در باب جنس و فصل، فرق میان جنس و فصل با عرض و معروض چیست؟
چطور شده که مثلاً در باب انسان می گویند که «حیوان» جنس است و «ناطق» فصل
است، ولی مثلاً «ماشی» عرض عام است و «ضاحک» عرض خاص؟ حالا اگر ما به
جای ناطق، ضاحک را بگذاریم چه عیبی دارد؟ بیاییم بگوییم که حیوان جنس
است و ضاحک فصل است؛ چون اگر ملاک امتیاز می خواهیم، می شود که وجه
امتیاز یک نوع از نوع دیگر عرض خاص باشد. با عرض خاص هم می شود یک نوع
را از نوع دیگر تمیز داد. پس فرق اینها چیست؟ چطور شده که یک چیزی را
آمده اند «فصل» گفته اند و یک چیز دیگر را «عرض خاص» ؟ چطور میان فصل و
عرض خاص فرق گذاشته اند؟
جواب این است که این یک امر قراردادی نیست. فصل آن چیزی است که جنس
بدون آن نمی تواند تحقق داشته باشد؛ یعنی جنس بدون آن یک معنایی است که
نمی تواند تحقق داشته باشد؛ بی نیاز از او نیست؛ فقط در ضمن آن است که می تواند
وجود داشته باشد و بس. ولی عرض خاص و عرض عام چیزی هستند که جنس
قبل از آنها با فصل خودش تحقق دارد و بی نیاز از آنهاست. آنها در مرحله ی بعد از
تحقق، عارض این می شوند. جنس به آن چیزی می گوییم که اصلاً نمی تواند بدون
فصل تحقق داشته باشد، تحققش توأم با تحقق فصل است، بلکه به یک معنا فرع
تحقق فصل است. تحقق جنس فرع تحقق فصل است. ولی عرض آن چیزی است
که بعد از اینکه جنس محقق شد، که حتماً باید در ضمن فصل محقق شود، در خارج،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 229
عارض وجود ایندو می شود. مثلاً می گوییم عدد برای مراتب اعداد جنس است.
عدد برای 2 و 3 و 4 و 5 الی آخر، جنس است؛ یعنی چه؟ یعنی این که عدد بدون
آنکه 2 باشد یا 3 باشد یا 4 باشد و یا 5 باشد نمی تواند محقق بشود. اصلاً تحققش به
تحقق یکی از اینهاست. نه اینکه وقتی مثلاً عدد 10 تحقق پیدا کرد، عدد بودن
وجودی است که عارض آن شده باشد؛ نه، اصلاً تحققش به تحقق ده بودن و بیست
بودن و امثال اینهاست.
اما جفت بودن یا طاق بودن چنین نیست. بعد از آنکه عدد تحقق پیدا کرد، در
مرتبه ی بعد متصف به این می شود که طاق است یا جفت است، یا مثلاً 10 منقسم به دو
پنج تا می شود و نظایر آن.
مثال دیگر: لون نمی تواند بدون آنکه سفید باشد یا سیاه باشد یا فلان رنگ باشد،
وجود داشته باشد. اصلاً معنی ندارد که بدون یکی از آنها تحقق یابد. لون آن چیزی
است که در عالم واقع و نفس الامر یا این رنگ است یا آن رنگ است و یا رنگ
دیگر، یعنی یا عین سفید است یا عین سیاه و یا عین رنگ دیگر؛ و لهذا می گوییم
لون سفید، نه لونی که اول لون محقق شده و بعد سفید عارض آن شده باشد؛ لونی که
تحققش عین تحقق سفیدی است.