در
کتابخانه
بازدید : 680143تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Collapse اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
مقدمه
Expand مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات
Collapse مقاله ی ششم ادراكات اعتباری مقاله ی ششم ادراكات اعتباری
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مفاهیم اعتباری كه انسان اجتماعی امروزه از قالب ذهن خود درآورده به اندازه ای زیاد است كه شاید تمیز و طبقه بندی و شمردن آنها بالاتر از توانایی فكر بوده باشد اگر چه همه ی آنها ساخته ی فكر و اندیشه می باشند. با اینهمه پیوسته انسان به حسب پیشرفت اجتماع و تكامل فكر خود مفاهیم تازه ای ساخته و هر روز یك یا چند نمونه ی تازه به معرض نمایش می گذارد؛ و از همینها نیز می فهمیم كه اگر به قهقرا برگشته و به انسان اوّلی اجتماعی نزدیكتر شویم این ساخته های فكری كمتر شده و به ریشه هایی كه محل انشعاب شاخه ها هستند نزدیكتر خواهند گشت.

از این روی و برای اینكه این مقاله بیشتر از حد معیّنی از تفصیل را گنجایش

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 445
ندارد ما در اینجا اعتبارات بعد الاجتماع چندی را كه به منزله ی ریشه های سایر اعتبارات بعد الاجتماع می باشند مورد بحث و گفتگو قرار می دهیم.

چنانكه از بحثهای گذشته به دست آمد ریشه ی این اصل پیش از تحقق اجتماع محقق بوده و آن همان «اختصاص» است كه بعدها به صورت «ملك» تكمیل شده و دارای اثر خاصی كه جواز همه گونه تصرفات بوده باشد گردیده و اصل اختصاص یا اختصاص مطلق در مورد بعضی تصرفات، اعتبار پذیرفته چنانكه می بینیم در ملك دیگران می توانیم اختصاصاتی (امتیازات) داشته باشیم یا آنكه می توانیم اختصاصی در مواردی پیدا كنیم كه مورد تعلق ملك نخواهد بود مانند اختصاصات زوجیت و دوستی و همسایگی و پدری و فرزندی و خویشاوندی و جز اینها.

البته این اختصاصات نیز هر كدام در مورد مخصوص خود، به اندازه ی تماس و احتیاج اجتماعی، قیود تازه ای به خود گرفته و نامهای ویژه ای پیدا می كنند و در نتیجه احكام و آثار تازه ای برای آنها اعتبار می شود كه قابل انطباق به مورد بوده باشد.

در عین حال همه ی این گونه اختصاصات «حقوق» نامیده می شوند و تقریباً یا تحقیقاً در نظر اجتماع، مورد اختصاص، فایده می باشد و در نخستین روزی كه اجتماع میان «عین» و «فایده» فرق گذاشته اختصاص (حق) را به معنای «ملك فایده» نامیده و ملك را اختصاص به عین- كه محل جمیع تصرفات ممكنه است- اعتبار نموده است.

در مرتبه ی تالی این اعتبار، به واسطه ی احتیاجی كه هر یك از افراد اجتماع به مواد متصرفی و بالخصوص ملكی غیر پیدا نموده اند اضطراراً اعتبار «تبدیل» پیش آمده اگر چه انسان فرد این منظور را با غلبه و تهاجم انجام می داد چنانكه پس از اجتماع، افراد مقتدر و حتی در اجتماع متمدن امروزه جامعه های مقتدر نیز- اگر چه با ظاهر سازی و مغلطه كاری باشد- همین روش را دارند.

