از حرفهای گذشته ممکن است که یک نوع توهمی به وجود بیاید. ما گفتیم که
علم حق تعالی به ذات، علت است از برای علم به معلول اول، و علم به معلول اول
علت است از برای علم به معلول دوم، و همین طور الی غیرالنهایه. در اینجا ممکن
است کسی چنین فکر کند که شاید این نظیر آن چیزی است که برای نفس پیدا
می شود. همان طور که علم برای نفس از طریق تفکر پیدا می شود و به طور تدریجی
و زمانی است [علم پروردگار هم چنین می باشد. ] نفس با تفکر، از علم به علت، علم
به معلول را به دست می آورد، و در واقع در ابتدا عالم بالقوه است و از طریق یک حد
وسطی نتیجه را تحصیل می کند، و بعد باز آن نتیجه را که به دست آورده است حد
وسط قرار می دهد و نتیجه ی دیگری به دست می آورد، و آن نتیجه را هم برای نتیجه ی
دیگر. شک ندارد که این معنا در مورد ذات واجب الوجود، ذات کامل من جمیع
الجهات، غلط است. فقط در مورد موجودی صادق است که آن موجود متغیر باشد،
بالقوه باشد و بخواهد بالفعل شود. در مورد ذات تعالی این مطلب معنی ندارد. در
اینجا که می گوید «فی نسبة المعقولات إلیه. . . » ، در مقام بیان این جهت است. این
یک جهت مطلب است.
جهت دیگر این است که این نظریه ی شیخ در باب علم [واجب تعالی ] که معروف
به نظریه ی «صور مرتسمه» است، احیاناً از آن به «علم حصولی» هم تعبیر می شود. حالا کلمه ی «علم حصولی» در اینجا صادق باشد یا نباشد، مطلب علیحده ای است که
حالا عرض می کنم به چه شکلی است. مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 338
در مواردی که علم عالم به یک شئ به نحو ارتسامی و به نحو صورت حاصله
است، آن صورت حاصله قیامش به عالم قیام حلولی است، یعنی آن عالم به منزله ی
یک محلِ قابل است برای آن صورتی که آن را پذیرفته است، یعنی باید قبلاً قبول
کرده باشیم که در او حالت پذیرندگی هست. همه ی علمهای حصولی ما چنین است. علم ما به سایر اشیاء یعنی به غیر خودمان، علم حصولی است و همه ی علمهای
حصولی، حلولی هستند، یعنی یک سلسله صورتهایی هستند که به نحوی منطبع در
ما هستند. اگر حتی محل این صورتها را ماده و مغز بدانیم باز هم بالاخره صورتی
است که منطبع در ماده ی مغز است. پس نسبت عالم به این صور علمیه، نسبت قابل به
مقبول است. آیا در مورد حق تعالی می شود چنین حرفی زد که علم حق تعالی به سایر اشیاء
به تبع یک سلسله صورتهاست که این صورتها حالّ در واجب تعالی است؟
نمی تواند چنین باشد. در اینجا شیخ این مطلب را هم می خواهد توضیح بدهد. البته شیخ در اینجا در ضمن حرفهایش یک حرفهایی زده است که اگرچه در
اطراف آنها توضیح نداده است ولی اشاره ای به مطلبی بالاتر است از آنچه که از
تفسیر کلماتش برمی آید، که بعدها در باره ی آن توضیح داده اند.