سؤال:
تعبیری تقریباً به این مضمون در صحیفه ی سجادیه هست که «لَکَ
وَحْداِنیَّةُ الْعَدَدِ» .
استاد: دو مضمون در صحیفه ی سجادیه هست: یکی
«لَکَ وَحْدانِیَّةُ الْعَدَد» [1] و دیگری
«لَیْسَ لَکَ وَحْداِنیَّةُ الْعَدَد» [2]. اینها از جمله های معروفی است که به شرح آنها پرداخته اند و بررسی کرده اند که آیا این دو جمله با یکدیگر تضاد دارند یا نه. دربعضی جاهای صحیفه «لَکَ وَحْدانِیَّةُ الْعَدَد» است و در بعضی جاهای دیگر آن «لَیْسَ
لَکَ وَحْداِنیَّةُ الْعَدَد» است.
معنی جمله ی اول این است که وحدانیت عدد مال توست، یعنی فعل توست؛ و
معنی جمله ی دوم این است که تو متصف به آن وحدانیتی که عدد به آن وحدانیت
متصف است نیستی.
در نهج البلاغه مطلب به تعبیری بیان شده که این دو عبارت را با هم جمع می کند
و نشان می دهد که جمع این دو تعبیر درست است. در آنجا هست که
«اَلْاَحَدُ لا بِتَأْویلِ
عَدَدٍ» [3] تو احد هستی ولی نه آن گونه که عدد واحد است، و در عین حال عدد از آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 186
توست یعنی فعل توست، عددْ وحدت خودش را از تو دارد. پس در آن تعبیر که
می گوید: «لَکَ وَحْداِنیَّةُ الْعَدَد» منظور این است که عدد وحدتش را از تو دارد، عدد
فعل توست و چون فعل توست وحدت عددی هم فعل توست و مال توست؛ و در آن
تعبیری که می گوید: «لَیْسَ لَکَ وَحْداِنیَّةُ الْعَدَد» یعنی لیس لک فی مرتبة ذاتک
وحدانیة العدد؛ تو متصف به آن وحدانیتی که عدد به آن وحدانیت متصف است
نیستی. پس در واقع در یک عبارت وحدانیت عدد را از مرتبه ی ذات حق تعالی نفی
کرده، و در دیگری وحدانیت عدد را برای او در مرتبه ی فعلش ثابت کرده است.
سؤال:
در آنجا که وحدانیت عدد را ثابت کرده که فعل حق تعالی و مال
حق تعالی است، کثرتش هم فعل او می شود.
استاد: بسیار خوب، باشد، اثبات شئ که نفی ما عدا نمی کند.
- چه خصوصیتی داشت که این ذکر شد؟
استاد: خصوصیت ندارد، در باب کثرت هم گفته شده، تنها آن که نیست، همه چیز
گفته شده [و از جمله این. ]
این مطالبی که عرض کردم در طریق جمع بود. ما داریم بین این دو عبارت جمع
می کنیم. معنای جمع چیست؟ این است: دو جمله هست که اگر ما باشیم و مفهوم
ظاهر این دو جمله، و آنها را مجزا در نظر بگیریم یعنی هر یک را مجزا از دیگری
[تفسیر] کنیم، این دو جمله قابل جمع نیست و با یکدیگر تناقض دارد.
فرض کنید که در کلمات شخصی مثل بوعلی چنین [تناقض ظاهری را] مشاهده
کنیم، چه کار باید بکنیم؟ مثلاً همین عبارتی که بوعلی گفته بود که واجب تعالی
وجود مطلق است، و در عبارت دیگری گفته بود که وجود مطلق نیست. اگر
بخواهیم فوراً قضاوت کنیم، تناقض می بینیم و می گوییم که تناقض گفته است. اما
وقتی همه ی جمله هایی را که بوعلی در این مورد دارد با همدیگر در نظر بگیریم
[می بینیم چنین نیست. ] علی رغم نارساییهایی که این جمله ها دارند که اگر آنها را به
طور مجزّا در نظر بگیریم و روی جمله هایی که توجیه و تأویل پذیر نیست اصرار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 187
ورزیم تناقض پیش می آید [ولی اگر ما از جمله های دیگر کمک بگیریم ] آن
جمله ها قرینه می شوند که بدانیم مقصود گوینده از این جمله در اینجا چیست. پس
در آنجا که مثلاً واجب تعالی وجود مطلق است یک معنی را در نظر گرفته، و اینجا که
گفته واجب تعالی وجود مطلق نیست معنی دیگری را در نظر گرفته است.
[1] . صحیفه ی سجادیه، دعای 28.
[3] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ی 152.