و به واسطه ی اعتبار «مبادله» تقسیمات تازه ای به واسطه ی اختلافات نوعی مالك (واجد شرایط تصرف و غیر واجد چون بچه و دیوانه، مالك شخصی و مالك اشتراكی گوناگون و مالك نوعی و هیئت و مقام) و اختلاف نوعی اعیان مملوكه (انسان برده و حیوان و نبات و جماد و املاك قابل نقل و انتقال و غیر قابل نقل و انتقال و موجود و غیر موجود و جز اینها) پیش آمده كه منشأ اعتبار یك سلسله موضوعات اعتباری تازه ی دامنه دار از معاملات گوناگون و وضع احكام گوناگون از برای آنها گردیده

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 446
است و در نتیجه ی عدم تعادل نسب میان مواد مورد مبادله، احتیاج به اعتبار «پول» پیش آمده كه یكی از مواد مورد رغبت را واحد مقیاس از برای سنجش سایر مواد مورد حاجت قرار بدهند و البته این اعتبار نیز یك سلسله اعتبارات فرعی مربوطه را ایجاب می كند كه دستگاه وضع پول طلا و نقره و اسكناس و چك و اوراق دیگر بهادار و اعتبار و غیره با احكام و آثار خود نماینده ی آنها می باشند.

و البته اینهمه تحولات اعتباری تنها به مورد «ملك» اختصاص نداشته و در سایر موارد «اختصاص» نیز عیناً مانند ملك یا با تغییرات مناسبی- مانند اقسام طلاق و مبادله های گوناگون حقوقی- پیدا می شوند.

و هر یك از این موضوعات اعتباریه و آثار دامنه دار آنها قابل گفتگوهای علمی دراز می باشد كه ممكن است در اطراف آنها نظرهای گوناگون داده شود و در جاهای مخصوص به خود مورد كنجكاوی گردیده اند ولی از غرض بحث ما كنار بوده و فقط نظر ما از این بحث تذكر دادن این نكته است كه همه ی این موضوعات و خواص و آثار آنها اعتباری و ساخته ذهن هستند كه مطابق حقیقی خارجی ندارند.

نیازمندی به ساختن سخن و وضع لفظ دلالت كننده از چیزهایی است كه انسان (و غالب جانوران صدادار تا آنجا كه می دانیم) در اولین مرحله ی اجتماع پی به آن می برند زیرا هر اجتماع كوچك یا بزرگ، احتیاج افراد خود را به فهمیدن مقاصد و منویات همدیگر تثبیت می كند.

و البته این ساخته ی اجتماعی نیز مانند سایر ساخته های پر شاخ و برگ اجتماعی نخستین بار به طور خیلی ساده از یك فطرت بسیار ساده و بی آلایش سرچشمه گرفته است و چنانكه میان نوزادان حیوانات و مادرهای آنها در نخستین تفهیم و تفهم و همچنین در فهمانیدن و فهمیدن نوزادان انسانی مشاهده می نماییم این كار از «محسوسات» شروع می شود چنانكه مرغ به جهت فهمانیدن جوجه برابر چشم او نوك منقار به دانه زده و برداشته و می خورد و جوجه نیز همان كار را كرده و رفع حاجت (گرسنگی) خود را حس می كند و اگر چنانچه جوجه غافل بوده باشد مرغ صدایی كرده و این كار را انجام می دهد و جوجه نیز به موجب غریزه ی بحث از علل حوادث كه غریزه ی حیوانی است متوجه جهت صدا شده و كار مادر را دیده و خود نیز با تقلید همان كار را انجام می دهد و نظایر این كار در انسان و سایر حیوانات زیاد می باشد؛ و چنانكه می بینیم در این مرحله دلالت صدا به معنی مقصود، دلالت عقلی بوده و بالملازمه است و خود معنی مقصود (با وجود خارجی) به مخاطب نشان داده

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 447
می شود- و همه ی صداها در افاده ی این غرض یكسان بوده و تمیزی لازم نیست- ولی پس از چند بار تكرار، ذهن مخاطب میان مقصود و صدا یك نحو ملازمه (نظیر تداعی معانی) معتقد شده با شنیدن صدا از دور به سوی مادر به قصد دانه می شتابد.

