بوعلی در مقام دفاع از ارسطو برمی آید و می گوید مقصود ارسطو از «علت
مادی» و «عنصر»
[1] یا «جزء مادی» در «کون شی ء من شی ء» این است که جزء ذاتی
باشد. جزء ذاتی یعنی چه؟ یعنی جزئی باشد که حالتی غیر از جزء بودن نمی تواند
داشته باشد. یک وقت هست که یک شئ در حالتی است که در ابتدا جزء چیزی
نیست و بعد یصیر جزءاً. مثلاً مصالح ساختمانی در ابتدا جزء چیزی نیستند، آب
خودش مستقل است، سیمان هم وجود مستقلی دارد، آنگاه اینها را می آورند و جزء
این ساختمان قرار می دهند. عناصر به اصطلاح طبیعیات نیز ابتدا مستقلاً در طبیعت
وجود دارند، بعد با یکدیگر ترکیب می شوند و جزء یک مرکب می گردند. یا مثلاً
انسان ابتدا عالم نیست، بعد عالم می شود، آن وقت انسانِ عالم پیدا می شود، که
انسان و علم دو جزء انسان عالم هستند. شیخ می گوید مقصود این نیست، مقصود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 86
جزئی است که لایمکن أن یوجد إلاّ جزءاً، نمی تواند حالت غیر جزئی داشته باشد.
وقتی که می گوییم که علت مادی یا علت عنصری، به این معناست و همین است که
خارج از همین دو قسم نیست. یا به شکلی است که در مثل «کون الماء هواءً» است،
یا به شکلی است که در مثل «کون الصبی رجلاً» می باشد. آن اقسامی که ایراد
کنندگان مطرح کردند داخل در اینجا نیست؛ آن اقسام که گفته شد، آن چیزهایی
است که در ابتدا جزء نیستند و بعد جزء می شوند.
[1] . این را توجه داشته باشید که «عنصر» در اصطلاح فلاسفه به دو معنی اطلاق می شود: اگر در طبیعیات اطلاق کنند به همین معنی است که امروز جاری است. امروز که می گویند عنصر، یعنی اجسام بسیطه؛ با این تفاوت که قدما اجسام بسیطه را آب، خاک، آتش و هوا می دانستند و امروز چیزهای دیگری می دانند. ولی تعریف همان تعریف است، یعنی جسم بسیط غیر مرکب، عناصر چهارگانه، یا عناصر صدگانه.
در اصطلاح دیگری در فلسفه ی الهی مقصود از «عنصر» علت مادی است. بنابراین عنصر به اصطلاح طبیعیات، خود دارای علت مادی و علت صوری است، خودِ همان عنصر دارای ماده و صورت است. عنصر به اصطلاح فلاسفه را به جسم بسیط تعریف نمی کنند؛ عنصر به این اصطلاح را حامل استعداد شئ می نامند: «حاملُ قوةٍ لشی ء عنصره» (منظومه حکمت، المقصد الاول، الفریدة السابعه/ غرر فی العلة المادیه) . پس عنصر در اینجا به معنی ماده یا علت مادی است و با عنصر به معنی جسم بسیط اشتباه نشود.