در
کتابخانه
بازدید : 1235632تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Collapse <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Collapse الفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفةالفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفة
Expand فصل دوم فصل دوم
Expand الفصل الثالث الفصل الثالث
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عرض كردیم كه به مناسبت هوهویت و كثرت، مسأله ی غیریت و تقابل را به میان آوردند. در جای دیگر، از تقابل مفصل بحث كرده اند ولی اینجا فقط راجع به تضاد مقداری زیادتر بحث كردیم. حالا من روح بحث تضاد و آنچه را كه در اینجا درباره ی اجتماع ضدین می گویند بحث می كنم.

یك وقت تضاد به معنای صرف تزاحم دو چیز بعد از وجود پیدا كردن است، یعنی اثر یكدیگر را خنثی می كنند، مثل اینكه با یكدیگر حالت جنگ دارند. امروزه بیشتر وقتی از تضاد می گویند مقصودشان این اصطلاح است. مثل مسأله ی سمّ و ضد سمّ. وقتی كه ضد سم آمد اثر سم را خنثی می كند. خود سمّ نیز كه نوعی خاص مثلاً تركیب از اسید است وقتی در امعاء و احشاء انسان قرار بگیرد تضادی با آنها دارد، نوعی عدم موافقت و عدم ملایمت. یا مثل اینكه می گوییم آب و آتش با یكدیگر تضاد دارند؛ یعنی آب و آتش هر دو موجودی هستند كه با یكدیگر توافق ندارند، نوعی عدم توافق میان اینهاست. این نوع تضاد در اینجا مطرح نیست.

[ممكن است گفته شود] تضادی كه در اینجا مطرح است در واقع چنین است كه اگر جنسی داشته باشیم كه این جنس نیازمند به فصلی باشد نمی تواند در آن واحد دارای دو فصل باشد. مثلاً «حیوان» نمی تواند در آن واحد هم حیوان ناطق باشد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 494
فصل «ناطق» را داشته باشد و هم فصل دیگری داشته باشد؛ و اگر چنین شود معنایش این است كه شئ در آن واحد دارای دو ذات باشد؛ یعنی در عین اینكه خودش خودش است، دو شئ باشد؛ هم یك شئ باشد به اعتبار اینكه یك ماهیت است، و هم دو شئ باشد. مسأله ی تضاد در اینجا به این صورت هم مطرح نشده، چون امری مسلّم است.

صورت دیگر این است كه می گویند: یك ماده در آن واحد دو صورت هم عرض را قبول نمی كند. مثلاً یك ماده- به قول قدما- می تواند گاهی آب و گاهی هوا باشد امّا نمی تواند در آن واحد هم آب باشد و هم هوا، هم صورت مائی داشته باشد و هم صورت هوایی. این هم در اینجا مطرح نیست. امّا از همین جا مطلب دیگری سرچشمه می گیرد و آن این است: اگر ما جوهری داشته باشیم و این جوهر بخواهد متصف به صفاتی شود، آیا صفتها با یكدیگر تقابل دارند یا نه؟ ذاتی را در نظر بگیرید كه بخواهید آن را متصف به اوصافی كنید. مانعی ندارد كه این ذات متصف به اوصافی شود مگر اینكه آن اوصاف نسبتشان با یكدیگر نسبت تناقض باشد، یعنی یكی ایجاب باشد و دیگری سلب، یا نسبت عدم و ملكه باشد كه این هم همان ایجاب و سلب است با یك قید خاص، یا نسبت تضایف باشد و یا نسبت تضاد. الآن بحث در یك چنین چیزی است. ذاتی می خواهد متصف به اوصافی شود كه آن اوصاف نسبتشان با یكدیگر نه نسبت ایجاب و سلب و نه عدم و ملكه و نه تضایف است. می گوییم: نوع دیگری از نسبت هست كه آن هم محال است. آن نوع دیگر تضاد است. یك ذات در آن واحد متصف به دو صفت متضاد از حیثیت واحده نمی شود. مقصود ما از «دو صفت متضاد» چیست؟ مقصود ما در اینجا دو صفتی است كه در جنس قریب با یكدیگر شركت داشته باشند و در فصل قریب با یكدیگر اختلاف داشته باشند. این دو صفت اگر از نوع موجبه و سالبه و یا از نوع عدم و ملكه و یا از نوع تضایف نباشند فقط در این صورت است كه اجتماعشان محال است؛ یعنی این دو صفت از یك جنس باشند و اختلافشان فقط در فصل باشد. محال است كه ذات واحد در آن واحد به دو صفتی متصف شود كه هر دو وجودی است- نه دو وجودی متضایف یا یكی وجودی و دیگری عدمی كه داخل در سلب و ایجاب شوند- و در جنس قریب با یكدیگر شركت دارند و اختلافشان در فصول است، یعنی دو فصل دارند.

