در
کتابخانه
بازدید : 680215تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Collapse اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 903
خدای جهان و جهان
كسی كه جمله ی فوق را شنیده و متوجه می شود كه ما در صدد بحث از چنین موضوعی هستیم طبعا از خود می پرسد كه:

(1). چرا باید از خدای جهان بحث كرد1؟ (2). آیا این بحث صحیح و رواست؟ (3). فایده ی این بحث چیست؟

(1). در «تاریخ ادیان» این مسأله طرح می شود كه علت پیدایش مفاهیم دینی كه در رأس آنها مفهوم «خدا» است چیست؟ چطور شد كه بشر به این مفهوم توجه كرد و به دنبال آن یك سلسله سنن و اعمال كه فوق العاده برای آنها اهمیت قائل است انجام داد؟ این پرسش در واقع متوجه این جهت است كه بشر در طول تاریخ خود چرا به اندیشه ی خدا افتاده و به جستجوی خدا پرداخته است؟ چه عامل و انگیزه ای بشر را به سوی مفاهیم «خدا» و «دین» و «پرستش» سوق داده است؟ آیا آن عامل، عقلانی و منطقی است یا روانی و یا اجتماعی؟ و اگر روانی است آیا ناشی از یك تمایل فطری و ذاتی است و یا نوعی عكس العمل است كه روح در برابر برخی پیشامدها انجام داده و می دهد؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 904
می گوییم آنچه مسلّم است این است كه از روزی كه تاریخ نقلی نشان می دهد و یا با كنجكاویهای علمی از روزگارهای ماقبل التاریخ به دست می آید، بشر از اولین روزهای پیدایش خود هرگز در این موضوع آرام نگرفته و پیوسته به جستجو و

چنانكه می دانیم مسائل بسیاری هست كه از قدیم ترین دورانها مورد توجه بشر بوده است از قبیل مسأله ی علیت و معلولیت عامّه و همچنین علیت و معلولیتهای خاصه از قبیل تأثیر فلان دارو در علاج فلان بیماری و تأثیر زمین و خورشید و ماه در خسوف و كسوف و امثال اینها.

این گونه مسائل، عامل عقلانی و منطقی داشته اند یعنی طبیعت عقلانی و استعداد فكری بشر بوده است كه او را متوجه این گونه مسائل كرده است. این گونه مسائل در روان شناسی یا جامعه شناسی جای خالی ندارند یعنی جای این نیست كه گفته شود چه عامل خارجی سبب شد كه در فكر بشر این معانی پیدا شد؟ زیرا مقتضای طبیعت فكری بشر این است كه منطقا یك سلسله مسائل را بپذیرد. احیاناً ممكن است آنچه بشر قرنها آن را پذیرفته است خطا و ناصواب باشد و در عین حال عامل آن فكر ناصواب، استعداد منطقی و عقلانی بشر باشد. مثلاً فلكیّات قدیم و پاره ای از طبیعیات، خطا و ناصواب بود، ولی عاملی كه بشر را به سوی همین فكر ناصواب سوق داده است جز استعداد منطقی و عقلانی و فكری او نبوده است.

اما پاره ای از مسائل هست كه قطعا چیز دیگر غیر از استعداد عقلانی و منطقی بشر در گرایش او به آنها تأثیر داشته است مانند اعتقاد به نحوست بعضی چیزها. در میان بسیاری از مردم جهان اعتقاد به نحوست «13» وجود دارد. قطعا عامل دیگری غیر از استعداد عقلانی و منطقی در پیدایش این اعتقاد تأثیر داشته است زیرا از نظر عقل و منطق كوچك ترین تفاوتی میان عدد 13 و سایر اعداد نیست كه لااقل احتمال داده شود آن تفاوت منشأ خطای فكر و منطق بشر شده است.

در این گونه مسائل است كه باید به دنبال علت پیدایش آنها و رواج آنها رفت و آن علتها را كه خارج از حوزه ی عقل و منطق بشر است كشف كرد، و در زمینه ی این گونه عقاید است كه می توان فرضیه هایی ابراز داشت برخلاف مسائلی كه زمینه ی عقلانی و منطقی داشته اند. در زمینه ی این مسائل، انسان بودن انسان و استعداد عقلانی و فكری او برای پیدایش آنها كافی است؛ همچنانكه در زمینه ی مسائلی كه با تمایلات فطری و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 905
كنجكاوی از آن پرداخته و همیشه مبارزه ی اثبات و نفی در این باب به پا بوده است.

