مطلب دیگری نیز اینجا وجود دارد که از جمله موارد تفاوت میان فکر شرقی و
غربی است: آیا وجودمطلق، قطع نظر از آن اختلافی که بیان شد، وجود دارد یا
وجود ندارد؟ آیا چنین وجودی می تواند وجود داشته باشد؟ یا اصلاً وجود تا مقید
نشود نمی تواند وجود داشته باشد؟ آیا وجود مطلق با عدم برابر است؟ آیا وجود
باید وجود «شئ ما» باشد تا بتواند وجود داشته باشد ولی وجود صرف و مطلق
نمی تواند موجود باشد؟
خیلی ها می گویند وجود مطلق فقط یک مفهوم است، وجود آن وقت می تواند
وجود داشته باشد که به یک شئ خاص تعلق بگیرد، بگوییم وجود هذا، وجود الف،
وجود ب. پس وجود به تبع متعلَّقش که همان ماهیت باشد تحقق پیدا می کند. ممکن
است امروز اسمش را «اصالت ماهیت» نگذارند ولی این همان اصالت ماهیت
است، و فکر همان فکر اصالت ماهیتی است. اینها نه تنها می گویند که وجود مطلق
نمی تواند وجود داشته باشد بلکه بدتر از این، می گویند که وجود پس از اینکه
آمیخته با عدم شد، از آمیختگی اش با عدم، «شدن» تحقق می یابد، «شدن» به وجود
می آید. [معنی سخن اینها این است که ] وجود مطلق با عدم برابر است، ولی وجودی
که با نیستی یکی شده و شدن را به وجود آورده است [تحقق دارد] . پس وجود مطلق
از نظر اینها یعنی بودن، و بودن تحقق ندارد. وجودی می تواند موجود باشد که توأم با
عدم است. چنین موجودی حرکت و شدن است.
در کلمات بوعلی و امثال او مسائل اصالت وجود هنوز طرح نشده بوده و هنوز
فلسفه خالی از این مسائل بوده، اوائل پیدایش این مسائل بوده و تازه بویی از آن در
آثار بوعلی آمده است. ولی بعدها در کلمات ملاصدرا و متأخرین این مسأله طرح
شده که تشخص وجود به چیست. آیا وجود به ذات خودش متشخص است یا به
چیز دیگر؟ به عبارت دیگر: اولاً آیا وجود امری اصیل است یا نیست؟ آیا وجود
مقید تحققش به اعتبار متعلقش است یا تحقق متعلقش به واسطه ی اوست؟ جواب
این است که وقتی وجود به الف تعلق پیدا کرد، الف به تبع این وجودِ محدود تحقق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 142
پیدا کرده است، و الاّ وجود به ذاتش متحقق است و به ذات خودش متشخص است.
وقتی چنین شد که وجود محدود به ذات خود متشخص است، وجود نامحدود به
طریق اولی به ذات خود متشخص است.
اکنون به سراغ «شدن» می آییم. خودِ شدن هم نوعی از هستی است، مرتبه ای از
هستی است. البته اینکه ما در اینجا نوعی از هستی را بیان می کنیم که با نیستی
آمیخته است، باید توجه کرد که این نیستی که در اینجا انتزاع می شود غیر از آن
نیستی است که در مقابل هستی قرار دارد و نقیض هستی است. هستی و نیستی در
شدن با یکدیگر متحدند، اما آن نیستی که با هستی متحد است غیر از آن نیستی
است که نقیض هستی است، و لهذا جمع نقیضین هم نیست.
سؤال:
آیا این نیستی همان ماهیت است که چنین از آن تعبیر می کنند؟
استاد: نه، ماهیت نیست، خود نیستی است. ما این مطلب را در آن مقاله ی «اصل
تضاد» شرح داده ایم
[1].
این نیز مطلبی بود که چون به اینجا مربوط بود عرض کردم، برای اینکه توجه
داشته باشید که یک طرز تفکری وجود دارد که می گوید وجود مطلق نمی تواند
وجود داشته باشد و حقیقت ندارد؛ وقتی وجود می تواند وجود داشته باشد که به
یک شئ تعلق پیدا کرده باشد. قهراً شیئی که در مقابل وجود فرض می شود همان
ماهیت است.
سؤال:
امروزیها می گویند مطلق چنان سعه ای دارد که هم وجود و هم عدم
را شامل می شود.
استاد: منظور وجود مطلق است؟
آنها به طور کلی می گویند مطلق شامل عدم و وجود است. بعد هم مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 143
می گویند این نظر را «قیصری» هم گفته است.
استاد: نه، بیخود می گویند، در بیانات او نیست. «مطلق شامل عدم و وجود است»
یعنی چه؟ آیا مطلق خودش وجود دارد یا ندارد؟ این مطلق یا موجود است یا
معدوم. اگر موجود باشد، آیا این همان وجود مطلق است یا وجود شئ مطلق؟
بالاخره یکی از این دوتاست. اگر بگوییم همان وجود مطلق است، دیگر غلط است
که بگوییم شامل وجود و عدم می شود؛ و اگر بگوییم وجودِ شئ مطلق است، در واقع
ماهیت را مطلق فرض کرده ایم، یعنی ذاتی را فرض کرده ایم که آن ذات مطلق است.
پس «مطلق» ماهیت می شود، این را می گویید هم شامل وجود می شود و هم عدم.
ماهیت اصلاً نمی تواند مطلق باشد. ماهیت مساوی است با محدود بودن. قیصری
هم آن حرف را نزده است. حرف قیصری در باره ی وجود است. همه ی تکیه او روی
وجود است. اصلاً عرفا هستند که برای اولین بار مسأله ی اصالت وجود را طرح کردند.
البته بیان آنها فلسفی نبود و با بیان خودشان بود.
تا اینجا ما اصل مسأله را طرح کردیم که لازم هم بود. بعد از این می خواهیم
ببینیم که چه برهانی برای این مطلب هست. ما برهانی را که ساده تر است اول ذکر
می کنیم و بعد به برهان شیخ که کمی مشکل است می پردازیم.
[1] . مقالات فلسفی، چاپ انتشارات صدرا.