بعد نظمی که آنها در نظر می گیرند از نوع رابطه ی شئ است با گذشته ی خودش، در
حالی که این [نظم ] از نوع رابطه ی شئ است با آینده خودش. گذشته هیچ وقت
نمی تواند رابطه ی شئ را با آینده توجیه کند.
اساس فلسفه ی مادی این است که شئ با آینده ی خودش هیچ گونه ارتباطی ندارد. از
نظر فلسفه ی مادی حوادث که رو به جلو می آورند همیشه فقط از پشت سر رانده
می شوند و بس. مثل چه چیزی می شود؟ مثل یک جسم جامدی می شود که ما
بخواهیم به صورت قسر و به صورت صنع بشری به حرکت درآوریم. اگر سنگ
بزرگی در اینجا باشد، این را فقط آن نیرویی که از پشت بر او فشار می آورد به جلو
می راند. اما در صنع الهی، می خواهد بگوید که شئ با کمال آینده ی خودش ارتباط
دارد، همان طور که در موجودات ذی شعور است. ما منکر علت فاعلی نیستیم، بلکه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 478
می گوییم آینده در گذشته اش اثر می گذارد که گذشته را به فعل می کشاند؛ چطور؟
ببینید: انسان می اندیشد که من در آینده چه بشوم، آنچه را که ندارم دارا بشوم.
آن غایت در وجود او نوعی وجود پیدا می کند که به آن «وجود ذهنی» می گویند.
همین قدر که آن غایت در این موجود وجود ذهنی پیدا کرد، آن وقت است که علت
فاعلی، علت فاعلی می شود؛ یعنی اگر آن آینده در او منعکس نبود و در او میل به
سوی آن آینده پیدا نمی شد، فعل از او صادر نمی شد. آینده در این موجود به نحوی
وجود پیدا می کند و میل به سوی آینده در او پیدا می شود، آن وقت است که این شئ
کار خودش را انجام می دهد. آن وقت نتیجه این است:
این موجوداتی که ما می بینیم و حس می کنیم، مخصوصاً نبات و حیوان و انسان
که در آنها این امر واضح است، این موجودات از جلو کشیده می شوند؛ یعنی از پشت
سر رانده می شوند، از جلو هم کشیده می شوند. وقتی که آن غایت خودش را از جلو
نشان می دهد، یعنی این از پشت سر کار خودش را انجام می دهد. مثل یک کاروانی
می شود که هم قائد داشته باشد و هم سائق. علت غائی همان «ثُمَّ هَدی »
[1] است، یعنی یک هدایت است.
[1] . طه / 50: «اَلَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی » .