آیا كلی طبیعی در خارج وجود دارد یا نه؟
یك قول می گوید اصلا وجود ندارد.
قول دیگر این است كه وجود دارد. بعضی می گویند: له وجود مفرد فی الخارج
یوجد بوجود فردما و ینعدم بانعدام كلّ الأفراد.
بعضی از فلاسفه ی امروزی هم همین عقیده را دارند كه می گویند فرد، فانی است
ولی نوع، باقی است. حكم آن كلّی با حكم افراد متفاوت است. من دارای دو «من»
هستم. من فردی زائل می شود. من انسانی و كلّی است كه باقی می ماند. پس من اگر
فعالیّت خود را برای من فردی نگذاشتم بلكه برای انسان كلّی گذاشتم كارم كار
اخلاقی می شود، فعل اخلاقی من ریشه و مبنا پیدا می كند، چون خود من در آینده هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 277
وجود دارم، آن من انسانی كلی در من و تو و او، در همه وجود دارد، پس وقتی برای نوع
انجام دادم برای خودم كرده ام، برای خود جاودانی ام. بدون اینكه اینها به خدایی، به
وحیی، به قبر و برزخ و قیامتی قائل باشند، به گمان خودشان جاودانگی اثبات
كرده اند، جاودانگی انسان و اخلاق را توجیه كرده اند!
ریشه ی این طرز فكر همین است كه گفته شود: كلّی طبیعی وجود دارد در خارج،
ولی له وجود خاصّ مفرد فی الأعیان، وجودی است كه گویی افراد، عوارض آن
هستند، مثل خیمه ای كه روی ستونها و عمودها برپاست.
حكمای ما این قول را «قول رجل همدانی» نامیده اند، چون شیخ در جایی به
مسخره می گوید: در همدان رجلی را دیدم كه چنین عقیده داشت. اصولیّون ما هم گویا
همه رجل همدانی هستند.
پس مطلب چیست؟ مطلب این است كه كلّی طبیعی اصلا كلّی نیست، حقیقتی
است لابشرط، نه كلّی است و نه جزئی، در خارج وجود دارد به وجود افراد. هر فردی
خودش جداگانه یك طبیعی است. كلّی طبیعی عین هر فرد است نه اینكه قائم به فرد
است. این، حرف باطلی است. كلّی طبیعی هیچ حكمی ندارد غیر از حكم افراد. آیا
طبیعی حادث است یا قدیم؟ واحد است یا كثیر؟ می گوییم بستگی به افرادش دارد.
لیس الطبیعیّ مع الأفراد كالأب [بالأولاد] ، بل الآباء بالأولاد.
قول شیخ و قول صحیح این است كه كلّی طبیعی وجود خارجی دارد ولی به نحو
كثرت. در خارج «انسانها» وجود دارند. شیخ می گوید افراد كه نوع و صنف دارند
بعضی مختصّات مربوط به فرد خاص است و برخی اینطور نیست، عمومی تر است. انسان كه هم در اصفهان است و هم در تهران، اگر یك واحد باشد كه نمی شود هم در
تهران باشد هم در اصفهان.
گفتیم كه پاره ای متجدّدین می گویند من دارای دو «من» و دو شخصیّت هستم: یكی جنبه ی فردیّت و خصوصیّات شخصی من؛ در عین حال من دیگر من انسانی است
كه به حسب آن، من زید فرزند عمرو نیستم؛ به حسب آن من، من انسان هستم. در
اینجا یك كثرت وجود دارد (كثرتهای فردی) و یك وحدت كه همان من انسانی است. دیگر در آن من انسانی جدایی نیست. بنابراین نتیجه ی اخلاقی می گیرند: خود فردی
ملاك جنگ و دعواست، امّا من انسانی همان دیگران است و كار كردن برای دیگران
مثل كار كردن برای خود است. می گویند اینكه در اخلاق باید خود فردی را شكست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 278
برای تقویت خود نوعی و انسانی است. این حرف خیلی مشهور شده است كه به
اصطلاح می خواهد هم فلسفه، هم اخلاق و هم مذهب را داشته باشد.
این سخن بی پایه ترین نظر درباره ی كلّی است.
در باب كلی، شیخ گفت این نظریات قابل فرض است:
1. یكی اینكه كلّی وجود مستقل از افراد داشته باشد كه گفت برای این نظر اصلاً
قائلی نیست.
2. كلّی در خارج وجود ندارد.
3. كلّی وجود دارد با افراد، مثل دریا و امواج.
4. كلّی دو خود دارد.
باید پرسید مقصود از «فرد» چیست؟ آیا میان فرد و كلّی در خارج عینیّتی هست یا
نه؟ یا باید بگوییم كه كلّی در خارج وجود ندارد یا دارد؛ اگر وجود داشته باشد او همان
فرد است. اصلا فرد یعنی وجود عینی كلّی.
بعد می آییم سراغ اشتراك دو «من» یا «من» ها. این اشتراك ذهنی است. حرف
آقایان جامع همه ی مفاسد در مسأله است، هم دارای مفاسد قول رجل همدانی است و
هم قول كسانی كه قائل به وجود كلّی جدای از فردند (رجل همدانی می خواست
بگوید در عین كثرت وحدت است) . بلی یك چیز هست، یك وقت انسان خود را در مقام
نازل تصوّر و درك می كند و یك وقت آن من شریف را درك می كند، كه در این مقام
تنازع نیست، تنازع در این مراحل پایین است (آن مرحله، مرحله ی «نفخت فیه من روحی»
است) .