هیچ تخلفی نداشته باشد. ممکن است یک دقیقه، دو دقیقه یا ده دقیقه تخلف داشته
باشد. اما اگر فرض کنیم که ما آنقدر به علل احاطه داشته باشیم که جمیع عللی را که
کندکننده یا تندکننده است بشناسیم، از قبیل حرکت باد و عوامل دیگر، اگر ما به همه ی
اینها علم داشته باشیم، نه تنها یک ثانیه تخلف ندارد، بلکه یک میلیونیم ثانیه هم
تخلف ندارد. آن کسی که در قطار است علم به جزئی دارد و به نحو جزئی، و آن کس
که روی قاعده و ضابطه ی کلی و از روی محاسبه این را کشف می کند، علم به جزئی
دارد از طریق کلی.