اگر موجود، مبدأ اول در هر تعریف باشد معنایش این است كه ما در تعریف هر
شی ء، آن را به اجناس و فصولش تعریف می كنیم و آن اجناس و فصول را به اجناس و
فصولی دیگر، تا سرانجام به جنس نهایی می رسیم (البته چون موجود، اعمّ است پس
باید جنس باشد) ؛ آن جنس نهایی- یعنی آن كه مبدأ است برای جنسهای دیگر-
«موجود» است. ولی آیا شیخ و دیگران این را قبول دارند كه مفهوم «موجود» یا «وجود»
جنس الاجناس همه ی ماهیات است؟ نه شیخ و نه هیچكدام از فلاسفه ی اسلامی این را
قبول ندارند و اشكال مطلب هم همین است. در كلمات متكلمین این مطلب آمده است
كه وجود جزء ماهیت است، ولی شیخ و دیگران برهان اقامه می كنند كه محال است
وجود جزء ماهیت باشد یعنی جنس یا فصل باشد.
در فلسفه ی جدید، هگل هستی را اولین مقوله می داند، و در فلسفه ی او هستی
می شود جنس الاجناس، چون اولین مقوله است و دیگر مقولات از او شروع می شود؛
یعنی به قول او از تركیب هستی با نیستی مقوله ی «شدن» به وجود می آید. ولی در فلسفه ی
شیخ چنین حرفی نیست، چون اگر چنین چیزی باشد باید حمل موجود بر هر شی ء،
ضروری و ذاتی باشد، و نیز حمل عدم بر هر شی ء محال باشد. ما هر ماهیتی را كه در
نظر می گیریم، مثلاً ماهیت «انسان» را، «حیوانیت» - یعنی جنس آن- را هم در ضمنش
در نظر می گیریم؛ یعنی فرض انسان فرض حیوانیت هم هست. حال اگر موجود
جنس الاجناس باشد باید اینجور باشد یعنی باید فرض انسان فرض موجودیت هم
باشد و حال آنكه چنین نیست، می توان انسان را فرض كرد بدون اینكه فرض وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 141
برایش بشود؛ می گوییم «انسان موجود است» و «انسان معدوم است» و حال آنكه اگر
موجود جزء ماهیتش باشد غلط است كه مثلاً بگوییم «انسان در اینجا موجود است»
چون می شود انسان موجود در اینجا موجود است؛ و اگر بگوییم در آنجا معدوم است،
باز هم غلط است. پس به هر حال شیخ این را قبول ندارد.