[1]
در اثبات وحدت واجب الوجود براهینی آورده اند. خود شیخ هم در اشارات در
این مورد بحث کرده است. یکی از ادلّه ای که شیخ در اشارات آورده و در شفا هم
بدان پرداخته است، از راه تشخص است: اگر واجب الوجود متعدد باشد، ذاتی است
که دارای افراد متعدد است. در این صورت واجب الوجود مانند سایر افراد می شود
که اگر به فرض، این نوع یک فرد هم داشته باشد، ممکن است افراد دیگری هم
داشته باشد و محال نیست که افراد دیگری داشته باشد. مثل انسان می شود که ممکن
است با این شخص باشد، یا با آن شخص و یا با شخص دیگر، و عین همه ی این
اشخاص است. اگر در باب انسان کسی بپرسد که چرا «این» انسان شد و «آن» انسان
شد؟ در انسانیت که «هذا بودن» نیست، انسانیت که عین «این» بودن نیست، پس
چرا انسان «این» شد؟ اگر انسانیت عین «هذیّت» می بود در هر جای دیگر هم باید
همین طور می بود و لذا دیگر دو یا چند انسان وجود نداشت و همه یکی می شدند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 202
هذیّت که همان تشخص است غیر از انسانیت است. نسبت انسانیت با تشخص مثل
نسبت جنس است به فصول.
مثلاً اگر لونیّت حیثیتش عین حیثیت سفیدی بود، آنوقت محال بود که لونیّت غیر
از سفیدی باشد.
پس به ناچار «هذیّت» چیزی است و انسانیت چیز دیگر است.
حال این سؤال پیش می آید که: لِم صار الإنسان هذا؟ آیا لازمه ی ذات انسان است
که «این» باشد؟ می گوییم: نه، و الاّ نمی شد که انسان «آن» بشود، همیشه فقط «این»
می بود. انسانیت لابشرط است از اینکه «این» باشد یا «آن» و به همین جهت
می تواند هم این باشد و هم آن. این شدن یا آن شدن، علت خارجی می خواهد.
پس در مواردی که [مفهوم ما] دارای طبیعت کلی است، آن طبیعت می تواند افراد
متعدد داشته باشد، ولی این فقط در ممکنات پیش می آید.
اما در باب واجب الوجود، هذیّت یا عین وجوب وجود است، یا لازمه ی آن، که در
هر دو صورت نمی شود که واجب الوجود فرد دیگری داشته باشد؛ و اگر نسبت به
این و آن لابشرط باشد، برای اینکه این شود یا آن شود نیازمند علت خارجی است،
و این خلف است، چون دیگر واجب نخواهد بود. لذا تشخص در واجب الوجود عین
ذات اوست.
[1] . [این بخش و بخش بعدی به دلیل در دست نبودن نوار آن از روی دستنوشته شاگردان تنظیم شده است، از همین رو خلاصه و مختصر است. ]