در
کتابخانه
بازدید : 1236116تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
واعلم أن الشر یقال علی وجوه: فیقال شر، لمثل النقص الذی هوالجهل و الضعف و التشویه فی الخلقة، و یقال: شر، لما هو مثل الألم و الغم الذی یکون إدراک ما بسبب لا فقد سبب فقط. فإنّ السبب المنافی للخیر المانع للخیر، و الموجب لعدمه، ربما کان مبایناً لایدرکه المضرور، کالسحاب إذا ظلل فمنع شروق الشمس عن المحتاج إلی أن یستکمل بالشمس. فإن کان هذا المحتاج درّاکا، أدرک أنه غیر منتفع و لم یدرک من حیث یدرک ذلک [1] أن السحاب قد حال، بل من حیث هو مبصر و لیس هو من حیث هو مبصر متأذیاً بذلک،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 497
متضرراً أو منتقصاً بل من حیث هو شی ء اخر.

گفتیم که «سبب منافی» بر دو قسم است: یک وقت هست که سبب منافی مباین است، و یک وقت هست که سبب منافی مواصل است. سبب مباین به حدی از مضرور جداست که اگر [مضرور] قابلیت ادراک را داشته باشد وجود آن سبب را درک نمی کند. پس سبب مباین خصوصیتش این است که مضرور اگر شاعر باشد او را درک نمی کند. ولی سبب مواصل آن است که اگر مضرور شاعر باشد او را درک می کند. سبب مباین را مثال می زنیم به ابر که مانع شروق آفتاب است. وقتی مانع شروق آفتاب شد، آن وقت گیاهان مثلا که باید رشد کنند و از آفتاب استفاده ببرند، استفاده نمی برند.

ممکن است شما بگویید چگونه است که اگر موجود شاعر باشد ابر را ادراک نمی کند؟ ما که خودمان از نبودن آفتاب ضرر می بینیم وجود ابر را درک نمی کنیم؟ شیخ می گوید: نه، مقصود این نیست؛ مقصود این است که مضرور وجود آن مضر را از حیث دیگر ادراک می کند، ولی از آن حیث که شر را ادراک می کند آن مضر را ادراک نمی کند. یک وقت هست که از حیث دیگر مضر را ادراک می کند، ولی از آن حیث که شر را ادراک می کند آن را ادراک نمی کند. مثلا آتش که دست انسان را می سوزاند و حرارت آن که به قول حکما لذّاعة و قطّاعة است، خود همان حرارت را انسان درک می کند، اصلا درد یعنی همان احساس حرارتی که متصل به بدن شده است؛ یعنی نفس ادراک درد، ادراک همان شئ هم هست. اما یک وقت هست که احساس آن درد با یک قوه ادراک می شود و احساس وجود شئ احساس دیگری است که با قوه ی دیگر احساس می گردد. من ممکن است که از وجود ابر ضرر ببرم و آن ضرر را هم ادراک کنم، مثلا در بدن خودم یک نوع ناراحتی احساس کنم، ولی با همین احساسی که درد را ادراک می کنم ابر را احساس نمی کنم، ابر را با چشم احساس می کنم که آن از حیث دیگری است. پس انسان از آن حیث که این سحاب، حائل شده، آن را ادراک نمی کند، بلکه از آن حیث که او را می بیند ادراک می کند.

حیلولت یک عملی است که با مسأله ی دیدن ابر با چشم متفاوت است. آدم کور و آدم بینا هر دو یک جور از نتابیدن خورشید ضرر می برند، ولی چون ادراک خود ابر از همان راه ادراک ضرر صورت نمی گیرد، آدم بینا ابر را ادراک می کند ولی آدم نابینا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 498
ادراک نمی کند.

و ربما کان مواصلاً یدرکه مدرِکُ عدمِ السلامة کمن [2] یتألم بفقدان اتصال عضو بحرارة ممزقه، فإنّه من حیث یدرک فقدان الاتصال بقوة فی نفس ذلک العضو، یدرک المؤذی الحار أیضاً، فیکون قد اجتمع هناک إدراکان: إدراک علی نحو ما سلف من إدراکنا الأشیاء العدمیة، و إدراک علی ما نحو سلف من إدراکنا الأمور الوجودیة و هذا المدرک الوجودی لیس شراً فی نفسه بل بالقیاس إلی هذا الشی ء.

در مقابل سبب مباین سبب مواصل است.

سؤال: مباینت و مواصلت نسبت به چه چیزی باید باشد؟ استاد: نسبت به خود مضرور، مضروری که آن نقص را ادراک می کند، آن درد را ادراک می کند. اصلا درد یعنی ادراک نقص. به عقیده ی اینها درد جز ادراک نقص چیز دیگری نیست، و نقص هم خودش شر است. یک وقت هست که انسان خود نقص و فقدان را ادراک می کند و از همان حیث که آن فقدان را ادراک می کند آن مضر را هم ادراک می کند، یعنی با همان حسی که فقدان را ادراک می کند مضر را هم ادراک می کند؛ و یک وقت هست که چنین نیست، یا مضر را ادراک نمی کند، یا اگر ادراک کند از راه دیگری و از حیث دیگری ادراک می کند. اولی را «مواصل» می گویند و دومی را «مباین» .

[سبب مواصل مانند حرارت تمزیق کننده که سبب عدم اتصال عضوی می گردد. ] حرارت تمزیق کننده یعنی حرارت تفریق کننده. این، اصطلاح طب قدیم است که می گفتند وقتی حرارت آمد اعضا و اجزا را تکه تکه و جدا می کند. در اینجا همان قوه ای که آن نقص و آن شر را درک می کند مضر را هم درک می کند، همان که ضرر را درک می کند مضر را هم درک می کند. ولی در مثال قبل این جور نبود که ادراک مضر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 499
همان ادراک نقص باشد. هر دو مدرَک یعنی «حرارت ممزق» و «سحاب» که دو امر وجودی هستند فی نفسه شر نیستند، بلکه بالقیاس با این شئ خاص شر هستند.
[1] . در بعضی از نسخه ها نوشته «من حیث یدرکه ذلک» که اشتباه است.
[2] . در بعضی نسخه ها به جای «کمن» «لمن» آمده که غلط است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است