در
کتابخانه
بازدید : 1235301تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Collapse مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Collapse فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی
Expand فصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنهافصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنها
Expand فصل سوم تناهی علل غائی فصل سوم تناهی علل غائی
Expand فصل چهارم صفات واجب الوجودفصل چهارم صفات واجب الوجود
Expand فصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجودفصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجود
Expand فصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجودفصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجود
Expand فصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجودفصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجود
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
شاید این مثال را در اینجا ذکر کرده ام که ما دارای حروف صوتی هستیم که با آن تلفظ می کنیم، حرف «الف» ، «باء» ، «تاء» الی آخر. هر وقت می خواهیم مثلاً حرف «باء» را تلفظ کنیم با یکی از صداهای مختلف تلفظ می کنیم، می گوییم «بَ» یا «بُ» یا «بِ» یا «بُو» یا «بی» یا «با» و یا «بْ» . حتی صداهایی در وسط این صداها هم داریم. مثلاً در لهجه های مختلف ایران اگر نگاه کنیم می بینیم که تلفظ صوتها همه یک جور نیست. فرض کنید در خراسان «بُ» را خیلی خشنتر تلفظ می کنند ولی بعضی از اقوام دیگر خیلی نرمتر و لطیفتر؛ یعنی می شود اصلاً این دو تلفظ را دو صورت جداگانه تلقی کنیم؛ همان طور که در بعضی از زبانها چنین است. شاید در مثل زبان چینی که اصوات و حروف زیاد است به علت این است که بین این حروف ما حرفهایی دارند و میان این صوتها هم صوتهایی دارند. منظورم این است که نمی خواهم صوت را منحصر به این هفت صوت نمایم. اگر هزار صوت هم داشته باشیم که حروف با آنها تلفظ شوند باز می توانیم سؤال کنیم که حرف دوم الفباء کدام است؟ آیا «بَ» است؟ «بِ» است؟ «بُ» است؟ «با» ، «بو» ، «بی» است؟ «بَ» با «بُ» متفاوت است، این یک صوت دارد و آن صوت دیگر. اگر بگوییم «باء» همان است که با فتحه باشد، در این صورت «بُ» دیگر «باء» نیست؛ و اگر بگویید آن است که با ضمه باشد «بَ» دیگر «باء» نیست. می گوییم «باء» آن است که در میان همه ی اینها هست؛ آن که هم در «بَ» وجود دارد، هم در «بُ» و هم در «بِ» ، آن که با صوتهای مختلف ادا می شود. هر صوتی از این صوتها شکلی است که شما به آن حرف می دهید. اگر کسی بگوید خودِ آن را بدون صوت تلفظ کن، می گوییم محال است که به تنهایی گفته شود، زیرا هر جور که گفته شود بالاخره با صوت گفته شده است. پس ما هرگز نمی توانیم آن را بدون شکل و بدون صوت بشنویم اما می توانیم آن را در میان همه ی این تلفظها تصور کنیم. او به منزله ی ماده ای برای اینهاست بدون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 58
اینکه بشود خود او را بدون هیچ صورتی عرضه داشت. هر جور که او را عرضه کنیم با یک صورت عرضه داشته ایم.

فلاسفه ی ما مدعی چنین حقیقتی در عالم هستند. این را «ماده» می گویند، نه آنچه را که فیزیک «ماده» می نامد. فیزیک از نظر کار خودش حق با اوست و فلسفه هم از نظر کار خودش حق با اوست. از نظر فیزیک که به دنبال خواص طبیعت است نباید هم دنبال ماده ی اولی باشد که هیچ خاصیت فیزیکی ندارد. او دنبال ماده ی محسوس می رود و عجالتاً آن را «ماده» می نامد. ولی فیلسوف که اشیاء را به آخرین اجزاء خود تجزیه می کند می رسد به جزئی که آن جزء چنان بسیط است که هیچ حقیقتی جز استعداد محض بودن و قوه ی محض بودن و امکان محض بودن ندارد. اوست که این صورتها را دارد. او آن بت عیاری است که هر روز به شکلی در می آید، گاهی به این شکل، گاهی به آن شکل و گاهی به شکل دیگر.

