در اینجاست که شیخ به عقل بسیط اشاره کرده و دیگر بیش از این هم سخن
نگفته و [به کتاب نفس ارجاع داده است. ] در ذات حق تعالی چنین نیست که صور
مختلفی باشد که آن صور، متخالف یکدیگر و یکی مقدم بر دیگری باشد چنان که در
نفس هست. به عقیده ی شیخ در نفس اولاً این نسبتها نسبت حلولی است، و ثانیاً این
صور با یکدیگر تقدم و تأخر دارند، یعنی یک صورت هست و بعد با تفکر، یکی
دیگر برای نفس تدریجاً و زماناً پیدا می شود. خیال نکنید که این صور مثل اعراضی
است که در آنِ واحد در یک شئ جمع شده و حلول کرده اند؛ این جور نیست؛ و نیز
خیال نکنید که نوعی اتحاد عاقل و معقول است، زیرا شیخ اتحاد عاقل و معقول [در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 347
علم واجب به غیر را] قبول ندارد؛ و نیز چنین نیست که [ذات او] مانند نفس، متصور
به صورت این معقول شود و به منزله ی ماده ی آن صورت باشد؛ نه، این حرفها در اینجا
معنی ندارد، بلکه نسبت آن معقولات به واجب نسبت صدوری است که با کلمه ی
«تفیض» در اینجا بیان کرده است؛ و ذات حق تعالی أولی است به این که عقل باشد
از آن صوری که از مرتبه ی عقلیت او فائضند. این جمله معنیِ «علی المعنی البسیط» را
تأیید می کند.
الآن گفتیم که بنا بر نظریه ی عقل بسیط، در صورتی که ما آن را به انسان تشبیه
کنیم، می گوییم که در انسان چیزهایی به صورت ملکه وجود دارد که این چیزها در
باطنش وجود دارد ولی در مرتبه ی شعور ظاهرش ظهور ندارد. البته این که در انسان
به صورت ملکه وجود دارد، یک امر اکتسابی است. این تشبیه در اینجا فقط از جنبه ی
بساطت آن است. الآن هم یکی از آقایان سؤال کردند که مرتبه ی علم حق تعالی به
اشیاء عین ذات است؟ چیست؟ گفتیم بنا بر نظر شیخ علم حق تعالی به ذات خود
عین ذات است و علم حق تعالی به اشیاء دیگر غیر ذات است. ولی گفتیم شیخ این
کلمه ی «عقل بسیط» را اینجا آورده و رد شده و آن را خیلی تفسیر نکرده است. اما
شیخ یک جمله ای اینجا دارد که اگر این جمله را کمی تعقیب کنیم می بینیم که شیخ
می خواهد بگوید همان مرتبه ی ذات حق تعالی به دلیل این که عقل بسیطِ همه ی اشیاء
است، همان علم ذات به ذات، علم بسیط همه ی اشیاء می باشد، بنابراین علم به همه ی اشیاء هم هست. پس به یک معنا علم حق تعالی به همه ی اشیاء هم هست. پس به یک
معنا علم حق تعالی به همه ی اشیاء به نحو بسیط، عین ذات اوست؛ و لذا می گوید چون
حق تعالی در مرتبه ی ذاتش عقل بسیط همه ی اشیاء است، این أولی است به عقلیت از
این صور تفصیلیة. می خواهد بگوید آن علم اجمالی، به علم بودن أولی است از آن
علوم تفصیلی. می خواهد بگوید شما از حرف من این طور استنباط نکنید که حق
تعالی در مرتبه ی ذات خِلو است از علم به معلومات، چون او عقل بسیط است و عقل
بسیط نوعی عقل است و بلکه اکمل از این عقلهاست. در مقام تشبیه مثل این است
که شما بگویید یک مجتهد یا ریاضیدان یک مسأله ای در فن خودش را قبل از آنکه
به تفصیل بیان کند نمی دانسته است؛ [در حالی که چنین نیست، ] بلکه می دانسته و
باز هم می داند، چه قبل از این که بیان کند و چه حالا که بیان کرده است. خودِ این
علم به نحو بسیط در مرتبه ی باطن نفس او وجود داشته و وجود دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 348
پس این جمله ی «و هو أولی بأن یکون عقلاً من تلک الصور الفائضة عن عقلیته»
اشاره است که او در مرتبه ی ذات هم به نحوی علم به اشیاء دارد. چون واجب تعالی
عاقل ذات خودش است و علم دارد به این که هر چیزی را تعقل می کند، پس، از
ذات خودش هر چیزی را تعقل می کند. می خواهد بگوید که مبدأ تعقل او به هر
چیزی ذات خودش است.
از اینجا به علم فعلی و انفعالی اشاره می کند:
[گاهی معقول از شئ موجود خارجی اخذ شده، ] مثل علم ما به افلاک که با رصد
آن را می بینیم [و صورتی از آن اخذ می کنیم. ] علم ما به اشیاء دیگر همین جور است.
[گاهی برعکس است ] و وجود از صورت معقوله مأخوذ است. صورت و شکل دوم
آن جایی است که ما خلاّق هستیم، خلاّق عین در خارج. پس در صورت اول، عین
قبلاً وجود دارد و این عینی که وجود دارد در ما منعکس می شود و آن وقت ما منفعل
و پذیرنده ی عین هستیم. صورت دوم آن است که ما صورتی را انشاء و خلق می کنیم
و آنچه را که انشاء و خلق کرده ایم در خارج پیاده می کنیم. کاری که بنّا یا مهندس
می کند چنین است. نسبت اشیاء به حق تعالی از این قبیل است نه آن نسبت اوّلی.
پس او ذات خودش را و آنچه را که ذاتش ایجاب می کند تعقل می کند؛ و او از ذات
خودش علم دارد به این که نظام خیر چه نظامی است و چه نظامی باید باشد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 349
چگونه از همان ترتیب علّی و معلولی باید باشد؛ و نظام عینی تابع نظام علمی
اوست.
بعد می گوید: با این بیان، شما از مسأله ی اراده غافل نشوید. وقتی ما فقط مسأله ی
علم را گفتیم، یک وقت خیال نکنید که بنابراین دیگر مشیتی در کار نیست و همین
قدر که حق تعالی علم به ذاتش دارد، دیگر خود به خود عالَم پیدا می شود بدون
اینکه مشیت و اراده معنی داشته باشد.
می گوید: نه، چنین خیال نکنید که تبعیت عالَم از حق تعالی مثل تبعیت نور
خورشید از خورشید یا مثل گرما برای شئ گرم است، بلکه او علم به کیفیت نظام
خیر دارد و هم علم به این که از عالمیتِ خود اوست که این نظام پیدا می شود؛ یعنی
علم به علیت خود دارد.
[1] . در بعضی از نسخه ها بعد از «بصورها» این جمله هست: «من غیر أن تتکثر صورتها فی حقیقة ذاته بصورها» که این جمله غلط [و زائد] است.