و از طرف دیگر اختلاف احساسات درونی مانند مهر و كینه و دوستی و دشمنی و انفعال و شفقت و تملق و شهوت جنسی و غیر آنها در شكل صدا اختلافاتی غیر قابل انكار به وجود می آورد و به این وسیله صداها تنوع پیدا كرده و كم و بیش تمیز و تعدد می پذیرند و در این مرحله مستمع یك گام فراتر گذاشته و با صداهای مختلف به مقاصد نسبتاً گوناگونی استدلال كرده و به چیزهایی غایب از حواس پی می برد ولی باز چنانكه روشن است دلالت صدا بر مقصود، عقلی و طبیعی است و در این حال ذهن مستمع و خاصه انسان به رابطه ی میان حادثه و صدای ویژه ی وی كم و بیش آشنا می گردد و كم كم حوادث را با صداهای ملازم وجود آنها حكایت می نماید و در نتیجه حروف تهجّی از همدیگر تمیز پیدا كرده و كلمات مركبه پیدا می شود چنانكه می بینیم مقدار زیاد و معتنابهی از كلمات در لغتهای گوناگون حكایت اصواتی است كه در حوادث صدادار، مقارن حادثه پیدا می شوند و در این باب استعمال اشاره با دست و سر و چشم و سایر اعضا، زیاد مؤثر هستند و مقارن این احوال، دیگر انسان به مجرد شنیدن كلمه، بی توقف به یاد حادثه می افتد و دلالت عقلی و طبعی جای خود را به دلالت لفظی می دهد و انسان با پیدا كردن شعور به این خاصه، كار تكلّم را یكسره می نماید، تا كار به جایی می رسد كه انسان هنگام سخن گفتن یا سخن شنیدن از الفاظ غفلت كرده و تنها متوجه معنی می شود چنانكه گویی معنی را می گوید یا می شنود یعنی معنی به حسب عقیده ی وی خود لفظ گردیده و از اینجاست كه زشتی و زیبایی، محبوبیت و منفوریت معنی در لفظ تأثیر كرده و گاهی می شود كه صفتی از معنایی به لفظی و از لفظ به معنای دیگر و همچنین. . . سرایت می كند.

اینجاست كه كار اعتبار تمام شده و به حسب اعتبار، لفظ عین معنی می شود.

آنگاه اختلاف محیطهایی كه افراد انسان به واسطه ی مهاجرت و انشعابات قومی به وجود آورده اند از یك طرف و وضع الفاظ تازه به واسطه مواجهه با احتیاجات تازه به واسطه ی تكامل زندگی اجتماعی از طرف دیگر و انتخاب اخف و اسهل از طرف دیگر موجب اشتقاق لغتهای متنوّعه از یك لغت اصلی و بروز و ظهور تهجّیهای گوناگون در محیطهای مختلف شده و تكلّمات كامله صورت می پذیرد.

در همه ی كلمات، لفظ نماینده ی معنی گردیده و بلكه در ظرف اعتبار و محیط تفهیم و تفهم، خود معنی می گردد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 448
چنانكه تأمل كافی در روش جامعه های انسانی حتی جامعه های مترقی امروزه به دست می دهد و همچنین تاریخ نقلی از دوره های نسبتاً نزدیك زندگانی بشر و وسائل دیگر تاریخی از دوره های دور و دراز زندگی دسته جمعی انسان اولی نشان می دهد، به مقتضای قریحه و غریزه استخدام، افرادی كه در جامعه های ابتدائی از همه قوی تر بوده اند و خاصه آنان كه توانایی جسمی و توانایی ارادی بیشتری داشته اند همان گونه كه موجودات جمادی و نباتی و حیوانی دیگر را مورد استفاده خود قرار می داده اند افراد دیگر جامعه را نیز استخدام می كرده و اراده ی خود را به آنها تحمیل می نموده اند یعنی وجود فعال خود را بزرگتر و وسیعتر می ساخته و در میان افراد پراكنده، نسبتی پیدا كرده اند كه نسبت روان به تن، یا به عبارت ساده تر و شاید هم باستانی تر و كهنه تر، نسبت سر به بدن بوده باشد؛ زیرا چنانكه قرائن نشان می دهد انسان به اهمیت سر در بدن بیشتر از اهمیت قلب در بدن پی برده گذشته از اینكه به حسب حس نیز در ابتدای اجزاء و بالاتر از همه می باشد و از این روی نامگذاری این گونه نسبتها را از «سر» گرفته اند مانند «سرنخ» و «سر راه» و «سر دسته» و «سر لشكر» و «سر سلسله» و جز آنها.

