در
کتابخانه
بازدید : 680303تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Collapse اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از نظر فلسفه اول باید اثبات «واجب الوجود» بشود سپس وحدت و بساطت و علم و قدرت و سایر صفاتش اثبات گردد. ما فعلاً در مقام اشاره به براهین اثبات ذات واجب هستیم، مسأله ی صفات در ضمن خود مقاله خواهد آمد.

فلاسفه براهین زیادی برای اثبات واجب اقامه كرده اند. بعضی از آن براهین بر بطلان دور و تسلسل مبتنی است و بعضی مبتنی نیست. اگر بخواهیم براهین فلاسفه را در این موضوع تقسیم بندی كنیم، از نظر كلی دارای سه شكل و سه فرم می باشند كه ما آنها را با نامهای «ارسطی» ، «سینوی» و «صدرایی» مشخص می كنیم.

برهان ارسطی یا ارسطویی همان برهان معروف «محرك اول» است. ارسطو در این برهان از وجهه ی یك عالم طبیعی بحث كرده است نه از وجهه ی یك فیلسوف الهی. برهان محرك اول بر پنج اصل مبتنی است:

الف. حركت نیازمند به محرك است.

ب. محرك و حركت زمانا توأم اند، یعنی انفكاك زمانی آنها محال است.

ج. هر محرك یا متحرك است یا ثابت.

د. هر موجود جسمانی متغیر و متحرك است.

هـ. تسلسل امور مترتبه ی غیر متناهیه محال است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 963
نتیجه:

سلسله ی حركات منتهی می شود به محركی كه متحرك نیست.

البته مقصود این نیست كه حركات در زمان گذشته منتهی می شوند به محركی كه متحرك نیست، بلكه مقصود این است: هر حركتی در زمان حركت خود محركی همراه دارد كه آن محرك یا ثابت است یعنی ماوراء الطبیعی است و یا متغیر است یعنی طبیعی است ولی در نهایت امر توأم است به محركی ماوراء الطبیعی در زمان حركت.

در برخی مقدمات این برهان خدشه هایی ممكن است تصور شود، خصوصاً با توجه به نظریه ی فیزیك جدید درباره ی قانون جبر در حركت. ما در جلد سوم اصول فلسفه اندكی در این باره بحث كرده ایم. نظر به اینكه این برهان به فرض تمامیت، «واجب الوجود» را اثبات نمی كند بلكه تنها ماوراء طبیعت را اثبات می كند، از توضیح بیشتر درباره ی آن خود داری می كنیم. این برهان از براهینی است كه بر امتناع تسلسل علل مبتنی است.

برهان سینوی برهان معروف ابن سیناست كه خود ابن سینا آن را عالی ترین برهان می خواند و ما بعداً آن را توضیح خواهیم داد.

برهان صدرایی برهان معروف صدّیقین است كه مبتنی بر اصالت وجود و وحدت حقیقت وجود است. آن برهان در متن خواهد آمد و ما نیز توضیح خواهیم داد. این برهان بر امتناع تسلسل علل مبتنی نمی باشد.

در مباحث علت و معلول براهین زیادی بر امتناع دور و تسلسل علل اقامه كرده اند و مخصوصاً در دوره ی اسلامی از راههای مختلف براهینی بر این مطلب اقامه شده است. براهین امتناع تسلسل علل قهراً در براهین اثبات واجب به عنوان «دلیل دلیل» به كار برده می شود یعنی دلیلی كه یكی از مقدمات دلیل دیگر را اثبات می نماید.

یكی از براهینی كه هم می تواند برهان بر امتناع تسلسل باشد، هم می تواند مستقیماً بدون آنكه قبلاً امتناع تسلسل ثابت شده باشد وجود واجب را اثبات كند برهانی است كه از طریق «وجوب» یعنی از طریق قاعده ی «الشئ مالم یجب لم یوجد» اقامه شده است. خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید این راه را برای امتناع تسلسل علل طی كرده است و ما در جلد دوم اصول فلسفه آن را با بیان خاصی تشریح [كرده ] و توضیح داده ایم ولی صدر المتألّهین در جلد سوم اسفار این راه را مستقیماً برای اثبات واجب طی كرده است بدون اینكه نیازی باشد كه قبلاً امتناع تسلسل علل اثبات شده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 964
باشد؛ جمله ای از فارابی نقل می كند و مدعی می شود فارابی نیز در آن جمله ی كوتاه خواسته است همین راه را به همین شكل طی كند.

