در
کتابخانه
بازدید : 1234670تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Collapse <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Expand الفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفةالفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفة
Collapse فصل دوم فصل دوم
Expand الفصل الثالث الفصل الثالث
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
آیا این [مطلب كه افراد محسوس سایه های افراد مجرد و معقول هستند] به معنای این است كه وجود افراد محسوس را انكار می كنند، آنچانكه اغلب در «تاریخ فلسفه» های جدید چنین گفته می شود؟ آیا اینها فقط افراد معقول را موجود می دانند و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 549
افراد محسوس را موجود نمی دانند؟ آیا با این تعبیر كه محسوسات به منزله ی ظل و شبح هستند، می خواهند وجود را از آنها نفی كنند؟ یا نه، اینها هم به همان اندازه وجود برای افراد محسوس قائلند كه دیگران قائل هستند. اینها نمی خواهند وجود آنها را در خارج نفی كنند و معتقدند كه اشیاء محسوس و مادی واقعیت خارج از ذهن دارند ولی در مقام مقایسه وقتی كه این افراد محسوس و مادی و متغیر را و نحوه ی وجودشان را با افراد مجرد و معقول و نحوه ی وجود آنها مقایسه می كنند می گویند افراد معقول حقیقتند و افراد محسوس رقیقه ی آنها هستند، افراد معقول ذی الظل هستند و افراد محسوس ظل.

یكی از انواع وحدت وجودی كه عرفا قائل هستند همین نوع از وحدت وجود است. اشیاء در مقایسه با وجود حق، نمی شود نام «وجود» روی آنها گذاشت. تعبیر این است: «عظم الخالق فی أنفسهم، فصغر مادونه فی أعینهم» [1]. ذهن انسان همیشه چنین است كه وقتی دو شئ را مقابل یكدیگر ببیند، هر چه عظمت یكی از آنها نسبت به دیگری زیادتر باشد، حقارت دیگری در چشم انسان بیشتر می گردد. مثلاً همین ضبط صوت را كه دارای حجم معینی است در نظر بگیریم؛ وقتی در مقابل ضبط صوت دیگری با حجم بزرگ تر قرار گرفت، این كوچك می شود. هر چه آن طرف مقایسه بزرگ تر باشد این كوچك تر به نظر می آید. حال اگر در مقام مقایسه، «متناهی» با «غیرمتناهی» مقایسه شود، قهراً عظمت متناهی در نظر ما به صفر می رسد، اصلاً دیگر قابل اینكه اسمش را ببرند نیست؛ و این منحصر به خداوند است. وحدت وجودی كه سعدی در بوستان می گوید همین است:

ره عقل جز پیچ در پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقایق شناس
بر او خرده گیرند اهل قیاس
كه پس آسمان و زمین چیستند
بنی آدم و دیو و دد كیستند
پسندیده گفتی تو ای هوشمند
جوابت بگویم گر آید پسند
كه خورشید و دریا و كوه و فلك
پری، آدمیزاد و جنّ و ملك
همه هر چه هستند از آن كمترند
كه با هستیش نام هستی برند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 550
این می شود معنی «وجود مقایسه ای» . كسی كه چنین سخنی می گوید منظورش این نیست كه بگوید خورشید و ماه وجود ندارد. او برای خورشید و ماه به همان اندازه وجود قائل است كه دیگران قائلند و به همان اندازه برای زمین و آسمان و جنّ و ملك و فلك وجود قائل است كه دیگران قائلند.

اصل سخن افلاطون و دیگران همین بوده است؛ و امثال بوعلی هم هرگز چنین توجیه نكرده اند كه افلاطون اصلاً منكر وجود عالم محسوس بوده است. امّا بنای این «تاریخ فلسفه» های جدید حمایت از مسلكهاست، به همین دلیل بی طرفانه نمی نویسند. اینها برای اینكه حرفهای خودشان را به جایی برسانند، از اوّل بنا را بر این می گذارند كه دروغ بگویند. می گویند: فیلسوفها بعضی ایده آلیست هستند و بعضی ماتریالیست. ایده آلیستها می گویند جهان خارج اصلاً وجود ندارد، فقط ذهن ما وجود دارد، طبیعت و ماده وجود ندارد. ولی ما ماتریالیستها می گوییم زمین وجود دارد، انسان وجود دارد و جهان خارج وجود دارد. معلوم است اگر كسی بخواهد از اوّل فیلسوفان را به ایده آلیست و ماتریالیست تقسیم كند چه نتیجه ای دارد. شاید در دنیا هیچوقت كسی نبوده كه بگوید ماوراء ذهن هیچ چیز وجود ندارد. حتی سوفسطائیان هم كه می گفتند، عملا پایبند نبودند، گمان می كردند، نه اینكه یك آدم معتقد باشند. امّا اینها می آیند تقسیم بندی غلطی را پایه گذاری می كنند و تا آخر پیش می روند. آنوقت می گویند افلاطون رأس و رئیس ایده آلیستهاست و اصلاً منكر عالم ماده و محسوس بوده، مخصوصا كه از افلاطون همچو قرینه ای هم در دست دارند كه گفته است افراد محسوس همه ظل و سایه اند و حقیقت چیز دیگر است. ولی واضح است؛ یك وقت شخصی می خواهد در بیان حقایق دیگران جعل و تحریف كند، این یك مطلب است، امّا یك وقت می خواهد ببیند عمق نظریات كسانی كه نظریه ای داده اند چه بوده است.

بوعلی و امثال او با اینكه با مثل افلاطونی مخالفند هرگز چنین نسبتی را به افلاطون نمی دهند و لهذا می گویند افراد محسوس را معلول افراد معقول می دانسته، و معلول در حقایق و واقعیات مطرح است.

اینها حتی بالاتر، نسبت انكار عالم محسوس به افلاطون می دهند. گیریم كه كسی بیاید بگوید افلاطون عالم عقول و عالم مثل را حقیقت می دانست و عالم ماده و محسوس را باطل و پوچ و هیچ می دانست و برای آن حقیقتی قائل نبود؛ باز قدر مسلّم این است كه افلاطون اصالت را به ذهن نمی داد كه بگوید عالم عقول هم از نوع ذهن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 551
است و آن هم روح و مجرد است و ذهن است و در حقیقت ذهن بالاتری است. امّا اینها می گویند افلاطون چنین عقیده ای داشته است. مثلاً كتاب اصول مقدماتی فلسفه ژرژپولیتسر و یا كتابهای دكتر ارانی را ببینید، حرفهایشان همه همین است. كتابهای ماركسیستها همه بر همین اساس است. خیلی هم قاطع و جزمی و مسلّم می گیرند كه آدم ناوارد شك نمی كند، چون دروغ را هر چه بزرگ تر بگویند آدم كمتر شك می كند.

امّا گفتیم حقیقت این نیست. افلاطون قائل به دو فرد- فرد محسوس و فرد معقول- بوده است.


[1] . نهج البلاغه ، خطبه ی 191.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است