و در نتیجه ی این اعتبار، لوازم طبیعی حقیقت این نسبت (نسبت سر به هر یك از اعضای فعاله و به مجموع بدن) از قبیل فرمانروایی جامعه و انقیاد دسته جمعی و انقیادهای فردی و یك سلسله مقررات و رسوم و آداب كه مقام رئیس را نشان داده و مظاهر احترام و تعظیم او می باشد- مانند اقسام تعارفات و كرنشها و پرستشهای بزرگ و كوچك با وجهی كه مناسب كمال فعلی اجتماع می باشد- جعل و اعتبار شده.

و از طرف دیگر چون اعتبار ریاست را اعتبار اجتماع و عدالت اجتماعی (چنانكه سابقاً گفته شد) پیش آورده یك سلسله اعتبارات مناسبه بر له مرئوس و علیه رئیس كه در حقیقت جوابده اعتباراتی است كه بر له رئیس و علیه مرئوس وضع گردیده ساخته شده و البته چون این اعتبارات به نفع مرئوس و ضرر رئیس است از جهت قوه و ضعف با قوه و ضعف رئیس نسبت متعاكس دارند، هر چه مقام ریاست تواناتر باشد تأثیر اعتبارات و حقوق مرئوس ضعیف تر و هر چه ضعیف تر قویتر، و همچنین توانایی و ناتوانی مرئوس در اعتبارات جانب رئیس تأثیر متعاكس دارد.

البته با كمترین توجه می توان فهمید كه اعتبار ریاست كه گفته شد، بیشتر در دنباله ی خود اعتبارات دامنه دار زیادی دارد كه تشخیص هویتهای تفصیلی آنها خارج

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 449
از بحث ما بوده و سیر اجمالی در رشد و تكوّن آنها مانند نظایرشان برای ما كافی است، فقط در میان اینهمه لواحق چیزی كه واجد اهمیت است و تأثیر در ابحاث گذشته و آینده دارد سازمان اعتبار امر و نهی و تبعات و لواحق آنهاست.

امر و خواستن كاری از دیگری چنانكه با تأمل به دست می آید بستگی دادن خواست و ربط دادن اراده است به فعل دیگری، و چون به حسب واقع اراده ی هر فرد مرید جز به فعل خود یعنی حركات عضلانی خود تعلق نمی گیرد و همچنین فعل دیگری نیز جز به اراده ی خودش به جای دیگر متعلق نمی شود ناچار تعلق دادن مرید اراده ی خودش را به فعل غیر جز دعوی و اعتبار، صورت دیگری نخواهد داشت و از این روی همین اعتبار تعلق اراده، ارتباط مستقیم به اعتبار «ریاست» دارد كه به معنای «توسعه دادن وجود خود، و دیگران را جزء وجود خود نمودن» تفسیر نمودیم و در نتیجه باید گفت كه در مورد امر، شخص آمر مأمور را جزء وجود خود و به منزله ی عضو فعال خود قرار می دهد پس نسبت میان مأمور و میان فعل نسبت وجوب (باید) می باشد چنانكه نسبت میان عضو فعال مرید و میان فعل مربوط نسبت وجوب (ضرورت تكوینی) است.

