آنگاه شیخ خود این مطلب را طرح می کند که اگر علت و معلول باید همزمان
باشند و معیت داشته باشند پس چرا ما در عالم خارج می بینیم که علتها و معلولها با
یکدیگر همزمان نیستند و متعاقبند یعنی معلول در عقب علت موجود می شود؟ مثلاً
شما با دستتان سنگی را پرتاب می کنید، دست شما حرکت می کند و بعد از حرکت
دست شما سنگ پرتاب می شود. اول دست شما حرکت می کند و بعد سنگ حرکت
می کند. در زمانی که دست شما حرکت می کند سنگ هنوز حرکتی ندارد. حرکت
سنگ از وقتی شروع می شود که دست شما حرکت نمی کند، و شروع حرکت سنگ
مقارن با توقف دست شماست. یا اینکه شما با انگشت خود به گلوله ای که روی
صفحه ی صافی قرار دارد [ضربه ای ] می زنید؛ ضربه ی شما سبب حرکت آن می شود و
مقداری از صفحه را طی می کند. ضربه ای که به گلوله وارد می شود علت حرکت آن
است. ولی معلوم است که آن حرکت همزمان با این ضربه نیست؛ متعاقب این ضربه
حرکت پیدا می شود؛ این ضربه که وارد شد و تمام شد حرکت پیدا می شود. وارد
شدن ضربه و تمام شدن کار ضربه همان و پیدایش حرکت بعد از آن همان. هر چه ما
در عالم خارج می بینیم چنین است: باران می آید و بعد گیاهان می رویند. اگر باران
نیاید که گیاهان نمی رویند و همه خشک می شوند و از بین می روند. اما باران امروز
می آید و گیاه تدریجاً شروع به روییدن می کند و مثلاً تا یک ماه بعد تدریجاً [آثار
آن ] ظاهر می شود و رشد می کند. چنین مثالهایی یکی و دوتا نیست. گلوله به
شخصی اصابت می کند و علت مردن او می شود. اگر گلوله حتی به قلب یا مغز هم
اصابت کند چنین نیست که مقارن با اصابت آن مردن حاصل شود، بلکه گلوله که
اصابت کرد مقدمات مردن شروع می شود و اگر یک ثانیه هم تا مردن طول بکشد باز
هم معیت نیست و مردن بعد از اصابت گلوله پیدا می شود نه همزمان با آن.
حکما اینها را جواب داده اند که این گونه علل همه از علل طبیعی هستند نه علل
فلسفی. گاهی نیز از علل فلسفی به «علل الهی» تعبیر می کنند. علل الهی یعنی عللی
که الهیات آنها را علت می داند، نه به معنی اینکه خدا علت است. این گونه علل
طبیعی علل الهی نیستند که در فلسفه علت محسوب شوند. اینها عللی هستند که
حکمت طبیعی و فیزیک آنها را علت می شمارد. آنچه را که فیزیک علت می شمارد
حکمت الهی «مُعِد» و به تعبیر شیخ «مُعین» می شمارد و مجرا محسوب می کند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 30
گفتیم که در اینجا یک مسأله ی دیگر مطرح می شود و آن این است: علتی که
طبیعیات آن را علت می داند شناختنش خیلی ساده است، چون هم علتْ محسوس
است و هم معلول و رابطه ی میان آندو نیز کم و بیش محسوس است. وقتی ضربه را به
گلوله می زنیم می گوییم با وارد شدن ضربه ی ما گلوله حرکت می کند، و ما شک نداریم
که اگر ضربه را آهسته تر وارد کنیم حرکت گلوله کندتر و آهسته تر و کمتر خواهد شد
و اگر ضربه را شدیدتر وارد کنیم حرکت شدیدتر و طولانی تر خواهد شد. و نیز
هرقدر که موانع سر راه بیشتر باشد باز حرکت کمتر است و اگر موانع کمتر باشد
حرکت بیشتر است. اینها چیزهایی است که طبیعیات در باب علت و معلول
می شناسد و همانهایی است که برای ما محسوس است. پدر و مادر برای فرزند نیز
چنین است. علم الهی آنها را علت نمی داند و معد می شمارد، ولی علم طبیعی همینها
را علت می داند و علیت اینها برای فرزند محسوس است.
پس ما چه دلیلی داریم که برای این معلولها علتی وجود دارد که آن علت
مصاحب با معلول است؟ چه دلیلی داریم که باید غیر از این علل که حکمای الهی
اسم «علت» روی آنها نمی گذارند و آنها را معد و معین می شمارند، علل دیگری هم
به نام «علل ایجادی» وجود داشته باشد؟ این معدات را حکمای الهی احیاناً «علل
معده» و «علل معینه» نیز می نامند، در مقابل «علل ایجادی» . بحث امتناع تسلسل
علل یعنی امتناع علل غیرمتناهیه نیز خود فرع بر این است که وجود آن علل را قبول
داشته باشیم. آن عللی که طبیعیات وجودشان را قبول دارد و وجودش برای آن علم
محرز و ثابت است مورد قبول حکما نیست و نام «علت» روی آنها نمی گذارند و آنها
را خارج از بحث خود می شمارند و می گویند ما که می گوییم «تسلسل علل
غیرمتناهیه محال است» منظور معدات نیست، معدات غیرمتناهی محال نمی باشد.
حکما صریحاً می گویند که علل معده ی غیرمتناهی محال نیست. پس چه چیزی محال
است؟ علل ایجادی غیرمتناهی محال است.
پس اول باید بتوانیم وجود این علل ایجادی را اثبات کنیم تا بعد برویم بر سر
تناهی یا عدم تناهی آن. آنچه وجودش در طبیعیات ثابت است، تسلسل و ترتب
غیرمتناهی آنها را محال نمی دانیم، و آن چیزی که حکما باید با برهان ثابت کنند،
تسلسل غیرمتناهی آنها محال است. ما چه دلیلی بر اصل وجود آن علل داریم تا بعد
وارد این مطلب بشویم که آیا تسلسل آنها محال است یا نیست. این یک سؤال مهم و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 31
اساسی است. این سؤال البته از لابلای کلمات علمای طبیعی مفهوم است نه اینکه با
صراحت روی آن بحث کرده باشند.