و لهذا آنچه که امروز تحت عنوان تبدیل ماده به انرژی [و بالعکس ] مطرح است، از نظر فیلسوف [نشان دهنده ی این است که حقیقتی وجود دارد که استعداد ماده بودن و یا انرژی شدن را دارد] . آیا می شود که این ماده [در اصطلاح فیزیک ] معدوم شود و بعد انرژی پیدا شود بدون اینکه هیچ ارتباطی با گذشته داشته باشد؟ یا اینکه می گویید اوست که تبدیل به این شد؟ [اگر چنین است ] پس باید یک حالت بسیطتر از حالت ماده بودن و انرژی بودن وجود داشته باشد که آن حالت بسیطتروقتی این شکل را می گیرد اسمش را «ماده» می گذارند و چون آن شکل را بگیرد اسمش را «انرژی» می گذارند. پس ماده و انرژی دو صورت برای ماده ای بسیطتر هستند.

فیلسوف نمی گوید که آن دیگر ماده ی محض است، می گوید آخر کار باید به ماده ی محض برسیم.

بنابراین در بحث تناهی علل مادی، این علل را با آنچه که اکنون در فلسفه ی اروپایی مطرح است اشتباه نکنید. این علل مادی در فلسفه ی اروپایی همان علل زمانی است. مثلاً بگوییم علت مادی این میوه درخت است و علت مادی درخت هسته است و علت هسته هم چیز دیگر [تا اینکه ] به تناهی علل [برسیم ] که در این صورت باید برسیم به درختی که آن درخت از هسته [به وجود] نیامده یا هسته ای که آن هسته از درخت [به وجود] نیامده باشد. مثل تخم مرغ و مرغ که مرغ از تخم به وجود می آید و تخم از مرغ، بعد بگوییم که مرغ ماده ای دارد به نام «تخم مرغ» و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 59
این تخم مرغ هم ماده ای دارد که مرغ دیگر است، و این باید متناهی باشد. نه، این محل بحث فلاسفه نیست. شیخ از اول عنوان می کند که بعدیّت محض از محل بحث ما خارج است. حرف فلاسفه این است که این شئ که الآن ماده و صورتی دارد، ممکن است که ماده ی آن هم مرکب از ماده و صورتی باشد و ماده ی این هم مرکب از ماده و صورتی باشد و به همین ترتیب پیش برود. اگر هزار ترکیب هم اینجا وجود داشته باشد و در طول یکدیگر پیش برود، در نهایت امر باید به ماده ی محضی برسد که آن ماده ی محض هیچ صورتی ندارد. بحث تناهی علل مادی از نظر فلاسفه متوجه چنین حرفی است. بیان اینها را نباید با حرف آنها اشتباه کرد و گفت که آنها چنین حرفی را می خواهند بزنند؛ نه، آنها منظورشان این نیست.

شیخ می گوید در مورد صبی و رجل مطلب روشن است. معلوم است که صبی صورتی دارد و ماده ای، ماده اش هم صورتی و ماده ای دارد، ولی الآن در آنِ واحد صورتهای غیرمتناهی و مواد غیرمتناهی وجود ندارد. در این مورد بحثی نیست.

سراغ نوع دوم که تبدیل آب به هوا بود می آییم. ممکن است که کسی بگوید اینجا چنین نیست، زیرا اینجا نظیر مرغ و تخم مرغ می شود. این [هوا] اول [آب ] بوده، یعنی ماده ی آن قبلاً صورت آب داشته، قبل از آن آب هم هوا بوده و قبل از هوا هم آب بوده؛ اینجا چه می گویید؟ جواب می دهیم این ماده ای که شما گفتید، ماده ی شخصی می شود. این اشتباه است که بگویید این هوا اول آب بوده است. نه، آبی بودن ماده ی هوا معدوم شد، این ماده ای است که ضمن آب هم بود؛ به صورت آن کار نداریم، ما فقط به همین ماده نگاه می کنیم که ببینیم این ماده آیا ماده ای هم دارد یا نه، و باز ماده ی آن هم آیا ماده ای دارد یا نه؟ ما نباید دنبال این برویم که این آب از یک هوا پیدا شده و آن هوا از یک آب دیگر و آن آب از هوای دیگر. امور شخصی به این معنا، و این صورتهایی که متبادر می شوند هیچکدام علت یکدیگر نیستند. فقط همان ماده علت مادی است و آن هم متناهی می باشد.

اینها مطالب این فصل است، تا اول فصل بعد که در آینده فصل بعد را شروع می کنیم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است