ارسطو در باب «کون شی ء من شی ء» تفسیری بیان کرده که این تفسیر کامل و
جامع نیست و بر این تفسیر ایرادهایی وارد آمده است. ما مطلب او را با تعبیر و بیان
خودمان می آوریم. اگر چه او به این شکل نگفته ولی مطلبش همین است. می گوید:
[کون شی ء من شی ء] إما علی سبیل الاستحالة و إما علی سبیل الاستکمال. «علی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 62
سبیل الاستحالة» یعنی اینکه یک شئ که مجموعی از ماده و صورت است صورتش
زایل شود و ضد آن صورت بر آن ماده حائل گردد. این را اصطلاحاً «استحاله»
می گویند، یعنی از حالی به حالی در آمدن، از حالی به ضد آن حال در آمدن. مثل آن
تعبیری که قدمای ما داشتند و معتقد بودند که آب به هوا تبدیل می شود و هوا به آب.
می گفتند که آب دارای ماده ای و صورتی است؛ در تبدیل آب به هوا صورت آب
زایل می شود و بر ماده ی آب صورت هوایی عارض می گردد. برعکس آن نیز صادق
است؛ هوا که دارای صورت هوایی است، این صورت را از دست می دهد و صورت
آب یا صورت آتش یا صورتی دیگر عارض آن می شود. پس این که «کون شی ء من
شی ء» علی سبیل الاستحاله است یعنی علی سبیل زوال جزئی از شئ و حلول ضد
آن جزء بر آن شئ است.
نوع دیگری از «کون شی ء من شی ء» که ارسطو گفته علی سبیل الاستکمال
است، نه علی سبیل الاستحاله. پیدا شدن چیزی از چیزی به معنای پیداشدن کمالی
برای او، نه به معنای اینکه چیزی از متکوّنٌ منه زایل شود تا چیز دیگر پیدا گردد. در
اینجا بدون اینکه چیزی زایل شود آن چیز دیگر پیدا شده است. مثل کون الرجل من
الصبی. می گوییم: «یصیرالماء هواءً» و نیز می گوییم: «یصیرالصبی رجلاً» . جمله ی
«یصیرالماء هواءً» به این معناست که یزول عنه المائیة و یعرضه الهوائیة. اما جمله ی
«یصیرالصبی رجلاً» به این معنا نیست که یزول عنه شئ لیعرضه الرجلیة، بل یزول
عنه النقص والعدم؛ چیزی که از او زایل می شود همان نقص و عدم است، و در واقع
هیچ امر وجودی از او زایل نمی شود. این را می گوییم «کون شی ء من شی ء علی
سبیل الاستکمال» و اولی را می گوییم «کون شی ء من شی ء علی سبیل الاستحالة» .
این بیان ارسطوست.