در
کتابخانه
بازدید : 1235733تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Collapse مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
Expand فصل اول: در صفت فاعلی مبدأ اوّل فصل اول: در صفت فاعلی مبدأ اوّل
Collapse فصل ششم : عنایت کیفیت دخول شر در قضای الهی فصل ششم : عنایت کیفیت دخول شر در قضای الهی
Expand عنایت و حکمت خداوندعنایت و حکمت خداوند
Expand ادامه ی بحث در حکمت و عنایت حق تعالی ادامه ی بحث در حکمت و عنایت حق تعالی
Collapse ادامه ی بحث در حکمت و عنایت حق تعالی ادامه ی بحث در حکمت و عنایت حق تعالی
Expand بررسی اشکالات هیوم بر برهان نظم بررسی اشکالات هیوم بر برهان نظم
Expand ادامه ی بررسی اشکالات وارده بر برهان نظم ادامه ی بررسی اشکالات وارده بر برهان نظم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
گاهی اساساً غایت طبیعت و غایت انسان در دو جهت متضاد قرار می گیرند، که ما این مطلب را در آن بحثهای «تعلیم و تربیت» هم گفته ایم. این امر در تعلیم و تربیت انسانها خیلی اصل مهمی است. انسانها را چگونه باید تربیت کرد؟ دو روش متضاد و در مقابل یکدیگر ابراز شده است: یک روش می گوید هر انسانی را باید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 428
جوری تربیت کرد که او به غایات خودش برسد؛ یعنی استعدادهای انسان را بشناسیم و آن استعدادها را در او پرورش بدهیم. این می شود تربیت صحیح؛ یعنی بر اساس شناخت فطرت او تمام استعدادها را هماهنگ با فطرت او پرورش دهیم.

روش دیگر این است که می گوید انسان را به صورتی باید پرورش دهیم که به اصطلاح به درد اجتماع بخورد. این در نهایت به این معنی است که به درد انسانهای دیگر بخورد؛ یعنی این انسان می شود مصنوع برای انسانهای دیگر. این خیلی مسأله ی مهمی در تعلیم و تربیت است. اگر این نظر را بپذیریم که انسانها را باید جوری تربیت کرد که به درد جامعه بخورند، گاهی تضادی در اینجا برقرار می شود، به این صورت که خودش می خواهد به کمال خودش برسد و در نتیجه به درد جامعه ای که مربیان می خواهند نمی خورد. این مسأله ای است که الآن درمورد آن گیر کرده اند.

گاهی باید انسان را ناقص کرد تا به درد جامعه بخورد. در این صورت است که می بینید خودش را ساقط کرده است. مثلا فکر می کنیم که جامعه احتیاج به جلاّد دارد. جلاّد یعنی چه؟ یعنی آدمی که هر وقت جامعه به او گفت این طناب را به گلوی این شخص بینداز، اطاعت کند. عواطف و اراده و اختیار و همه چیز را باید در وجود چنین شخصی کشت تا به درد این جامعه بخورد. اما از نظر خود او، تا او را ناقص نکنیم جلاّد نمی شود. اگر بخواهیم به او علم و آگاهی و فهم و درک بدهیم به درد این کار نمی خورد.

آن وقت این مسأله مطرح می شود که آیا در واقع امر یک چنین تضاد غیر قابل حلی وجود دارد؟ یا نه، ما جامعه ی فطری داریم بر اساس انسان فطری. در اینجا آن مسأله که آیا انسان مدنیّ بالطبع است و یا نیست، مطرح می شود. می توان فرد را طوری پرورش داد که هم استعدادهای فردی اش پرورش پیدا کند و هم در عین حال برای جامعه مفید باشد. بهترین نظام اجتماعی آن نظامی است که بر ضد نظام کمالی فرد نباشد. این نظام یک فرمول عملی دارد. این مثال را که بیشتر در آن مباحث «تعلیم و تربیت» استفاده کرده ایم در اینجا می آورم:

گوسفند را که یک موجود جاندار هم هست در نظر می گیریم. یک وقت است که مالک گوسفند کمال خود گوسفند را در نظر گرفته و می خواهد آن را پرورش دهد.

