در
کتابخانه
بازدید : 1234939تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Collapse <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Collapse الفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفةالفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفة
Expand فصل دوم فصل دوم
Expand الفصل الثالث الفصل الثالث
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در سخنان ملاصدرا مطالبی مطرح شده كه اگر چه زمانی آنها را مطرح كرده كه هنوز این حرفها در دنیا نبوده- و اگر می بود هم به گوش ملاصدرا نمی رسید، چون زمان او مقارن با زمان دكارت است نه با زمان هگل كه شاید یك قرن و نیم از یكدیگر فاصله دارند- ولی گویی آن سخنان را برای پیشگیری این حرفها مطرح كرده است، یعنی سخنانی بوده كه خود به خود پیشگیری می كرده است. او از راهی كه خودش طی كرد منتهی شد به اصالت وجود و اعتباریت ماهیت. اصالت وجود مسائل زیادی به دنبال خود آورد، و شاید اگر كسی قائل به اصالت ماهیت می شد مجبور بود كه همان حرف هگل را قبول كند؛ یعنی بنا بر اصالت ماهیت، شدن توجیه نداشت. یكی از آن مسائل كه لازمه ی اصالت وجود است این است كه:

كون المراتب فی الاشتداد
أنواعا استنار للمراد [1]
یعنی اگر ماهیت اصیل باشد و نه وجود، حركت قابل توجیه نیست. ملاصدرا هم یكی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 468
از پایه های سخنش مسأله ی حركت است. این، مطلب دقیق و مفیدی است كه آن را جز در این جزوه [2]ذكر نكرده ام و در این جزوه هم به تفصیلی كه حالا می گویم نیست. انشاء اللّه اگر شد می خواهم دنباله ی همین مقاله را بنویسم. یكی از پایه های فكری كه منجر به اصالت وجود شد همین بود كه با اصالت ماهیت، حركت قابل توجیه نبود. او برای اینكه حركت را توجیه كند چنین نتیجه نگرفت كه در حركت- كه شدن هست- وجود و عدم با همدیگر جمع شده اند، كه خود این فكر هگل و امثال او ریشه اش اصالت ماهیتی است؛ برعكس، گفت: اساساً این ماهیاتی كه ذهن ما می سازد همه اعتباری است و آنكه حقیقت دارد خود هستی است و هستی ماوراء ذهن بشر است و آنچه ذهن بشر از اشیاء می گیرد صورتها و ماهیات است؛ یعنی حداكثر تعمق ذهن انسان، اگر برسد ماهیات است- و الاّ اغلب به عناوینی دست می یابد و به ماهیت نمی رسد- و ماهیت هم اعتباری است. آنچه حقیقت دارد چیزی است كه عینیت خارجی عین ذاتش است، نه چیزی است و ماهیتی است كه عینیت خارجی پیدا كرده. آنچه وجود دارد چنین نیست كه چیزی است كه وجود دارد، یعنی ذاتی باشد و عینیت، اصلاً نفس عینیت است. آنچه در ذهن می آید و شما می بینید غیر از عینیت است؛ آن، چیزی است كه عینیت را باید به او بار كنیم، آن ماهیت و اعتبار است. آن كه وجود دارد نفس عینیت خارجی است، نفس وجود است.

ملاصدرا بعد به اینجا رسید كه وجود تقسیماتی به خود می گیرد: الوجود علی قسمین: إمّا واجب او ممكن، الوجود علی قسمین: إمّا حادث او قدیم؛ إمّا بالقوه او بالفعل، إمّا علة او معلول، و از آن جمله: الوجود إمّا ثابت و إمّا سیّال؛ وجود در ذات خودش و در حقیقت خودش یا ثابت است یا سیّال. وجود سیّال را گفت: هو عین السیلان، نه ذات له السیلان؛ یعنی حقیقت وجود سیّال چنین است كه حقیقته السیلان، حقیقته الصیرورة. او با تعبیر فارسی بیان نكرده كه بگوید حقیقتش شدن است، و همه ی سخنها همین را می گویند كه حقیقت این وجود شدن است. آنگاه در این فلسفه، شدن خود مرتبه ای از مراتب وجود است، نه اینكه وجود و عدم در شدن تركیب شده اند. بعد می گوید به یك اعتبار وجود و عدم در شدن با یكدیگر تركیب شده اند، امّا این وجود و عدمی كه در شدن با همدیگر تركیب شده اند آن وجود و عدم ناسازگار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 469
نیست، تا كسی خیال نكند كه اصل امتناع اجتماع نقیضینی كه منطقیین گفته اند دیگر از میان رفته است. می گوید اینكه در حركت، وجود و عدم هم آغوش یكدیگرند، [مقصود از «عدم» ] عدم نقیض نیست، هر كسی كه چنین خیال كند آن را نشناخته است. پس با توجه به این بیانات و با گیر نكردن در آن مضایق و حل كردن اشكال، ملاصدرا پذیرفته است كه در وجود سیلانی وجود و عدم با یكدیگر جمع شده اند- كه ما عباراتش را در همان مقاله نقل كرده ایم- ولی می گوید: اشتباه نكنید، این عدم نقیض نیست. آن عدمی كه در منطق آن را «رفع شئ» می دانند و جمع آن را [با وجود] محال می دانند، این عدم نیست.

