در اینجا ما ایرادی بر بیان شیخ وارد کردیم که به قوّت خود باقی است. گفتیم که
چرا ارسطو آن تقسیم دوگانه را کرده است با اینکه بحث او در مبادی جوهر است؟
چرا مبادی جوهر را دوگونه دانسته، یکی علی سبیل الاستحاله و دیگری علی سبیل
الاستکمال؟ آن قسمی که علی سبیل الاستحاله است داخل در همین تعریفی است
که شیخ بیان کرده است. اما آن قسمی که علی سبیل الاستکمال است داخل در
تعریف شیخ نیست و جزء ذاتی نیست، برای اینکه علی سبیل الاستکمال را اگر
استکمال جوهری بگیریم برخلاف مبنای خود ارسطو و بوعلی است. [از نظر آنها]
صبی که تبدیل به رجل می شود کمال جوهری پیدا نکرده، بلکه کمال عرضی پیدا
کرده است. در واقع نسبت رجل به انسان صبی نظیر نسبت عالم است به انسان؛ یعنی
همان گونه که انسان عالم مرکبی است از انسان و علم، انسان رجل هم مرکبی است از
انسان به اضافه ی این ابعاد [و کیفیّات ] خاص، زیرا این ابعاد و خصوصیات در
انسانیت رجل دخالتی ندارد. پس این هم باز از قبیل آن جوهری می شود که
معروضٌ لعرضٍ اعتبار کردیم نه جوهر بما هو جوهر. اگر این استکمال را استکمال
جوهری بدانیم سخن شیخ درست است ولی خلاف مبناست، و اگر استکمال
بالعرض بدانیم ایراد آنها وارد است که چرا [قسم استکمال دفعی ] را ذکر نکرده است.
به هر حال جواب شیخ مشخص است که بر چه اساسی است. مقصودش از این که
یک شئ جزء باشد این است که حالتی غیر از جزء بودن برای آن تصور نشود. ولی
ایراد سر جای خود باقی است.