لهذا یک نکته ی دیگر که نکته ی خیلی خوبی است در اینجا وجود دارد. این نکته را
ندیده ایم که اصلا کسی متوجه شده باشد، البته خیلی از مقدماتش را گفته اند. انسان
در افعال اختیاری خودش چه غرضهایی را انتخاب می کند؟ غرضهایی که در واقع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 427
غرض طبیعت اوست، یعنی طبیعت انسان، همان طبیعت غیر شاعرش؛ یعنی وجود
عینی او- که غیر از دستگاه شعوری اش است- بالذات به سوی استکمال در حرکت
است، کمال خودش را جستجو می کند، همان طور که گیاه کمال خودش را جستجو
می کند و همان طور که هر ذره ای کمال خودش را جستجو می کند، با این تفاوت که
ساختمان اشیاء دیگر چنین است که طبیعت درهمان حرکت ذاتی خودش به غایت
خودش می رسد، ولی حرکت ذاتی انسان کافی نیست که انسان را به غایات و
مقاصدش برساند؛ یک سلسله حرکات عرَضی و اموری که رابطه شان با آن مقصد
رابطه ی ذاتی نیست لازم است که انسان اینها را به شکل صنعت فراهم می کند تا به
مقصد واقعی خودش برسد. زمین همان طور که در مسیر خودش قرار دارد، همان
حرکت ذاتی آن کافی است که او را به کمال ممکنش برساند. حیوان در این مورد حد
وسطی دارد. ولی اگر انسان را سر جای خودش نگه داریم که با یک تلاش ظاهری
طبیعتش رشد و نمو و تکاپوی خودش را پیدا کند، به هیچ جا نمی رسد. این است که
یک تلاش جدید مبنی بر اراده و اختیار انجام می دهد. در این تلاش جدید، انسان
مانند یک صنعتگر وسائلی را جور می کند و یک رابطه ی غیر ذاتی و یک رابطه ی
مکانیکی میان اشیاء برقرار می کند و به این وسیله به هدف و غایت خودش
می رسد. پس آن نکته این بود که غرض فاعل در انسانها همیشه به این صورت است
که فاعل برای رسیدن به غرضش وسائلی را برای خود استخدام می کند. نجار
می خواهد برای خود صندلی بسازد، می آید و چوب را استخدام می کند. غایت برای
او چیست؟ نشستن روی صندلی. آیا نشستن روی صندلی غایت چوب هم هست؟
نه، غایت انسان است. چوب در اینجا فقط وسیله واقع شده است. آیا وقتی چوب را
صندلی می کنیم، چوب را به غایت خودش رسانده ایم؟ نه، خود ما به وسیله ی این
چوبها به غایت خود رسیده ایم.