گفتیم این بحثها در ضمن بحث از تناهی علل آمده است، البته در بحث از تناهی
علل مادی. به مناسبت ایرادی که بر تعبیر ارسطو وارد آمده، بوعلی در صدد رد این
ایرادها برآمده و یک سلسله مسائلی را طرح کرده که فرع، زائد بر اصل شده، و
مسائل چندان مهمی هم نیست ولی چون در کتاب طرح گردیده آنها را می خوانیم.
سخن در این بود که ارسطو «کون شی ء من شی ء» را تقسیم ثنایی کرده است:
یکی علی نحو الاستحاله است؛ یعنی وقتی چیزی از چیزی به وجود می آید، شئ اول
مستحیل به شئ دوم می شود؛ یعنی شئ اول چیزی را که دارد رها می کند و بعد
تبدیل می شود به شئ دوم. به عبارت دیگر فسادی است و کونی. این معنی استحاله
است که در اینجا آمده است. نوع دوم علی نحو الاستکمال است؛ یعنی شئ اول که به
شئ دوم تبدیل می شود، به این صورت نیست که چیزی را رها کند و چیز دیگری را
بگیرد، بلکه آنچه دارد همه را حفظ می کند و به کمالی مستکمل می شود. این تقسیم
ثنایی ارسطو بود.
ایراد گرفتند که «کون شی ء من شی ء» اقسام دیگری هم دارد که در بیان ارسطو
نیامده است و بنابراین بیان ارسطو جامع نیست. ممکن است که شیئی از شئ دیگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 85
به وجود بیاید و علی سبیل الاستحاله و علی سبیل الاستکمال التدریجی هم نباشد.
از آن جمله مثال زدند به «کون العالِم من الجاهل» . وقتی جاهل تبدیل به عالم
می شود، این علی سبیل الاستحاله نیست که جاهل چیزی را ازدست بدهد. جاهل
جهلش را از دست می دهد و جهل هم که نیستی است و چیزی نیست. پس در اینجا
استکمال است ولی این استکمال بر سبیل تدریج نیست، مانند استکمال صبی نیست
که صبی متوجه به سوی کمال است و تدریجاً به آن می رسد؛ این استکمال دفعی
است.