فرنگیها، از هیوم گرفته تا غیر هیوم، عموماً طرحی برای برهان نظم ریخته اند که
ناظم بودن خداوند از قبیل ناظم بودن انسان و صانع بودن خداوند از قبیل صانع بودن
انسان و حکیم بودن خداوند از قبیل حکیم بودن انسان فرض شده است؛ چگونه؟ به
این صورت که الآن بیان می کنیم. توجه کنید که روح مطلب در همین جاست. ببینیم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 398
انسان حکیم چه انسانی است؟