و نظر به اینكه وجوب حقیقی با وجوب اعتباری از جهت قوّت و ضعف فرق روشن دارد استشعار این ضعف در اراده ی اعتباری و وجوب اعتباری، بشر را مضطر و وادار به اعتبار «جزا» یعنی اعتبار «پاداش» در صورت اطاعت و امتثال كه دست پایین و حداقلّش ثنا و مدح و ستایش است و اعتبار «كفر» در صورت مخالفت و تمرد كه كمترین درجه اش ذمّ و لوم و نكوهش است می نماید.

و قوّت و ضعف جزا نیز با قوّت و ضعف مقام آمریّت نسبت متعاكس دارد یعنی هر چه آمر قوی تر باشد اعتبار جزای موافقت ضعیف تر و اعتبار جزای مخالفت قوی تر خواهد بود و هر چه آمر ضعیف تر باشد اعتبار جزای موافقت قوی تر و اعتبار جزای مخالفت ضعیف تر خواهد بود.

با اینهمه به حسب نظر عمومی جزای موافقت واجب نیست زیرا وی لازمه ی آمریت آمر یعنی ریاست رئیس است ولی جزای مخالفت به معنی استحقاق مأمور متمرد لازم است اگر چه فعلیت وی بسته به خواست آمر است.

و در این مرحله اطاعت و معصیت نسبت به اراده ی اعتباری (امر) طبق انقیاد و گردن گذاری حقیقی و عصیان و سر پیچی حقیقی اعتبار شده یعنی اطاعت را از مطاوعت و پذیرش تأثیر خارجی و معصیت را از عصیان و نپذیرفتن تأثیر خارجی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 450
گرفته اند.

و به همین ملاحظه نسبت اطاعت به امتثالهای خصوصی او امر خاصه نسبت «كلّی» به «فرد» می باشد و همچنین نسبت معصیت به تمردهای خصوصی.

و همچنین به همین نظر نسبت میان اطاعت و میان مأمور نسبت وجوب است چنانكه نسبت میان فعل (متعلّق امر) و مأمور همین است.

و چون انسان همین اطاعت و وجوب را برای نخستین بار به موجب فطرت در مورد «ریاست» و «امر» گرفته در هر جا كه وجوب اطاعت را ببیند همان جا وجود «امر» را معتقد خواهد بود و در نتیجه آمر و حاكمی نیز اثبات خواهد نمود چنانكه عملی كردن اقتضائات غریزی و احساسی را مانند اقتضائات احساس شهوی یا دوستانه یا دشمنانه اطاعت حكم و امر غریزه می دانیم و همچنین انجام دادن قضایایی كه در شرایع آسمانی ثبت شده امتثال امر شرع، و مطابقت دادن عمل را با مندرجات یك قانون مدنی اطاعت امر و حكم قانون می شماریم و همچنین یك سلسله اموری را كه فطرت به لزوم آنها قضاوت می كند و صلاح جامعه كه توأم با صلاح و تكامل فردی است در آنها می باشد «احكام و اوامر عقلیه» نامیده و انجام دادن آنها را اطاعت اوامر عقلیه (یا اطاعت از امر وجدان) می دانیم و در مورد آنها مجازاتی از ستایش و نكوهش معتقدیم.

با تأمل در اطراف این بیان روشن خواهد شد كه این مفاهیم اعتباریه و افكار مصنوعی انسانی كه چون دریای بیكران بیرون و اندرون تمام ادراكات ما را فرا گرفته و به همه جای افكار ما نفوذ كرده و ریشه دوانیده است یك سازمان ریاست و مرئوسیت (فرمانروایی و فرمانبرداری) بیش نبوده و نیروی فعاله ای بجز اصل استخدام سابق الذكر ندارد.

و هر گونه اندیشه ی تازه كه تكامل اجتماع پیش آورد و هر طرح نوینی كه ریخته شود باز كاری را كه انسان به حسب فطرت اوّلی انجام داده پیروی كرده و روی همان كارگاه نخستین و نقشه ی اولی می بافد.

البته همه ی اینها مستوره و نمایش دهنده سازمان حقیقی علیت و معلولیت است كه حتی در افكار اعتباری خودنمایی می كند.

