در
کتابخانه
بازدید : 1235326تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Collapse درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Expand فصل (1) فی بیان أقسام الموجودفصل (1) فی بیان أقسام الموجود
Expand فصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیةفصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیة
Collapse فصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عمومافصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عموما
Expand فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف
Expand فصل (5) فی ترتیب الموجودات فصل (5) فی ترتیب الموجودات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در این نظریه ی جدید می گویند ماده تبدیل می شود به انرژی، ولی راجع به انرژی تحلیل نمی كنند كه واقعیت انرژی چیست؛ یعنی تعریف نمی كنند ماهیتش را و در ماهیتش كاوش نمی كنند، همین قدر می گویند كه چیزی به نام «انرژی» وجود دارد كه جسم حالت ماده بودن خودش را از دست می دهد و به صورت آن درمی آید. ممكن است كسی سؤال كند:

1. پس از آنكه جسم به صورت انرژی درآمد، آیا خود انرژی اجزاء دارد یا ندارد؟ 2. اگر اجزاء دارد، آیا اجزائش یا خودش ابعاد دارد یا ندارد؟ 3. اگر بگوییم خود انرژی ابعاد دارد، باز آن هم خودش ماده است، چون ماده ای كه تا حالا می گفتیم غیر از شیئی كه قابل ابعاد سه گانه باشد نبود. اگر ابعاد دارد پس نوعی از ماده به نوعی از ماده تبدیل شده است، نه اینكه ماده به غیر ماده تبدیل شده است؛ چون ماده ای كه تا حالا می گفتیم- یعنی ماده ای كه آنها می گفتند- همان ماده ی شیخ اشراقی است یعنی شیئی كه جرمیّت دارد و قابل ابعاد سه گانه است.

4. اگر بگوییم نه، انرژی خودش ابعاد ندارد، یعنی چون ماده نیست پس ابعاد ندارد.

5. آیا نقل و انتقال دارد یا ندارد؟ نقل و انتقال كه مسلّم دارد. در انرژی همواره
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 188
صحبت از نقل و انتقال و حركت است؛ مثلاً انرژی حرارتی از اینجا به آنجا منتقل می شود.

6. اگر نقل و انتقال دارد، ناچار به صورت جوهر است نه عرض؛ چون در عرض كه امكان نقل و انتقال بدون جوهر نیست، ناچار باید برای خود او یك جوهر در نظر گرفت. نمی توانیم بگوییم عرضی است از برای یك جوهری، چون آن جوهر خودش باید ماده باشد. اگر بگوییم انرژی همیشه سوار بر ماده است، پس ماده تبدیل به انرژی نشده است، انرژی همیشه خودش با ماده است. اگر ما انرژی منفك از ماده قائل باشیم و آنوقت انرژی منفك از ماده حركت و نقل و انتقال داشته باشد، یا جوهر است یا عرض؛ اگر عرض باشد كه نمی تواند نقل و انتقال داشته باشد، باید جوهر باشد. اگر جوهر باشد این سؤالات مطرح است:

7. آیا جوهری است كه قابل اشاره ی حسی هست یا نه؟ یعنی آیا وضع و محاذات دارد؟ آیا می توانیم بگوییم اینجا هست یا آنجا نیست؟ اگر نتوانیم بگوییم اینجا هست، یا مثلاً بگوییم همه جا هست و هیچ جا نیست، پس آن مجرد است و حركت دیگر در آن معنی ندارد. غیر مجرد آن است كه بگوییم اینجا بود، اینجا نیست، از اینجا رفت به آنجا. آنها قطعا نمی گویند مجرد است.

8. حالا كه مجرد نیست آیا جوهر [جسمانی ] است؟ ابعاد سه گانه دارد یا ندارد؟ 9. اگر ابعاد سه گانه داشته باشد می شود ماده، و اگر نداشته باشد ناچار باید بگوییم به صورت نقطه ی جوهری یا خط جوهری یا سطح جوهری است؛ یعنی قائل شویم به جوهری كه جسمانی باشد- جوهری كه قابل اشاره ی حسّیه باشد- ولی سه بعد نداشته باشد؛ یعنی اگر بگوییم هیچ بعد ندارد می شود نقطه ی جوهری جزء لایتجزّای متكلمین، كه براهین جزء لایتجزّی وجود آن را باطل می كند؛ و اگر بگوییم نه، یك بعد دارد یا دو بعد دارد و سه بعد ندارد، گفته اند باز هم همان براهین جزء لایتجزّی در آنجا وارد می شود.

