شیخ اشراق آمده یک مطلب دیگری را کشف کرده است و آن علم شخص است
به افعال خود، خصوصاً اگر فعل هم مجرد باشد. همان طور که مجرد خودش عین
حضور در نزد خود است، نه این که خودش امری باشد و حضور خودش نزد خودش
امر دیگری، نسبت مجرد به فعل خودش هم همین جور است، یعنی فعلش عین
حضور در نزد اوست، نه این که فعلش به تبع یک امر دیگری پیش او حضور داشته
باشد؛ یعنی اینچنین نیست که علم مجرد به فعل خودش به تبع یک صورت باشد،
بلکه همان فعلش عین حضور پیش اوست؛ همان طور که ما این امر را در نفس
خودمان هم می بینیم:
علم ما به اشیاء بیرون از وجود ما علم حصولی است. علم ما به ذات خود ما علم
حضوری است، و علم ما به افعال نفسانی ما که در دایره ی نفس ما صورت می گیرد
علم حضوری است. مثلاً علم ما به دردی که در وجود ماست علم حضوری است؛
یعنی این جور نیست که درد یک وجودی دارد، بعد ما از وجود درد یک آگاهی پیدا
می کنیم که این آگاهی غیر از خود درد است. نه، همان خود درد پیش ما حضور
دارد؛ نه این که مانند این قفسه باشد که خودش پیش من غایب است، ولی یک
آگاهی به آن دارم که همان مناط علم من به این قفسه است و وجود آن آگاهی غیر از
خود قفسه است، یعنی صورت قفسه پیش من است. اما درد چنین نیست که وقتی
درد می کشم خود درد را درک نکنم و تصویری از درد پیش خود داشته باشم، بلکه
خود درد را، همان وجود عینی درد را درک می کنم؛ وجود عینی لذت را درک
می کنم؛ وجود عینی دیدن خودم را درک می کنم. پس در این جور موارد، علم به فعل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 322
عین فعل است، یعنی خود فعل نزد عالم حضور دارد، نه اینکه صورتی از فعل حضور
داشته باشد. خود فعل اصلاً غایب نیست که نیازی به این باشد که با صورت معلوم
واقع شود.
ولی در علم قبل از معلوم، قهراً آن علم یک چیز است و معلوم یک چیز دیگر،
زیرا علم قبلاً وجود دارد و بعد معلوم وجود پیدا می کند؛ مثل همان مثالهایی که در
باب مهندس و معمار و امثال آن عرض کردیم.