در
کتابخانه
بازدید : 1235382تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Collapse درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Expand فصل (1) فی بیان أقسام الموجودفصل (1) فی بیان أقسام الموجود
Expand فصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیةفصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیة
Expand فصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عمومافصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عموما
Collapse فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف
Expand فصل (5) فی ترتیب الموجودات فصل (5) فی ترتیب الموجودات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از این سه نظریه، ما مجموعا می خواهیم چنین نتیجه بگیریم كه ماده اگر كمّیتی دارد، به حكم اینكه این كمّیت حلول در او دارد و عارضی او هست، او این ماده را محدود نمی كند كه باید حتماً همین كمّیت را داشته باشی نه كمتر و نه بیشتر. همین جور كه عرض است، عارضی هم هست یعنی قابل زوال است. نمی گوییم كه حتماً باید زائل بشود ولی قابل زوال است و به معنای این است كه به هر حال اگر ماده و جسم یك ابعاد معینی را دارد اینها ذاتی لایتخلّف نیست، امكان اینكه این ابعاد را عوض كند، كوچك تر یا بزرگ تر بشود، در او هست.

بنابراین شیخ مسأله ی امكان تخلخل و امكان تكاثف هر دو را مطرح می كند. در طبیعیات قدیم جزء مبادی طبیعیات و اصولی كه مسلّم می گرفتند همین بود كه ماده، هم امكان تخلخل دارد و هم امكان تكاثف. مثلاً اینها معتقد بودند به اینكه هوا، هم تخلخل می پذیرد و هم تكاثف. مثلاً می گفتند اینجور نیست كه اگر مثلاً 20 متر مكعب هوا در اینجا وجود دارد و ما 2 متر مكعب هوا از اینجا بیرون بكشیم، آنوقت 18 متر مكعب هوا داشته باشیم و به اندازه ی 2 متر مكعب خلأ وجود داشته باشد. می گویند نه، فورا آن باقیمانده ها جای آن را پر می كنند، ولی با تخلخل پر می كنند نه اینكه خود آنها خلل و فرج داشته باشند، یعنی مثل اینكه رقیق می شوند. هر چه شما بیرون بكشید، چون بالاخره یك مقداری هست، باز كلّ فضای 20 متر مكعب را پر می كند. حتی به عقیده ی آنها ممكن است شما بیش از مقداری كه اول هوا وجود داشته، هوا بكشید، باز هم هوا وجود داشته باشد، یعنی هوای باقیمانده باز آنجا را پر بكند یعنی بر ابعاد خودش بیفزاید و برعكس، هوای بیرون تكاثف پیدا می كند. البته مقدار هوا در مجموع عالم یك ظرفیت بیشتر نیست، لذا تغییر نمی كند و هوای بیرون به واسطه ی این هوای اضافی كه از اینجا بیرون می رود تكاثف پیدا می كند یعنی كمتر می شود. اگر به هر نسبت شما از اینجا هوا اضافه بكنید به همان نسبت هوای بیرون كمتر و كوچك تر می شود. این را به حساب تخلخل و تكاثف می گذاشتند. البته می گفتند هوا ابا دارد، یعنی مقاومت دارد در مقابل این تخلخل و تكاثف، یعنی با «نیرو» و «فشار» می شود تا یك حدی این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 199
كار را كرد، ولی به هر حال یك كار عملی و شدنی است [1]. این در اجزاء عالم.


[1] . سؤال: آیا توپی كه باد می كنند نیز همین طور است؟ استاد: نه، این فرق می كند.

- آیا در تكاثف تداخل پیش نمی آید؟ استاد: نه، تداخل محال است. تداخل این است كه آن اولی باقی باشد و یك امر دیگری بیاید جای او را بگیرد، یعنی در همان جا كه او وجود دارد او هم جا داشته باشد. فرض كنید به حجم این كتاب ما هوا داریم؛ «تداخل» این است كه بدون اینكه حجمش كم بشود، به همین حجم باقی بماند و ما همین مقدار هوای دیگر بیاوریم كه آن هوا در همان جا كه این جا دارد جا بگیرد؛ یعنی اگر دو هوا در یك مكان جا بگیرد این می شود تداخل. ولی «تكاثف» معنایش این است كه اگر هوایی هم فرض كنید از بیرون می آید، به هر نسبت كه از بیرون بیاید هوای داخل كوچك می شود، حجم این كوچك می شود و جا برای او باز می شود.

سؤال: اجزاء خودشان تداخل پیدا می كنند؟ حجمی كه كوچك می شود چگونه كوچك می شود؟ استاد: ببینید! تكاثف معنایش این است كه حجم كوچك بشود بدون اینكه چیزی از او برداشته شود. شما می گویید در عین اینكه باقی است چگونه كوچك می شود؟ می گویند واقعیت ماده را حجمش تشكیل نمی دهد، حجم برای او مقدار است، یك امر عارضی است. اینها می گویند حجم غیر از واقعیت جسم است؛ واقعیت جسم یك چیز است؛ مقدار حجم آن چیز دیگری؛ این وقتی كم می شود در واقع خودش كم نشده، مقدارش كم شده.