اگر اثبات این موضوع را فطری بشر ندانیم (با اینكه فطری است) اصل بحث از آفریدگار جهان فطری است، زیرا بشر جهان را در حال اجتماع دیده یك واحد

ذاتی بشر بستگی دارد نیز بحث از علل خارجی و رفتن دنبال فرضیه ها برای مبدأ پیدایش آنها كار غلطی است. مثلاً از زمانی كه بشر پیدا شده زندگی خانوادگی داشته است و به قول بعضی از دانشمندان پیش از آن كه بشر بشر باشد یعنی اجداد حیوانی او نیز زندگی زناشویی داشته اند. زندگی زناشویی خواسته ی طبیعت بشر است.

طبیعت و ساختمان بدنی و روحی بشر برای توجه او به امر زناشویی و مسائل خانوادگی كافی است. پس جای این بحث نیست كه چطور شد بشر به فكر زندگی خانوادگی و حیات زناشویی افتاد؟ مفاهیم «خدا» و «دین» و «پرستش» اگر با طبیعت عقلانی و منطقی بشر بستگی داشته باشد و یا با تمایلات فطری و ذاتی او مربوط باشد كافی است برای توجه بشر به آنها و گرایش به سوی آنها؛ و اما اگر با هیچیك از آنها بستگی نداشته باشد ناچار باید علتهای خاص روانی و یا اجتماعی برای آنها جستجو كنیم.

كسانی كه ترس یا جهل یا امتیازات طبقاتی یا محرومیتهای اجتماعی یا محرومیتهای جنسی را منشأ پیدایش مفاهیم دینی و توجه بشر به خدا دانسته اند قبلاً چنین فرض كرده اند كه عامل منطقی و عقلانی یا تمایل فطری و ذاتی در كار نبوده است و اعتقاد به خدا و سایر مفاهیم دینی را از قبیل اعتقاد به نحوست «13» فرض كرده اند و آنگاه در مقام توجیه آن برآمده اند، و الاّ با وجود عامل منطقی یا فطری جای این گونه فرضیه ها نیست.

ما فعلاً درباره ی تمایل فطری دینی بحث نمی كنیم و آن را به آینده موكول می كنیم، تنها از جنبه ی عامل منطقی مطلب را در نظر می گیریم.

می گوییم بشر از قدیم ترین ایام به مفهوم علیت و معلولیت پی برده است و همین كافی است كه او را متوجه مبدأ كل كند و لااقل این پرسش را برای او به وجود آورد كه آیا همه ی موجودات و پدیده ها از یك مبدأ آفرینش به وجود آمده اند یا نه؟ بعلاوه بشر از قدیم ترین ایّام، نظامات حیرت آور جهان را می دیده است، وجود خود را با تشكیلات منظم و دقیق مشاهده می كرده است؛ همین كافی بوده است كه این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 906
مشاهده می نماید و می خواهد بفهمد كه آیا علتی كه با غریزه ی فطری خود در مورد هر پدیده ای از پدیده های جهانی اثبات می كند در مورد مجموعه ی جهان نیز ثابت می باشد؟ چیزی كه هست این است كه عنایت بشر و فعالیت فكری وی در این بحث روز به روز كمتر می شود و حال آنكه در گذشته ی زمان روز به روز بیشتر بوده است 1و

فكر را در او به وجود آورد كه این تشكیلات منظم و این حركات مرتب همه از مبدأ و منشئی مدبّر و دانا و خودآگاه ناشی می شود یا نه؟ اكنون می گوییم آیا با وجود این عوامل عقلانی و منطقی باز باید در جستجوی یك عامل اجتماعی و یا روانی باشیم؟ مسلّماً همان طوری كه در متن آمده است: «فرضاً اثبات وجود خدا فطری نباشد اصل بحث از خدا فطری است» .

پس درباره ی این كه بشر چرا از خدا بحث كرده و می كند نباید در جستجوی عامل دیگری غیر از استعداد منطقی و عقلانی بود.

(1). گفتیم كه بحث از خدا فطری است.

