فرض کنیم که کسی چنین حرفی را بزند که [وسائط، غیرمتناهی هستند در عین
اینکه دو طرف دارند] . این مضر به سخن ما در اینجا نیست، زیرا ما اینجا فقط در
مقام اثبات علت اولی هستیم، نه در مقام نفی علل غیرمتناهی.
بعلاوه، انسان نمی تواند چنین مطلبی را تصور کند که [وسائطِ بی نهایت دارای
طرفین باشند. ] گاهی افرادی بین عددی که غیر قابل احصاء باشد با عددی که واقعاً
غیرمتناهی است اشتباه می کنند و خیال می کنند که اگر چیزی غیرقابل احصاء باشد
با چیزی که فی حد ذاته غیرمتناهی است یکی است، در حالی که غیر قابل احصاء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 47
بودن یک امر مربوط به انسان است. مثلاً اگر ذراتی را از اینجا تا کره ی ماه کنار هم
بگذاریم قابل احصاء نیست، ولی همین را کسی «نامتناهی» نمی گوید. غیر قابل
احصاء بودن مربوط به ظرفیت انسان است و غیر از مسأله ی نامتناهی بودن است. حال
اگر احصاء کننده- که انسان است- نتواند خودش را با شمردن به آخر برساند [این
امر] معنایی در خود انسان است و تفاوت می کند با اینکه خود آن چیز فی حد ذاته
غیرمتناهی باشد.
[بنابراین از جمیع این بیانات روشن می شود که در اینجا نیاز به علت اُولی است،
اگر چه مابین طرفین بی نهایت وسائط باشد. ] حال، آیا این تسلسل علل که ما ابطال
کردیم فقط در باب علت فاعلی جاری است یا در باب علل مادی و صوری و غائی
هم جاری است؟ شیخ می گوید که این بیان [در علل دیگر هم جاری است ] .
در ادامه ی این بحث، شیخ بحث دیگری را در باره ی علت قابلی و علت مادی مطرح
می کند. آنگاه در حدود یکی دو ورق و شاید بیشتر بحثی را مطرح می کند که
متأخرین شیخ به آن بحث نپرداخته اند. آن بحث پیرامون عبارت مبهمی از ارسطو
است: «کون الشی ء من الشی ء» چیزی از چیزی وجود پیدا کردن. این عبارت ظاهراً
بعدها میان شارحان اسکندرانی آثار ارسطو و دیگران مورد بحث فراوانی واقع شده
و حرفهایی در اطراف آن زده اند و شاید ایرادهایی گرفته اند. شیخ برای حل و رفع
شبهه از کتاب ارسطو، مقدار زیادی راجع به تعبیر «کون الشی ء من الشی ء» بحث
کرده که چون بحث خیلی لازمی نبوده در کتب متأخرین دنبال آن را نگرفته اند و
لزومی هم ندارد ولی چون شیخ بحث کرده و عبارات مشکل و مندمجی هم آورده ما
هم وارد این بحث می شویم.