در
کتابخانه
بازدید : 1235668تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Collapse مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی فصل اول تناهی علل فاعلی و علل قابلی
Expand فصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنهافصل دوم ایراد های وارده بر بحث تناهی علل و حل آنها
Collapse فصل سوم تناهی علل غائی فصل سوم تناهی علل غائی
Expand فصل چهارم صفات واجب الوجودفصل چهارم صفات واجب الوجود
Expand فصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجودفصل پنجم ادامه بحث در توحید واجب الوجود
Expand فصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجودفصل ششم: ادامه بحث در صفات واجب الوجود
Expand فصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجودفصل هفتم: نسبت معقولات با واجب الوجود
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
کارهای انسان را در نظر بگیرید. خیلی از کارهای انسان علت غائی دارد. آن کارهایی را که انسان با یک عمل و حرکت و با نیروی عضلانی انجام می دهد، این کارها را انسان برای چیزی می خواهد. در اعیان هم احیاناً ممکن است چنین چیزی باشد. مثلاً خانه را می خواهد برای استکنان، که اگر استکنان نبود این خانه را نمی خواست. یا مثلاً پول را می خواهد زیرا پول ارزش دارد و وسیله ی مبادله است با کالاهایی که مطلوب اوست و حاجتها و نیازهای طبیعی او را برمی آورد. اگر این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 107
پول، وسیله بودن خود را از دست بدهد، مثلاً یک خروار اسکناس داشته باشد و آن اسکناسها ناگهان اعتبار خود را از دست بدهند، آن اسکناسها به کاغذ پاره تبدیل می شود. پس خود این پول چیزی نیست، شخص آن را به خاطر وسیله ی مبادله بودن می خواهد. وقتی که این پول از اعتبار افتاد، دیگر این پول ارزش خود را از دست می دهد. پس انسان پول را برای پول نمی خواهد بلکه برای چیز دیگر می خواهد.

اما کسی که بچه اش را دوست می دارد، این دوستی به خاطر خود بچه است، نه اینکه بچه را به خاطر شئ دیگر دوست بدارد. پس می بینید که اشیائی که مطلوب انسان هستند چقدر با یکدیگر فرق دارند. آن چیزهایی که انسان آنها را برای خودشان می خواهد قابل مبادله و معاوضه نیست، اگرچه ارزش این نسبت به آن چیزی که با این می خواهد مبادله شود کمتر باشد و آن ارزش بیشتری داشته باشد؛ یعنی انسان اگر بچه ای داشته باشد که زشت باشد، اما بچه ی دیگری خیلی زیبا و خیلی باهوش باشد، باز هم حاضر نیست بچه ی خودش را با بچه ی دیگری معاوضه کند.

اگر شخصی قالیچه ای به ارزش هزارتومان داشته باشد، قالیچه ی دیگری را که دوهزار تومان ارزش دارد ببیند، یا آن قالیچه ی دیگر از جنبه ای بهتر از قالیچه ی خودش باشد، فوراً معاوضه می کند، اگر معاوضه نکند دیوانه است. همه به او می گویند آن قالیچه ی بهتر را برای خود انتخاب کن و آن قالیچه ی بدتر را نگیر. ولی هیچ وقت این مطلب در مورد پدر یا پسر و یا حتی در مورد معشوق مطرح نیست. هیچ کس نمی گوید آن بهترش را بگیر و این بدتر را رها کن. در این موارد خود شخص پدر یا پسر یا معشوق مطلوب است، انسان خودِ او را می خواهد، نه او را برای چیز دیگر.