بنابراین فلسفه ی ما به مسأله حركت رسیده و در این مورد با فلسفه ی غرب تلاقی كرده است، ولی استنباطات خیلی متفاوت شده است. هر دو به این مسأله رسیده اند كه اگر بخواهیم حركت را توجیه كنیم خیلی از حرفهای گذشتگان قابل توجیه نیست.

ولی آن یكی برای توجیه حركت گفته است وجود و عدم، به همان معنای متناقضین، با یكدیگر جمع می شوند و اصل هوهویت غلط است؛ و این رسیده به اینكه اصالت ماهیت غلط است و با اصالت ماهیت، حركت به هیچ وجه قابل توجیه نیست، و اصالت وجود درست است و وجود در حقیقت خودش دو مرتبه دارد: مرتبه ای از وجود مرتبه ی ثابت است كه مساوی با وجود مجرد است [3]، [و مرتبه ی دیگر مرتبه ی سیّال. ] وجود در ذات خود یا ثابت است یا سیّال و حركتها و سكونها در طبیعت همیشه نسبی اند. در اینجا- در باب سكونها- علامه ی طباطبائی یك بیان خیلی عالی و لطیفی دارند كه در كلمات ملاصدرا نیست و ایشان در رساله ای كه در این مورد دارد در مسأله ی سكونها مطرح كرده است [4].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 470
پس در بیان ملاصدرا «شدن» توجیه می شود بدون اینكه به آن حرف غلط نیاز باشد، حرفی كه خود هگل هم در آخر كار وقتی به اینجاها می رسید می گفت به این معنا اجتماع نقیضین را محال می دانم؛ یعنی می فهمید كه باید [برای توجیه شدن ] چیزی را بگوید و از آن چیز به «اجتماع نقیضین» تعبیر می كرد، امّا وقتی در جای دیگر گرفتار می شد می گفت نه، اجتماع نقیضین محال است؛ و علت این تناقض در تعبیر، این بود كه آنچه او می گفت واقعا نه اجتماع نقیضین بود و نه اجتماع ضدین، چیز دیگر بود.


[1] . شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری (ره) .
[2] . اشاره به مقاله ی «اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی» است.
[3] . وجود ثابت یعنی وجود مجرد، نه وجود ساكن. امروزیها بین ثابت و ساكن هم فرق نمی گذارند و ثابت را با ساكن یكی می گیرند. ثابت آن است كه امكان حركت هم ندارد، بالقوه هم نمی تواند متحرك باشد. شأنش حركت نیست. ذات واجب تعالی وجودش ثابت است ولی ساكن نیست. عقول، وجودات ثابته هستند نه ساكنه. آن موجودی را «ساكن» می گوییم كه له أن یتحرك و لا یتحرك. به این كتاب می توانیم «ساكن» بگوییم چون امكان حركت در آن هست، حركتی كه در قوه اش هست ولی الآن فعلیت پیدا نكرده است.
[4] . [اشاره است به نظریه ی «حركت در حركت» مرحوم علامه طباطبائی كه بر طبق آن مرحوم علاّمه بر اساس پیگیری نتایج بحث حركت جوهریه، معتقدند كه حركت در همه ی مقولات جریان دارد و سكون امر نسبی است و در مقولاتی كه حركات عرضی وجود دارد، حركت در حركت است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است