چرا چنین اصطلاحی پیدا شده است؟ در علوم، اصطلاحات همیشه از یک
معانی ابتدائی عرفی گرفته می شود. قدمای فلاسفه معتقدند که فقط قوّه ی عاقله ی انسان
قوه ای است مجرد از ماده که مسلّماً مناط تعقل و آگاهی انسان نسبت به خود و
اشیاء دیگر است. از این جهت هر موجود دیگری را که این خواص را داشته باشد
«عقل» می نامند، چون لفظ دیگری غیر از «عقل» ندارند که برای او به کار برند، و
حال آنکه قوه ی عاقله ی انسان قوه ای است از قوای نفس، و نفس موجودی است که
تعلقی به ماده دارد، و لهذا عقل [به عنوان یک موجود مجرد] را با نفس دو چیز
می شمارند؛ و عقل انسان مادامی که عقل انسان است، یعنی مادامی که با بدن است و
با بدن زندگی می کند، همان نفس است و آن عقل مجرد به آن معنا نیست. ولی از
جهت آن مشابهت این کلمه را به کار می برند.
کما اینکه مقصود از «عقل» فکر نیست. فکر، اندیشه کردن است، نوعی عمل
است، عملی است که در میان اندیشه ها و تصورات و تصدیقات پیدا می شود.
پس اگر در مورد مجردات یا در مورد ذات واجب تعالی ما اصطلاح «عقل» یا
«عقل محض» را به کار می بریم نباید منشأ اشتباه شود؛ کما اینکه این اشتباهات در
تعبیرات امروزیها خیلی زیاد است، مخصوصاً در ترجمه ها. در ترجمه ها اگر
کلمه ای را یک ذرّه این طرف و آن طرف کنیم و با اندک تفاوتی کلمه ای را به جای
کلمه ی دیگر بگذاریم، یک وقت می بینیم که منشأ یک اشتباه عظیم و فاحشی
می شود. مثل یک زاویه ی کوچکی است که میان دو خط پیدا می شود که ایندو را از
انطباق یا موازات خارج می کند و بعد شما می بینید که چقدر بین آنها فاصله می افتد.
عقل به معنی فکر نیست. مثلاً اگر گفتند واجب الوجود عقل محض است، غلط است
که ما این جور تعبیر کنیم که بگوییم او فکر محض است، چون فکر به معنی نوعی
عمل است. یک سلسله تصورات و تصدیقات در ذهن ما هست که وقتی انسان این
تصورات و تصدیقات را ترکیب و تجزیه کند، نوعی عمل میان اینها صورت می دهد
که به آن عمل «فکر» می گویند و این عمل میان آن سلسله از تصورات است که علم
حصولی می باشند؛ در غیر علم حصولی فکر معنی ندارد؛ و در مورد واجب الوجود یا
صادر اول غلط است که ما آنها را از سنخ فکر بدانیم. ولی مثلاً ممکن است در یک
ترجمه ی غلط همین «فکر» را به جای «عقل محض» بگذارند و این اشتباه برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 262
همیشه تثبیت شود.