اشیائی که انسان آنها را به خاطر ارزششان می خواهد، خودشان مطلوب بالذات نیستند، ارزش آنهاست که مطلوب بالذات است؛ و لهذا اگر چیز دیگری بیاید که ارزش بیشتر داشته باشد انسان آن دومی را انتخاب می کند. اما اشیائی که به هر حکمی عشق و علاقه انسان به شخص او تعلق گرفته است و انسان خود او را می خواهد نه چیز دیگر را، اگر چیز دیگری که نسبت به آن ارزش بیشتری داشته باشد در میان آید، باز هم انسان همان اولی را می خواهد و این را نمی خواهد، زیرا آن اولی ارزش بالذاتش آن قدر است و همین ارزش برای این انسان بالاترین ارزشهاست. به همین جهت مثلاً بچه ی خودش از همه ی بچه هایی که در دنیا هستند ارزشمندتر است و بالاترین ارزشهاست.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 108
در مورد کالا هم همین جور است. مثلاً شخصی یخچالی تهیه می کند. می گوییم:

برای چیست؟ می گوید: برای اینکه وقتی می خواهم آب بنوشم آب سرد باشد. پس انسان یخچال را به خاطر آب سرد می خواهد. آب را برای چه می خواهد؟ برای اینکه وقتی تشنه می شود بنوشد. می پرسیم: نوشیدن آب را برای چه می خواهی؟ می گوید: برای رفع تشنگی. رفع تشنگی را برای چه می خواهی؟ آیا انسان رفع تشنگی را برای چیز دیگر می خواهد؟ اگر کسی منطق طبیعت را رها کند و به دنبال منطق عقل برود می گوید: رفع تشنگی را برای این می خواهم که هلاک نشوم و ادامه ی حیات دهم. ادامه ی حیات برای چیست؟ بالاخره [این سؤالات ] در جایی متوقف می شود. البته یک کودک وقتی آب می نوشد اساساً فکر نمی کند که برای ادامه ی حیات است، اصلاً این حرفها به عقلش نمی رسد که این از لوازم حیات است؛ او چون تشنه است آب می نوشد. دقیقاً هم همین جور است. او فعلاً چون تشنه است و فقط برای رفع تشنگی آب می نوشد، نه اینکه صغری و کبری تشکیل دهد و نتیجه بگیرد که من باید آب را بنوشم برای اینکه اگر آب ننوشم بدن من به قدر کافی آب ندارد و اگر به قدر کافی آب نداشته باشد بعداً اختلال پیدا می شود و من از دنیا می روم و حیاتم از دست می رود. این چهره ی عقلانی کار است که نه برای حیوان و نه برای انسان از جنبه ی طبیعی اش مطرح نیست.

پس یک سلسله امور برای انسان خیر است، یعنی مُؤْثَر بالذات است؛ مثل کارهایی که انسان به خاطر لذت می کند. اگر کسی بگوید: چرا چنین کاری را انجام دادی؟ جواب می دهد: برای اینکه لذت ببرم. لذت برای چه؟ لذت برای چیز دیگر نیست. از عضوی درد می کشد، مثلاً دندانش درد می کند، دوا رویش می گذارد، یا دندان را می کشد، برای چه؟ برای اینکه از درد خلاص بشود. از درد خلاص بشود برای چه؟ می گوید: این دیگر برای چه نمی خواهد؛ و متوقف می شوند. اشیائی که مطلوب انسان هستند همه به مطلوب بالذات منتهی می شوند.

پس ما در باره ی تناهی علل غائیه احتیاج نداریم که زیاد بحث کنیم [1].

اما تناهی علل صوری اوضح از این است که احتیاج به برهان داشته باشد. صور غیرمتناهی در آن واحد غیر ممکن است. در عین حال همان برهانی که در «تسلسل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 109
علل» ذکر کردیم در اینجا هم جاری است؛ یعنی هرجا که آن شروط جاری باشد این برهان هم جاری است. آن شروط عبارتند از: اول اینکه امور غیرمتناهی باشند؛ دیگر اینکه بین امور ترتب باشد؛ و سوم اینکه امور معیت داشته باشند.
[1] . [نوار از اینجا تا آخر فصل در دست نبود. به همین جهت مطالب از روی جزوه ی دستنویس تنظیم گردیده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است