یک وقت هم هست که ارزش گوسفند را برای خودش در نظر گرفته است [که ] برای اینکه برای او سودمند باشد این گوسفند را چگونه باید پرورش داد. اگر گوسفند نر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 429
باشد بیضه دارد، وقتی بیضه دارد دارای ترشحات هورمونی است. این ترشحات از نظر نوع گوسفند کمال است و نقص نمی باشد، اما برای چوبدار چطور؟ آیا بیضه داشتن گوسفند کمال است؟ وقتی بیضه داشته باشد بیشتر دنبال گوسفندهای ماده می رود، درست علف نمی خورد، چاق نمی شود، وقتی چاق نشد گوشتش کمتر است. بنابراین بیضه را در می آورد و این نقص را در او ایجاد می کند و گوسفند را از جهت نوع خودش ناقص می کند تا گوسفند برای او چیز خوبی شود. این یک عملی شبیه صنعت است. برای انسان، درآوردن بیضه ی گوسفند یک عمل حکیمانه است، یعنی انسان به این وسیله به غرض خودش می رسد. اما از نظر گوسفند چطور؟ فعل حکیمانه است؟ آیا گوسفند را به کمال خودش می رسانیم؟ بلکه گوسفند را از آن کمال و غرضی که نوع گوسفند دارد و مصلحت نوع گوسفند است باز می داریم.

اینجاست که غرض خلقت و غرض این صنعتگر که انسان است در دو جهت متضاد قرار می گیرد. حکما می گویند معنای اینکه خداوند حکیم است این است که نظام عالم را بر اساس غایت داشتن خلق کرده است، یعنی اشیاء بیراه و گمراه نیستند، اشیاء خلق شده اند و کمال دارند و به سوی کمال خودشان هدایت شده اند و میل رسیدن به آن کمال در درون هر ذره ای از ذرات موجودات هست. خود فعل، فعل به سوی غرض و به سوی هدف است. خداوند حکیم یعنی کسی که اشیاء را- که همان فعل خودش باشند- به هدف و غرضشان می رساند. اما حکیم بودن انسان یعنی طوری عمل کند که خودش به غرضی برسد، در حالی که خدا کاری می کند که اشیاء را به غرضهایشان برساند. پس حکمت خداوند به معنی بی غرض بودن فعل نیست. حکمت خداوند با مسأله ی سریان عشق که در همه ی موجودات است، یعنی با سریان عشق به کمال و به غایت، مطابق و ملازم است. در فعل خدا عبث نیست، یعنی چنین نیست که خداوند موجودی را خلق کند بدون این که برای آن موجود [کمالی مقرر] کرده باشد، و یا اینکه موجود را در مسیر رسیدن به کمال قرارداده باشد و برای او میل به رسیدن به این کمال آفریده باشد ولی بعد او را به آن کمال نرساند. خداوند موجودات را این جور خلق کرده که به سوی کمالشان حرکت می کنند و می رسند.

بنابراین غرض فعل و غرض فاعل درست درنقطه ی مقابل یکدیگرند. اگر غرض از آنِ فاعل باشد، اشیاء فقط ابزارهای استخدامی برای فاعل می شوند؛ یعنی فاعل،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 430
فاعلی است خودخواه که فقط برای خودش کار می کند. این فاعل که به سوی غایت خودش و برای خودش کار می کند حکیم است. یعنی چه؟ یعنی اشیاء را برای رسیدن خودش به غایت و غرضش خوب استخدام می کند. این معنا اساساً نمی تواند درباره ی خدا صادق باشد. ولی حکمت به معنای رساندن اشیاء به غایاتشان درباره ی خدا صادق می باشد، به معنای افاضه و فیض به موجوداتی که بالذات متوجه غایت خود هستند.
إذ مقتضی الحکمة و العنایة
إیصال کلّ ممکن لغایة
به این معناست که خداوند متعال حکیم است. این معنا خیلی برتر و بالاتر است و حکمتی که لایق ذات پروردگار است این است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است