این است كه از نظر تحلیل فلسفی اگر ما انرژی را در مقابل ماده بگیریم كار مشكلی است؛ یعنی تصورش نیست مگر اینكه خود انرژی را نوعی از ماده بدانیم یعنی برای آن ابعادی قائل باشیم. در این صورت ما باید به دو نوع ماده قائل باشیم: یك ماده با یك خصوصیات، و یك ماده با خصوصیات دیگری. باز تازه ما به دو نوع ماده قائل شده ایم، دو نوع ماده كه هر دو جرم هستند؛ و الاّ همین طور چشم بسته بگوییم ماده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 189
تبدیل می شود به انرژی، انرژی تبدیل می شود به ماده، و بعد ماده را یك چیزی تعریف بكنیم، انرژی را نقطه ی مقابل آن حساب بكنیم، این از نظر فلسفی ما را با بن بستها و اشكالاتی مواجه می كند.

دیگر اینكه در همین نظریات می خواهند بگویند كه آن اصلی كه ماده و انرژی هر دو، حالات او هستند- كه در واقع او را باید بگوییم ماده، و این را كه تا حالا می گفتیم ماده، دیگر از ماده بودن خارج شد- او یك چیزی است كه گاهی به این صورت درمی آید گاهی به آن صورت؛ یعنی گاهی به صورت ماده ی قدیمی درمی آید یعنی دارای مقدار می شود و گاهی نه. پس فرض شده است ماده ی اصلی می تواند منفك از مقادیر وجود داشته باشد [1].

به هر حال نظریه ی جدید می خواهد به یك اصلی بسیط تر از آنچه تاكنون آن را ماده می دانسته اند معتقد شود، در واقع ماده را یك مرحله جلوتر ببرد؛ این را كه تا حالا ماده می دانستیم این خودش یك صورت است، ماده یك مرحله باید عقب تر برود. ولی اینجا داستان عجیبی پیش می آید كه نظریات مادی امروز می خواهد برود در حدی كه به یك ماده ای قائل بشود كه آن ماده گاهی بی مقدار است و گاهی با مقدار، یعنی گاهی در جلوه ی این ماده ای كه می شناسیم هست و گاهی در جلوه ی او نیست یعنی عاری از هر گونه مقداری است؛ یعنی لازمه ی حرفشان این است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 190

[1] . سؤال: پس ماده ی اصلی از خود ماده منفك است؟ استاد: ما ماده ی جرم را كه می گوییم ماده، به اصطلاح قدیم سخن می گوییم. این فرض معنایش این است كه این از ماده بودن خارج شد، خیال می كردیم ماده است. آن، صورت است دیگر. حالا اگر می گوییم ماده، دیگر لفظ «ماده» به آن اطلاق می شود. خیلی ها آمده اند چنین حرفی گفته اند و حتی امثال راسل هم می گویند [كه ] حالا اثبات وجود ماده از اثبات وجود روح مشكل تر است، چون اگر ما ماده را تعریف كنیم به چیزی كه دارای ابعاد است، ثابت كردن آن امروز خیلی مشكل است. همین قدر می توان گفت چیزی هست كه تظاهراتی دارد و در یكی از تظاهرات خودش به صورت آن كه ما تا حالا ماده می دانستیم درمی آید و در یكی از تظاهرات خودش این تظاهر را هم ندارد. همین قدر می توانیم بگوییم چیزی هست كه تظاهرات مختلف دارد، یكی از تظاهرات مختلفش این است. تازه یكی از تظاهرات مختلفش این است كه به ذهن ما اینجور می آید. شاید این تظاهر هم برای ما چنین نمودی دارد، آن فی حدذاته چنین نمودی هم نداشته باشد و لهذا خیلی كار مشكل می شود؛ یعنی مسأله ی اثبات ماده در خارج به آن معنا كه قدما می گفتند و مادی خودش را مادی می دانست، یعنی می خواست بگوید من جز به جسم و جرم و جسمانیت به چیز دیگر اعتقاد ندارم، خیلی مشكل می شود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است