بعد می فرمایند اگر بنا شود که ما تقییدی بزنیم، چرا قید حکمت باشد و مالکیت
نباشد؟ از جهت مالکیت هم لایُسْئَلُ عَنْ فِعْلِهِ؛ چرا؟ برای اینکه هر کاری بکند در
چیزی است که مال خود اوست.
بنا بر این تقریر، بحث از باب حکمت خارج می شود و در باب عدالت وارد
می شود. یک وقت سخن از این است که أنّه حکیمٌ، درمقابل أنّه عابثٌ، و یک وقت
سخن در این است که أنّه عادلٌ، در مقابل أنّه ظالمٌ. پس بنا بر این نظر، آیه به مسأله ی
عدل و ظلم مربوط است. از دیگران در مورد فعلشان سؤال می شود، چرا؟ برای
اینکه در فعل دیگران دو وجه هست: یک وجه، تصرف در مایملک خود و آنچه
مال خودشان است، و یک وجه دیگر تصرف در آنچه که مال آنها نیست. مثلا از
جنبه ی عدل و ظلم من یک محدوده ای دارم که آن محدوده به خود من تعلق دارد و
ماورای این محدوده به من تعلق ندارد. در محدوده ی خودم، از تصرفاتم سؤال
نمی شوم، چون «اَلنّاسُ مُسَلَّطونَ عَلی اَمْوالِهِمْ» (به معنای واقعی اش، نه به این مفهومی
که حالا دیگر روزنامه ای شده است) یک امر طبیعی و منطقی است؛ یعنی اگر چیزی
مملوک کسی باشد، در حدی که مملوک اوست، لازمه ی این مملوکیت حق تصرف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 438
است. این معنی ندارد که چیزی مملوک من است ولی من حق تصرف در آن را
ندارم، محجور از تصرف هستم. البته اگر من لیاقت مالکیت نداشته باشم مسأله ی
حجر و اینها در کار می آید. ولی در خارج این محدوده من حق تصرف ندارم. پس
من که همیشه در میان یک محدوده ای مالک هستم و در خارج آن محدوده مالک
نیستم، از فعل من سؤال می شود و من مسؤول فعل خودم هستم که آیا از حدود
خودم تجاوز کرده ام یا از حدود خودم تجاوز نکرده ام. در مورد ذات حق تعالی
عدل و ظلم به این معنا اصلا مفهوم و معنی ندارد، برای اینکه هر چه را که ما در عالم
تصرف کنیم و هر چه که به هر کس تعلق داشته باشد، بیش از آن اندازه که به آن کس
تعلق داشته باشد به خدا تعلق دارد، یعنی مال اوست. حیات من بیش از آن اندازه که
مال من باشد، مال اوست. سلامت من، عضو من، جارحه ی من، مال من، ثروت من،
فرزند من و هر چه که من دارم همه مال اوست. من به عنوان پدر صاحب این فرزند
هستم و او به عنوان یک خالق صاحب این فرزند است. او به هزار مرتبه بیش از من
مالک اوست؛ و حتی همان مالکیتی که من دارم در طول مالکیت او دارم نه در
عرض او. چنین نیست که این مالکیت تقسیم شده باشد که مثلا یک سهم از آن مال
من و نودونه سهم آن مال خدا باشد. همان یک سهمی هم که مال من است، در عین
اینکه مال من است، چون خود من مال او هستم باز همان هم مال اوست. بنابراین در
مورد خداوند سؤال «لِمَ» از باب عدل و ظلم، به این معنا که چرا در حق غیر تصرف
کرده است، معنی ندارد. از نظر خداوند تمام عالم و تمام جهان محدوده ی مالکیت
اوست؛ یعنی محدوده ی او در واقع نامحدود است.
ایشان می گویند که اگر بنا به تقیید باشد، اولی است که آیه را بر این معنی حمل
کنیم نه بر آن معنا.
سؤال:
با انضمام به آیه ی «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» ؟
استاد: نه، خود آیه به ماقبل و مابعدش بهتر می خورد.