در
کتابخانه
بازدید : 1234679تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Collapse مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی
Collapse فصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنهافصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنها
Expand فصل سوم تناهی علل غائی فصل سوم تناهی علل غائی
Expand فصل چهارم صفات واجب الوجودفصل چهارم صفات واجب الوجود
Expand فصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجودفصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجود
Expand فصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجودفصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجود
Expand فصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجودفصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجود
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
شیخ می خواهد حرف ارسطو را جوری توجیه کند که آن ایرادها وارد نباشد.

می گوید سخن ارسطو در مقاله ی «الالف الصغری » در باره ی مبادی جوهر است، همان طور که خودش هم عنوان کرده است. آن طور که گفته اند اصلاً عنوان این مقاله ی الالف الصغری «مبادی جوهر» است، یعنی اموری که از آنها جوهر به وجود می آید.

علل چهارگانه به عنوان مبادی و علل جوهر از آنها یاد شده است. شیخ می گوید در عین حال مطلب دوگونه است: یک وقت هست که سخن ارسطو در مبادی جوهر بما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 79
هو جوهر است، و یک وقت هست که در مبادی جوهر بما هو معروضٌ برای یک عده اموری است، یعنی جوهر از آن جهت که مرکب است از جوهری و یک سلسله اعراض. ببینید: این جسم ابیض است؛ این جسمِ ابیض از آن جهت که جسم است جوهر است. بیاضِ این جسم را ما عرض آن می گوییم. جسم ابیض، یعنی جسم با قید بیاض، مرکبی از جوهر و عرض است؛ جسم ابیض یعنی جوهر بعلاوه ی عرض بیاض. پس مجموع و مرکبشان منظور است. وقتی که شما در مبادی جوهر بحث می کنید ما باید از شما بپرسیم که آیا از مبادی جوهر بما هو جوهر و از مبادی جسم بما هو جسم بحث می کنید یا از مبادی جسم بما أنه ابیض و بما أنه متکمّم بهذا الکم بحث می کنید؟ از مبادی جسمی که کمیتش این است که دارای فلان ابعاد است و متناهی است و مانند آن؟ ایندو با یکدیگر خیلی فرق می کنند. اگر شما در مبادی جسم بما أنه جسم بحث کنید یک سلسله مبادی دارد و اگر بخواهید از جسم بما أنه ابیض بحث کنید مبادی دیگر. سخن ارسطو در باره ی مبادی جوهر بما هو جوهر است، نه در مبادی جوهر بما هو مرکب. ایرادهایی که شما گرفته اید شامل این نمی شود.

شما خیال کرده اید که سخن ارسطو در باره ی مبادی جوهر بما هو معروض هم هست، در حالی که سخن او فقط در باره ی مبادی جوهر بما هو جوهر است؛ چطور؟ به این صورت که ما جواهری را که در خارج داریم در نظر می گیریم، مثلاً انسان از آن جهت که جوهر است یعنی اجناس و فصول جوهری [آن ] را در نظر می گیریم و اصلاً با اعراض آن سرو کار نداریم. جواهری که الان در خارج وجود دارند، مثل انسان و درخت و سنگ، مجموعی از ماده و صورت هستند، مجموعی از قابل و مقبولی. آن قابل هم احیاناً مجموعی از قابل و مقبول است. اگر این تحلیل را جلو ببریم در نهایت به ماده ای می رسیم که لامادة له و به قابلی که لا قابل له، یعنی به تناهی سلسله ی علل قابلی می رسیم. ارسطو از این جهت بحثی ندارد که مثلاً این انسانی که در اینجا وجود دارد انسان بما هو عالم است. انسان بما هو عالم مبادی اش فرق می کند با انسان بما هو انسان. انسان بما هو عالم مجموع انسان است بعلاوه ی علم.

خود آن عرض یعنی علم از مبادی شئ است. بنابراین ایرادی که بر ارسطو گرفته اند وارد نیست. آنها گفته بودند که ارسطو فقط دو قسم را ذکر کرده است: یکی موردی که تکوّن علی سبیل الاستحاله است، مانند یتکوّن الماء من الهواء؛ دیگر اینکه تکوّن علی سبیل الحرکة والاستکمال باشد، مانند یتکوّن الرجل من الصبی. اما شقّ سومی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 80
هم هست که علی سبیل الاستکمال می باشد، ولی علی سبیل الحرکة نیست؛ استحاله نیست و استکمال است، اما لازم نیست که علی سبیل الاستکمال حتماً به نحو حرکت باشد، ممکن است دفعی باشد، مانند یتکوّن العالم من الجاهل. شیخ می گوید سخن ارسطو در باره ی این چیزها نیست. شما بحثتان را روی انسان عالم و انسان جاهل آورده اید. انسان عالم یعنی جوهر با عرضش، انسان جاهل هم یعنی یک جوهر با یک عرض اگرچه عرض عدمی باشد. بحث ارسطو روی انسان بما هو انسان است، روی شجر بما هو شجر است، روی جسم بما هو جسم است. پس بحث او در مبادی جوهر بما هو جوهر است نه در مبادی جوهر بما هو معروض. بحث او در مقومات جوهر است نه در مقومات مرکب از جوهر و عرض. بحثی که ایراد کنندگان می کنند مربوط به مرکب از جوهر و عرض است و با بحث ارسطو فرق می کند.

آنگاه شیخ می گوید وقتی سخن ما در باره ی مقومات جوهر بما هو جوهر باشد، این دیگر دو قسم بیشتر ندارد: یا این است که آن جوهر بما هو جوهر کامل است و در طریق استکمال نیست، در این صورت اگر تغییری در او پیدا شود ناچار به نحو استحاله است و زوالی و تکوّنی دارد و فسادی و کونی؛ و یا این است که آن جوهر یک جوهری است که کامل نیست و در طریق کمال قرار دارد، مانند صبی که وقتی رجل می شود به طریق تدریجی کامل می شود نه دفعی. همه ی جوابی که شیخ در دفاع از ارسطو در اینجا می دهد و تقریباً یک صفحه هم در باره آن بحث کرده همین است.

در ادامه ی همین بحث تفسیرهایی در باره ی اینکه عنصر جزء ذاتی است مطرح کرده است. روح مطلب همان است که عرض کردم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است