در
کتابخانه
بازدید : 1235896تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Collapse مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی
Collapse فصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنهافصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنها
Expand فصل سوم تناهی علل غائی فصل سوم تناهی علل غائی
Expand فصل چهارم صفات واجب الوجودفصل چهارم صفات واجب الوجود
Expand فصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجودفصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجود
Expand فصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجودفصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجود
Expand فصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجودفصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجود
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
شیخ بعد از این به مسأله ی استکمال می پردازد و بیان می کند که ما به چه موردی استکمال می گوییم و به چه موردی استکمال نمی گوییم. چرا وقتی که انسان جاهل عالم می شود نمی گوییم مستکمل به علم شده، ولی وقتی که صبی رجل می شود می گوییم مستکمل شده است؟ فرق ایندو با یکدیگر چیست؟ جواب می دهد که مقصود ما از «کمال» در اینجا غایت است. فرق است میان آنجایی که طبیعت به سوی غایتی در حرکت است و می کوشد که به سوی این غایت برود و طبیعت به جبلّت خودش به سوی آن حرکت می کند، و آنجایی که طبیعت مستعد چیزی هست ولی به سوی آن در حرکت نیست. مثال را من اول از خارج ذکر می کنم: هسته ی خرمایی را در نظر بگیرید. این هسته استعداد درخت شدن را دارد، می تواند درخت شود، استعداد خاکستر شدن را هم دارد. ولی این دو استعداد با هم تفاوت دارند. در استعداد درخت شدن، طبیعتِ هسته ی خرماست که به سوی درخت شدن در حرکت است و متوجه اوست، نیاز به شرایط مساعد دارد که خود طبیعت آن سیر خودش را انجام دهد، لازم نیست که عامل خارجی آن را به سوی درخت شدن پیش ببرد. این هسته فقط به معاونت و معاضدت احتیاج دارد؛ نور و آب و خاک و هوا به او برسد، به سوی درخت شدن حرکت می کند ولی آن که او را به آن سو حرکت می دهد طبیعتِ خودش است نه چیز دیگر. این را «کمال» می گوییم.

درخت شدن هسته و میوه دادن آن را «کمال» می گوییم.

ولی هر چیز دیگری را که هسته قابلیت شدن آن را دارد کمال نمی نامیم. این هسته قابل خاکستر شدن هم هست، یعنی این قابلیت را دارد که یک عامل دیگر از خارج بیاید و آن را تحت تأثیر خود قرار دهد و به خاکستر تبدیل کند. اما این، طبیعت هسته ی خرما نیست که به سوی خاکستر شدن حرکت کرده باشد. شیخ استعداد عالم شدن انسان را هم از همین قبیل می داند. انسان مستعد عالم شدن است، مستعد هنرمند شدن است، مستعد صنعتگر شدن است. منظور این است که امکان دارد که اگر عوامل خارجی به سراغش بیایند عالم بشود، هنرمند بشود، صنعتگر بشود. ولی این، طبیعت انسان نیست که خودش به آن سو حرکت می کند.

بنابراین، اینکه بعضی از شدنها را از نوع کمال می شماریم و بعضی دیگر را نمی شماریم تفاوتشان در این است که کمال یعنی غایت، یعنی آن چیزی که طبیعت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 88
به جبلّت خودش به سوی آن در حرکت است. اگر غیر از این باشد ما به آن کمال نمی گوییم اگر چه طبیعت استعداد آن را داشته باشد.

علاوه بر اینکه جبلّت ذاتی طبیعت باید به سوی کمال حرکت کند، از جمله خصلتهای دیگری که برای غایت یا کمال هست این است که اموری که طبیعت به جبلّت ذاتی خودش به سوی آنها در حرکت است، کافی است که مانع را از سر راه حرکتش برداریم تا او خود حرکت را انجام دهد. اگر مانع و عایقی در میان باشد طبیعت کارش را انجام نمی دهد، ولی همین قدر که مانع برداشته شد او کارش را انجام می دهد. این برخلاف اموری است که در جبلّت طبیعت نیست. در آن موارد، نبودن مانع کافی نیست زیرا حرکت این طبیعت از درون خودش سرچشمه نمی گیرد. لهذا می گویند حرکت بر دو قسم است: طبعی و قسری. حرکت طبعی حرکتی است که اگر طبیعت را به خود واگذاریم و همه ی موانع را از جلو او برداریم نیازی به عامل بیرونی برای حرکت ندارد، از درون خودش این حرکت را ایجاد می کند. در قدیم که هنوز قوه ی جاذبه را کشف نکرده بودند این جور فکر می کردند، می گفتند اگر ما سنگی را از بالا رها کنیم و مانعی هم سر راه آن نباشد، یعنی جسمی سنگینتر و محکمتر از خودش سر راه نباشد، این سنگ به طبیعت خودش به سوی پایین می آید و طبیعتش آن را به پایین می کشاند. حرکت قسری اینچنین نیست، عدم مانع برای این حرکت کافی نیست، بلکه یک عاملی از بیرون باید بیاید وآن را به سوی آن هدف بکشاند. پس، از جمله خصوصیات حرکت استکمالی این است که نبودن عوایق و موانع کافی است که طبیعت حرکت خودش را به سوی آن کمال و غایت انجام دهد، و به همین جهت هم حرکت گفته می شود، یعنی طبیعت تدریجاً می کوشد که خودش را به آن غایت برساند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است