بنابراین اگر ما از این چهار صورت بگذریم هیچ تمانعی برای موصوفات از جهت گرفتن اوصاف و احكام مختلف در عالم نیست. ما می آییم و اشیاء را- چنانكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 495
دسته بندی كرده اند- به مقولات دهگانه دسته بندی می كنیم؛ یك مقوله جوهر و نه مقوله عرض. این مقولات با اینكه از یكدیگر جدا هستند، یعنی از نظر ذاتیات هیچ وجه اشتراكی میانشان نیست، ولی از نظر اجتماع در وجود هیچ ابائی ندارند. هیچ ابائی ندارد كه در شئ واحد و از حیث واحد هم كمّیت جمع شود و هم كیفیت، هم اضافه هم فعل هم انفعال، هم جده و هم همه ی اینها. تحت هر مقوله ای صدها هزار ماهیت و ذات ممكن است گنجانده شده باشد. هنوز همه ی انواع اشیاء را كسی پیدا نكرده كه به همه ی ماهیات دست یابیم. ما انواع گیاهان را به دست نیاورده ایم. اگر كشفشان درست باشد می گویند سیصد هزار نوع گیاه به دست آمده است. انواع حیوانات را كسی هنوز نمی داند چقدر است. شاید صدها هزار نوع حیوان وجود داشته باشد، یعنی صدها هزار ماهیت حیوانی. انواع جمادات و مركّبات را هم كسی نمی داند كه چندتاست.

شاید صدها هزار انواع جمادی داشته باشیم، یعنی صدها هزار ماهیت جمادی. و حتی هنوز كسی انواع بسائط را به طور دقیق احصاء نكرده كه چقدر است. قدما خیال می كردند كه انواع بسائط از چهار تا بیشتر نیست؛ یعنی می گفتند چهار ماهیت بسیط بیشتر نداریم. بعد معلوم شد كه اینطور نیست. اولا آنها را كه اینها بسیط می دانستند بسیط نیست و تازه بسیطهایی هم كه به دست آمده تا حدود صدتای آن معلوم شده.

كسی چه می داند شاید تا صد سال دیگر صدتای دیگر هم به دست آید. پس كسی نمی تواند ادعا كند كه انواع ماهیتها را احصاء كرده است. حالا اگر صد میلیون ماهیت هم در عالم داشته باشیم، به حسب استقراء داخل در همین ده مقوله اند. اجتماع این مقولات با یكدیگر- مخصوصا اجتماع نه مقوله ی عرضی- در محل واحد هیچ مانعی ندارد. حالا «عدم و ملكه» و «ایجاب و سلب» داخل در مقولات نیستند ولی اگر از نوع متضایفین یا متضادین باشند داخل در مقولات می باشند. متضادین یعنی دو ماهیتی كه در جنس قریب شركت دارند و در فصل قریب اختلاف دارند. [اینها محال است كه با هم در محل واحد جمع شوند. ] فلاسفه برهانی بر محال بودن اجتماع ضدین اقامه نمی كنند. آیا اصلاً احتیاجی به اقامه ی برهان دارد یا احتیاجی نیست و از بدیهیات اولیه است؟ این اتفاقاً نقصی است در بیانها، در باب اجتماع نقیضین می گویند كه بدیهی است و نه تنها برهان اقامه نمی كنند بلكه تصریح می كنند كه این جزء مبادی براهین است و بدیهی اوّلی است و نیازمند به برهان نیست و هر برهانی به این نیازمند است. این روشن و درست است. راجع به اینكه چرا عدم و ملكه با یكدیگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 496
تقابل دارند نیز برهان اقامه نمی كنند ولی همین قدر كه می گویند عدم و ملكه همان سلب و ایجاب است با قید خاص، مشخص می كند كه همان ملاكی كه در باب امتناع اجتماع ایجاب و سلب هست در امتناع اجتماع عدم و ملكه هم هست. امّا در باب تضاد نه برهان اقامه می كنند و نه تصریح می كنند كه این بدیهی و بی نیاز از برهان است، و حال آنكه بدیهی هم نیست و نیازمند به برهان است. همین قدر می گویند كه وجود هر ضدی ملازم است با عدم ضد دیگر؛ یعنی بازگشت تضاد به تناقض است، به این معنا كه هر ضدی مستلزم عدم ضد دیگر است. ولی این مثل اصل خود متضادین است كه چرا اجتماعشان محال است؟ چه رمزی در كار است كه مثلاً یك جسم نمی تواند در آن واحد هم مكعب باشد هم كره؟ می گویید وجود كره مستلزم نبودن مكعب است و وجود مكعب مستلزم نبودن كره. چرا مستلزم عدم است؟ برهان این مطلب چیست؟ آیا برهان دارد یا می گویید امری بدیهی است؟ نه می گویند بدیهی است و نه برهان اقامه می كنند.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است