در
کتابخانه
بازدید : 1235690تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Collapse درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Expand فصل (1) فی بیان أقسام الموجودفصل (1) فی بیان أقسام الموجود
Expand فصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیةفصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیة
Expand فصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عمومافصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عموما
Expand فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف
Expand فصل (5) فی ترتیب الموجودات فصل (5) فی ترتیب الموجودات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در این فصل دو مطلب ذكر می شود: یكی اثبات مادّه است (البته ماده به اصطلاح فلسفه) و دیگر بیان ماهیت صورت جسمیه. ما قبلاً به صورت اصل موضوع، بدون اینكه اثبات كرده باشیم، گفتیم كه اشیاء بر دو قسم اند، یا جوهرند یا عرض؛ بعد جوهر را به پنج قسم تقسیم كردیم. آن پنج قسم عبارت بودند از: عقل، نفس، جسم، ماده و صورت [1].

ما اینها را به صورت اصل موضوع بیان كردیم، یعنی هنوز اثبات نكرده ایم كه عقل و نفس و جسم وجود دارد. البته اینكه جسم وجود دارد به یك معنای اعم، یك امر بدیهی است و احتیاج به اثبات ندارد، آنچه كه احتیاج به اثبات دارد، بعداً عرض می كنم چیست. بحث ما فعلا از جسم و از ماده و صورت شروع می شود. در باب جسم آنچه روشن و بدیهی است و احتیاج به اثبات ندارد این است كه ما اشیائی را در مقابل خود می بینیم كه این اشیاء قابلیت ابعاد سه گانه را دارند. مثلاً این كتاب شیئی است دارای طول و عرض و عمق به معنایی كه بعداً خواهیم گفت.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 154
این را كسی نمی تواند انكار كند؛ یعنی هیچ مكتبی این جهت را نمی تواند انكار كند كه این شی ء محسوسی كه در خارج داریم یك شی ء است كه دارای این ابعاد سه گانه است یعنی می شود برای آن سه بعد فرض كرد كه اسمش را می گذاریم طول و عرض و عمق. در این بحثی نیست، اگر بحثی هست در امور دیگر است.

یكی اینكه آیا همین چیزی كه ما احساس می كنیم كه دارای طول و عرض و عمق است، خودش به همین شكل یك امر واقعیت دار است؟ یا نه، این یك مجموعه است كه ما خیال می كنیم شی ء واحدی است در خارج؛ انبوهی از اشیاء است نه یك شی ء؟ پس اولین بحث این خواهد بود كه آیا آنچه ما به صورت شی ء واحد حس می كنیم و می گوییم دارای این خاصیت است، همین طوری كه ما احساس می كنیم، یك شی ء واحدی است كه دارای طول و عرض و عمق است؟ یا مجموع اشیائی است كه در یك جا جمع شده اند و چون آن مجموع اشیاء در یك جا جمع شده اند این شی ء دارای طول و عرض و عمق شده است؟ تازه اگر نظر دوم را بپذیریم- كه این مجموع اشیائی است كه دارای طول و عرض و عمق است- باز یك سؤال دیگر مطرح می شود كه آیا آن اشیاء تشكیل دهنده ی این، كه سبب شده اند این دارای طول و عرض و عمق باشد، خودشان باز شیئی هستند دارای طول و عرض و عمق؟ یعنی آیا این جسم محسوس ما با ابعاد خودش مجموعی از اشیاء كوچك تر است كه هر كدام آنها جداگانه برای خود طول و عرض و عمق دارند و از جمع شدن اشیاء كوچكی كه هر كدام دارای طول و عرض و عمق هستند شی ء بزرگ تری به وجود آمده كه طول و عرض و عمق دارد؟ این یك نظریه است (نظریه ی قدیمی ذیمقراطیس) .

نظریه ی دیگر این است كه نه، این مجموعه ی اشیاء كوچكی است كه آن اشیاء كوچك هیچكدام دارای طول و عرض و عمق نیستند بلكه نقطه هایی هستند مثل نقطه های جوهری. پس نظریه ی دیگر اینكه این مجموعه كه دارای طول و عرض و عمق است از ذرات كوچكی به وجود آمده است كه هیچكدام اینها دارای طول و عرض و عمق نیستند [2]، كه این نظریه ی جزء لا یتجزّای متكلمین است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 155
این را متكلمین اصطلاح كرده اند به «جزء لا یتجزّی» و آن را هم كه ذیمقراطیس می گوید می گویند «جزء لا یتجزّی» . این دو نظریه اغلب با یكدیگر اشتباه می شود ولی تفاوت در این است كه در آن جزئی كه ذیمقراطیس قائل بود منظورش از «لا یتجزّی بودن» لا یتجزّی بودن در خارج بود یعنی در خارج امكان شكست آن نیست؛ نه اینكه بشر قادر نیست و نیروی بشر ضعیف است، بلكه اصولا یك امر محال است؛ همین طور كه هر امر محال دیگری امكان وجود برایش نیست، اینكه یك واحد كوچك جسم شكست بپذیرد نیز امكان پذیر نیست.

ولی ذیمقراطیس تجزّی ذهنی را انكار نداشت یعنی می گفت این شی ء بر اثر فرض ذهن قابل تقسیم است، ذهن می تواند برای او دو نیم فرض كند، اما در عالم عین نمی توان او را شكست؛ پس لا یتجزی یعنی لا یتجزی فی العین.