سؤال: راجع به میخ و دیوار، این مسئله ی تداخل در آنجا هم صدق می كند؟ استاد: نه، قدما هم قبول داشتند كه در اینجور چیزها خلل و فرج هست. میخی را اگر مثلاً ما به چوبی فرو می كنیم بدون اینكه حجم چوب زیادتر بشود در حالی كه میخ هم داخل او شده است، بدین صورت است كه این چوب جاهای خالی دارد، و لهذا كوبیده تر می شود یعنی بیشتر همدیگر را می گیرند. یك شوخی بكنیم [استاد با خنده ] مثل مجالس علما می شود. مجالس علما اینجور است. شما می بینید یك عده نشسته اند و فرض كنید یك زاویه ای را پر كرده اند. یك نفر دیگر آمد، فرق نكرد. یك نفر دیگر آمد باز هم فرق نكرد. این برای آن است كه می آیند بر همدیگر فشار می آورند. یك وقت باز نشسته اند و بین دست و پهلوی هر نفر فاصله هست، ولی وقتی فشار می آید از عرضشان به اصطلاح كم می شود. این هم همین طور است. یا مثلاً فرض كنید یك كسی كمربند به كمر خودش می بندد؛ اگر شما كمر او را با یك متر اندازه بگیرید می بینید 80 سانتیمتر است؛ بعد یك كمربند می بندد و 70 سانتیمتر می شود؛ این فشار می آورد، وقتی كه فشار آورد یك مقدار به طرف تو جمع می شود و یك مقدار مثلاً به طرف بالا می رود. این را تخلخل و تكاثف نمی گویند، تخلخل و تكاثف كه اینها می گویند به عنوان یك حقیقتی است كه در عالم هست.

سؤال: آیا تخلخل و تكاثف حقیقی در علوم امروز مورد توجه هست؟ استاد: در علم امروز، این از یك نظر بستگی دارد به مسأله ی خلأ كه آیا خلأ در طبیعت وجود دارد یا وجود ندارد؟ امروز هم معتقد هستند كه این زمین ما امكان اینكه به اندازه ی یك توپ بشود هست؛ ولی اینها روی این حساب می گویند كه قائل به خلأ هستند؛ یعنی می گویند جهان بیش از آن مقدار كه ملأ آن را پر كرده باشد خلأ در آن وجود دارد. می گویند مجموعه ی منظومه ی شمسی چقدر ابعاد را تشكیل می دهد و داخل این منظومه چقدر به وسیله ی زمین و سایر سیارات پر شده است و چقدر از آن خالی است. حالا اگر فضاهای میان كرات منظومه ی شمسی از همه چیز خالی می بود، نسبت جاهای پر با جاهای خالی اصلاً قابل قیاس نبود؛ یعنی اگر الآن خورشید را با تمام توابع و سیارات خودش به یكدیگر ملحق كنند و مثلاً همه جزو خورشید بشوند، از یك میلیارد میلیاردم مجموعه ی كیوانی هم كه الآن تشكیل می دهد كوچك تر می شود. اینها معتقدند كه در درون ذرات اتمی چنین نسبتی حكمفرماست؛ یعنی آن ذرات آنقدر كوچك است كه نسبت آن هسته ی مركزی و هسته های جانبی به آن فضایی كه اینها در آن فضا گردش می كنند اینقدر ناچیز است كه اگر اتمی را به شكلی در بیاورند كه ذرات جانبی بچسبد به مركز، آنقدر كوچك می شود كه این منظومه ی شمسی به خورشید بچسبد؛ و بنابر این اگر خلأهای داخل اتمها را بخواهند پر كنند و ماده ی محض بخواهد بشود، شاید زمین ما به اندازه ی یك توپ در بیاید. این نظریه به تخلخل و تكاثف حقیقی مربوط نمی شود.

حالا اگر كسی گفت كه «واقعا آنچه كه اینها می گویند، خلأ واقعی است» پس آنچه كه اینها می گویند ربطی به باب تكاثف ندارد. ولی اگر كسی خلأ را محال دانست و گفت حتی آن فضاهایی كه ما آن را به نام «ماده» می شناسیم و از نظر اینها خالی است در واقع خالی نیست، باز از یك ماده ی بسیار رقیق تری كه بشر هنوز آن را نشناخته پر است و اصلاً امكان ندارد كه فضا بدون ماده وجود داشته باشد، آنوقت آنچه كه امروز می گویند، تكاثف حقیقی می شود.

در تخلخل هم مسأله از همین قبیل است. اگر ما قائل به خلأ بشویم، تخلخل پیدا كردن، پر شدن همان جاهای خالی است؛ ولی اگر قائل به خلأ نشویم و بگوییم كه ملأ است، هر تخلخلی ملازم با یك تكاثفی خواهد بود؛ یعنی هر چیزی كه بر حجمش افزوده بشود، باید چیز دیگری كه در كنار او هست از حجمش كاسته بشود؛ چون مجموع حجمها كه فرقی نمی كند؛ یعنی وقتی همه جا از ماده پر است، اگر این بنا بشود بر حجمش افزوده بشود باید حجم هوای مجاور كوچك تر بشود، اگر این بخواهد متخلخل بشود باید هوا متكاثف بشود. فرض كنیم هوا به یك علتی قبول نمی كند تكاثف را، هوا فشار می آورد به بالاتر از خودش؛ بالاخره باید در یك جایی تكاثف رخ بدهد؛ باید امكان تكاثف باشد تا برای این شی ء امكان تخلخل باشد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است