سخن در اعتبار «نهی» مانند سخنی است كه در اعتبار «امر» گفته شد جز اینكه اعتبار اولی نهی نباید اعتبار تعلق اراده به ترك فعل بوده باشد برای اینكه انسان كاری را كه با قصد و اراده ی خود نمی كند حقیقتاً اراده اش به ترك و عدم فعل متعلق نمی شود زیرا اراده هیچگاه به عدم قابل تعلق نیست بلكه حقیقتاً اعتبار نهی اعتبار عدم تعلق اراده است به فعل ولی چون انسان پیوسته در جای عدم اراده ی فعل، فعل دیگری را اراده كرده نظر مردم به همین جا معطوف شده و تصور می كنند كه انسان

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 451
عدم الفعل را اراده نموده است.

به هر حال پس از تحقق اعتبار نهی، نظیر اعتبارات فرعی كه در امر لازم بود و ساخته می شود در نهی نیز به حسب مناسبت و اقتضای معنای خودش پیش می آید.

میان شخص منهی و فعل منهیّ عنه نسبتی است (مانند وجوب ترك) كه «حرمت» نامیده می شود چنانكه در امر نسبتی بود كه «وجوب» نامیده می شد، و همچنین از ثواب و عقاب و ستایش و نكوهش با خواص و كیفیاتی كه در امر گفته شد پیدا می شود.

و باید دانست: چنانكه در اوایل مقاله گفته شد نسبت وجوب (باید) در همه ی اعتباریات از وجوب (ضرورت) خارجی گرفته شده و از همین روی نسبت حرمت نیز از ضرورت عدم گرفته خواهد شد و قهراً در جاهایی كه ضرورت وجود و ضرورت عدم هیچكدام موجود نیست نسبت تساوی طرفین، موجود و اعتبار خواهد شد كه همانا «اباحه» می باشد و با این سه نسبت (وجوب، حرمت، اباحه) محاذات «اعتبار» با «حقیقت» تمام است جز اینكه در میان عقلا و اجزای اجتماع دو نسبت دیگر به نام استحباب و كراهت نیز موجود است كه به معنی رجحان فعل و رجحان ترك می باشند و این دو نسبت چنانكه روشن است مستقیماً از خارج و واقعیت گرفته نشده اند زیرا هر چه در خارج محقق است نسبت ضرورت را دارد. بلی ممكن است فعلی در ظرف علم صفت رجحان را پیدا كند كه حال فعلی است كه از مرحله ی تساوی بیرون آمده و به حد ضرورت نرسیده باشد، آنگاه این نسبت اگر به فعل متعلق شود رجحان فعل (استحباب) و اگر به ترك متعلق شود رجحان ترك (كراهت) خواهد بود و در عین حال این دو نسبت (استحباب و كراهت) میان اهل اجتماع دوش به دوش سه نسبت دیگر (وجوب و حرمت و اباحه) كار می كند.

ما یك سلسله اعتبارات با لحاظ تساوی طرفین نیز داریم كه در میان افراد متساوی الحال (بدون ریاست و مرئوسیت) از راه حاجت اجتماع اعتبار شده اند مانند اقسام مبادله ها و ارتباطها و حقوق متعادله ی اجتماعی كه حاجت به شرح تفصیلی ندارد؛ و باید دانست كه اعتباریات باب «ریاست و مرئوسیت» در این باب نیز مانند امر و نهی و جزای خوب و بد در این مرحله نیز قابل جریان است، ولی چیزی كه هست امر و نهی در اینجا تكیه به مولوّیت ندارند بلكه به خوبی و بدی فعل، و همچنین جزا به خود فعل متكی است و از این رو این اوامر و نواهی را «مولوی» نمی گویند بلكه ارشادی می نامند یعنی این گونه اوامر و نواهی به فایده ی فعل دلالت و هدایت می نمایند؛ مثلاً می گوییم فلان كار را بكن تا سعادت یا فلان فایده را بیابی.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 452
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است