ولی متكلمین كه می گویند «جزء لا یتجزّی» یعنی لا یتجزّی لا فی العین و لا فی الذهن، نه در عین قابل شكست است و نه در ذهن. در ذهن كه نباشد به طریق أولی در عین هم نیست. اما «در ذهن قابل شكست نیست» یعنی چه؟ یعنی ابعاد ندارد. تا شی ء ابعاد نداشته باشد ذهن نمی تواند آن را به دو قسم تقسیم كند و این طرف و آن طرف برایش فرض كند. ذهن برای «خط» می تواند جزء فرض كند برای اینكه متصل واحد است ولی برای «نقطه» نمی تواند این طرف و آن طرف فرض كند.

نظریه ی دیگر هیچكدام از اینها را قبول ندارد؛ قبول ندارد كه جسم یك مجموعه است، و می گوید جسم یك واحد است همین طوری كه ما احساس می كنیم. اكثر قدما این را قائل بودند. مثلاً این آبی كه در كاسه می بینیم، یك واحد واقعی است نه ذرات كوچك در كنار یكدیگر كه ما آن را یك واحد می بینیم. همین جوری كه می بینیم در واقع هم یك واحد است. باز كسانی كه این نظریه را داشتند دارای دو شعبه هستند: بعضی جسم به معنی امر واحد را امری بسیط می دانند و آن را مركّب از دو جزء نمی دانند.

اشراقیون- كه مقصود شیخ اشراق است- چنین نظریه ای دارند.

قوم دیگر می گویند نه، این واحد كه به صورت این واحد است و به صورت مجموعه نیست در عین حال به نحوی مركّب از دو چیز است كه یكی را «ماده» و دیگری را «صورت» می گوییم، كه نظر مشّائین این است و بوعلی از این نظریه می خواهد دفاع كند.

در اینجا به دلیل مختصر بودن این كتاب(نجات)نظریه ی متكلمین و ذیمقراطیس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 156
را عجالتا مطرح نكرده و فقط تكیه اش بر این دو نظریه ی دیگر است كه هر دو بر این اساس است كه جسم همین جوری كه ما می بینیم یك وحدت واقعی دارد. در اینجا نظر مشّائین و شیخ اشراق متفاوت می شود. از نظر شیخ اشراق دو چیز نیست، صورتی و ماده ای، بلكه یك چیز است و اگر «ماده» هم می گوییم، به خود همین جسم می گوییم «ماده» [3].

اما مشّائین می گویند جسم مركّب از دو جوهر دیگر است: ماده و صورت. این هر دو گروه در باب وجود آنچه كه آن را «صورت جسمیّه» می نامند وحدت نظر دارند، منتها اشراقی می گوید جسم جز همین صورت جسمیه چیزی نیست؛ و مشّائی می گوید صورت جسمیه جزء واقعیت جسم است و جزء دیگرش ماده است.

در اینجا چون نظریات دیگر را مطرح نكردیم تنها با نظریه ی مخالف مشّائی می خواهیم بحث كنیم و دیگر در مقام اثبات «صورت جسمیه» نیستیم. اگر نظریه ی ذیمقراطیس و متكلمین- بالاخص نظریه ی متكلمین- را بحث كرده بودیم آنها قائل به صورت جسمیه نیستند، آنها می گویند جسم همین مجموعه است و هر جزء هم خودش بعد ندارد. البته ذیمقراطیس كه می گوید: «هر واحدی از اجزاء خودش دارای ابعاد است» از نظر او هر واحدی صورت جسمیه ی جدا از خودش دارد؛ یعنی همین صورت جسمیه ی مشّائین به هر واحدی از واحدهای ذیمقراطیس قابل انطباق است. ولی بنا بر نظریه ی متكلمین صورت جسمیه امری موهوم است؛ واقعیت، ذرات بی بعد است؛ از مجموعه ی ذرات واقعی، به حس ما چیزی به نام «صورت جسمیه» درمی آید كه دارای طول و عرض و عمق است، ولی در واقع چنین چیزی وجود ندارد [4].

اگر ما نظریه ی متكلمین را مطرح كرده بودیم مجبور بودیم كه در مقام اثبات صورت جسمیه هم برآییم ولی كأنّه بطلان آن را مفروض و وجود صورت جسمیه را محرز گرفته ایم. در مقام اثبات صورت جسمیه نیستیم ولی باید در مقام بیان ماهیت آن باشیم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 157

[1] . سؤال: لطفا (به عنوان جمله ی معترضه) بفرمایید نفس بعد از مفارقت، عقل می شود یا باز همان نفس باقی می ماند؟ استاد: نه، همان نفس است.
[2] . سؤال: ذرّات بی بعد را چرا «كوچك» می فرمایید، كوچك و بزرگ ندارد.

استاد: مقصود از «كوچك» كه می گوییم یعنی از كمال كوچكی بی بعد است.
[3] . سؤال: پس شیخ اشراق قائل به سه جوهر است؟ استاد: بله، چون ماده و صورت جدای از جسم نیستند؛ پس به سه جوهر قائل است.
[4] . سؤال: مبنای نظریه ی لایب نیتس همان مبنای نظریه ی متكلمین است؟ استاد: لایب نیتس ذرات را روحی می داند، ولی متكلمین روحی نمی دانند یعنی ذی وضع می دانند، مادی به معنای ذی وضع می دانند؛ سایر خواص ماده را قائل نیستند ولی ذی وضع بودن را برایش قائلند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است