اینجا یك پرسش پدید می آید و آن اینكه اگر بحث و گفتگو درباره ی خدا فطری است چرا همه ی افراد بشر به این بحث علاقه نشان نمی دهند؟ چرا تنها محرومان و بیكاران به این بحث علاقه نشان می دهند؟ چرا هر اندازه كه علم و تمدن پیش می رود و بشر سرگرمیهای جدی و واقعی پیدا می كند از حرارتش نسبت به این بحث كاسته می شود؟ در گذشته قسمت عمده ی سرگرمی بشر را «الهیّات» تشكیل می داد، اما امروز یا برای این مسائل جایی در تعلیمات عمومی نیست، و یا هست ولی به مقدار بسیار ناچیزی كه نشان دهنده ی كاهش حرارت بشر در این مسائل است. دكارت كه در رأس تحول جدید علمی قرار گرفته است با اینكه یك مرد الهی است تصریح می كند كه من فقط قسمت بسیار كمی از وقت خود را صرف الهیات می كنم، عمده ی اوقاتم صرف ریاضیات و طبیعیات می شود. بعد از دكارت هر چه گذشته است این علاقه و حرارت كمتر شده تا جایی كه در میان بعضی ملتها به صفر رسیده است.

اگر بحث در الهیات فطری می بود با پیشرفت علم و تمدن كاهش نمی یافت و احیاناً به صفر نمی رسید. پس معلوم می شود علت گرایش بشر به این معانی و مفاهیم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 907
مقارن این جریان نیازمندیهای حیاتی انسان از راه فعالیت علمی و عملی كه می كند و دایره ی گرفتاری وی روز به روز وسیع تر و بارش سنگین تر می گردد. این نسبت متعاكس پیوسته بوده و می باشد. همین تعاكس نسبت را ما خودمان نیز می توانیم با وجهی آسان تر بیازماییم.

در همین جهان پر جار و جنجال امروزه اگر به افرادی از بشر كه نسبتا فراغتی دارند و یا به واسطه ی مواجهه با خطرهای هولناك و حوادث سهمگین دستشان از هر وسیله و سببی از اسباب نجات كوتاه می شود سری بزنیم خواهیم دید كه بهتر و نیكوتر دلداده ی این بحث بوده عنایت ذهنی و استعداد فكریشان بیشتر است، و همین افراد همینكه از گوشه ی فراغت یا از چاله ی خطر بیرون آمده پای به صحنه ی كار و كوشش روزانه گذاشته سرگرم تكاپوی زندگی می شوند دوباره فراموش كاری را از سر گرفته و سست می گردند.

چیز دیگر غیر از فطرت ذاتی بشر است.

پاسخ این پرسش این است كه اولاً لازمه ی فطری بودن یك بحث این نیست كه همه ی اوقات همه ی افراد را بگیرد همچنانكه هیچ علاقه ی طبیعی دیگر نیز چنین نیست. علاقه به هنر و زیبایی یك علاقه ی فطری است اما چنان نیست كه یگانه سرگرمی بشر محسوب شود. بلی، در مورد هر علاقه ی فطری عمومی همیشه افراد خاصی پیدا می شوند كه علاقه و ذوق شدیدتری نسبت به آن دارند و آن را به عنوان رشته ی تخصصی خود انتخاب می كنند.

در مورد الهیات نیز افراد مخصوصی در هر زمان پیدا می شوند كه به این مسائل بیش از هر مسأله ی دیگر علاقه نشان می دهند و تمام اوقات خود را با رضایت و بهجت كامل صرف این مسائل می كنند همچنانكه افراد دیگری پیدا می شوند كه از روی علاقه ی كامل تمام اوقات خود را صرف مسائل هنری و زیبایی می نمایند.

ثانیاً چون امور مورد علاقه ی فطری بشر متعدد است، یكی دو تا نیست، طبعا سرگرمی به بعضی از علائق، از علائق دیگر می كاهد و احیاناً آنها را به بوته ی فراموشی می سپارد. یك نفر دانش آموز تا وقتی كه در محیط دانش است با علاقه ی وافر و عشق كامل به تحقیقات علمی می پردازد و از آنها لذت می برد، اما همینكه محیط دانش را رها می كند و به وطن خود باز می گردد و سرگرم ملاقات خویشاوندان و گردشهای دسته جمعی و غیره می شود علاقه ی علمی اش كاهش می یابد تا جایی كه در خود رغبتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 908
ما می دانیم كه به یك فرد انسان كه از روی غریزه ی فطری خود از هر علتی بحث می كند نمی توان گفت استثنائا در یك مورد، غریزه ی فطری خود را رها كند.

و اگر گاهی در اثر اشتباه كاری، ذهن وی از این بحث منصرف شده به پرستش ماده بپردازد، غریزه ی فطری وی در پس پرده به فعالیت خود ادامه داده در موقع فرصت، فرآورده ی خود را بیرون خواهد ریخت.

ما با این بیان به این نتیجه می رسیم كه:

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است