خلاصه ی بیان این است: اگر فرض كنیم سلسله ای از علل و معلولات را- خواه متناهی و خواه غیر متناهی- كه در میان آنها واجب الوجود بالذات نباشد، آن سلسله به طور مجموع و هیچیك از آحاد آن جدا جدا «وجوب» پیدا نخواهد كرد، و چون وجوب و ضرورت پیدا نمی كند وجود پیدا نخواهد كرد زیرا هر معلولی آنگاه وجوب و سپس (به حسب مرتبه نه زمان) وجود پیدا می كند كه امكان عدم به هیچ وجه در وی نباشد و به اصطلاح سدّ باب جمیع اعدام از وی شده باشد. اگر فرض كنیم وجود آن شئ هزار و یك شرط دارد و با نبودن هر یك از آن شروط آن شئ موجود نمی شود، لازم است تمام آن شرایط بلا استثناء موجود باشد. اكنون هر یك از آحاد سلسله و یا مجموع سلسله را اگر در نظر بگیریم می بینیم وجوب وجود ندارد زیرا بدیهی است كه خود آن واحد به دلیل آنكه ممكن بالذات است نمی تواند ایجاب كننده ی خود و سد كننده ی ابواب عدم بر خود باشد. علتش نیز چنین است زیرا درست است كه اگر فرض كنیم علت آن واحد یا علت مجموع (كه جمیع آحاد است) موجود باشد معلول وجوب و وجود پیدا می كند، ولی فرض این است كه خود آن علت نیز امكان عدم دارد و راه عدم بر معلول از طریق عدم آن علت باز است همچنانكه راه عدم آن علت از طریق عدم علتش نیز باز است، و همچنین الی غیرالنهایه؛ یعنی هر یك از معالیل را كه در نظر بگیریم راه عدم بر او از طریق عدم جمیع علل قبلی باز است؛ یعنی برای این معلول امكان عدم از راه امكان عدم بر جمیع آحاد مقدّم بر وی باز است. پس تمام سلسله در مرحله ی امكان است نه در مرحله ی وجوب و حال آنكه تا به مرحله ی وجوب نرسد وجود پیدا نمی كند. تنها با وجود واجب الوجود در سلسله است كه تمام امكانات عدم سد می شود. اما چون نظام هستی موجود است پس واجب است و چون واجب است پس واجب الوجود در رأس این نظام قرار گرفته و از ذات اوست كه وجوب و وجود بر همه ی ممكنات فائض شده است.

همان طور كه در جلد دوم اصول فلسفه گفتیم، اگر در سلسله ای از علل كه فقط از ممكنات تشكیل شده است یكی از معلولات را (مثلاً الف) در نظر بگیریم و بپرسیم چرا وجود پیدا كرده و معدوم نیست؟ جواب خواهیم شنید چون علتش (مثلاً ب) موجود بوده است. بدیهی است كه با فرض وجود «ب» وجود «الف» ضروری و حتمی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 965
است. و اگر بپرسیم چرا «الف» معدوم نیست به اینكه «ب» نیز معدوم باشد؟ جواب خواهیم شنید زیرا «ج» كه علت «ب» است موجود بوده است. و اگر درباره ی «ج» پرسش خود را تكرار كنیم جوابی مشابه خواهیم شنید.

ولی اگر سودا را یكجا انجام دهیم و بگوییم چرا «الف» معدوم نیست به اینكه «ب» و «ج» و همه ی علل قبلی الی غیرالنهایة معدوم نیست؟ یعنی چرا جهان هیچ در هیچ نیست؟ چه ضرورتی در مقابل عدم مطلق جهان وجود دارد اینجاست كه اگر سلسله را منحصرا از ممكنات بدانیم جوابی نخواهیم شنید یعنی چیزی در كار نیست كه به موجب آن، راه عدم بر جمیع سلسله بسته شده باشد و امكان هیچ در هیچ بودن جهان وجود نداشته باشد.

به عبارت دیگر آنگاه كه اول فرض می كنیم كه فلان علت موجود است و به موجب وجود آن علت وجود معلولش را ضروری می بینیم، از این جهت است كه چشم بسته و غلط برای آن علت، وجوب و وجود قائل شده ایم، اما وقتی كه چشم خود را باز می كنیم و می خواهیم ببینیم خود آن علت و علت آن علت تا هر جا كه بالا برود، وجوب خود را از كجا و به چه وسیله كسب كرده است، می بینیم به جایی نمی رسیم، یعنی اساساً چنین وجوبی هرگز پیدا نخواهد شد و امكان عدم بر همه ی آنها همیشه هست؛ پس می بینیم هر یك از واحدهای «الف» و «ب» و «ج» و غیرها امكان عدم از راه عدم جمیع علل خود دارند و هیچیك از آنها با فرض خلوّ سلسله از واجب، ضرورت وجود ندارد، پس نمی بایست موجود باشند و چون موجود هستند پس واجب الوجود موجود است.

این برهان چنانكه واضح است از طریق «وجوب و ضرورت» كه یكی از احكام وجود بما هو موجود و به اعتباری از احكام علیت و معلولیت است آورده شده است یعنی آنچه در ماده ی این برهان اخذ شده «وجوب و ضرورت» است.

برهان دیگری می توان اقامه كرد كه در آن از یك معنی و مفهوم و حكم دیگر از احكام وجود كه آن نیز مربوط به علیت است استفاده می شود. آن معنی و مفهوم، «تقدم» است. این برهان را فارابی برای امتناع تسلسل علل اقامه كرده است و قهراً برای اثبات واجب مفید است.

خلاصه ی برهان این است كه علت، تقدم وجودی دارد بر معلول (نه تقدم زمانی) . معلول با اینكه همزمان با علت است و از این نظر تقدم و تأخری در كار نیست در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 966
مرحله و مرتبه ی بعد از علت قرار گرفته و مشروط به وجود علت است بر خلاف علت كه مشروط به وجود معلول نیست؛ یعنی درباره ی معلول صادق است كه: «تا علت وجود پیدا نكند او وجود پیدا نمی كند» اما درباره ی علت صادق نیست كه: «تا معلول وجود پیدا نكند او وجود پیدا نمی كند» . كلمه ی «تا» مفید همان مفهوم شرطیّت و مشروطیّت است.

مثالی ذكر می كنیم: فرض می كنیم گروهی می خواهند در یك امری، مثلاً حمله به دشمن، اقدام كنند اما هیچیك از آنها حاضر نیست پیشقدم شود و حتی حاضر نیست همقدم باشد. به سراغ هر كدام كه می رویم می گوید «تا» فلان شخص حمله نكند من حمله نخواهم كرد. شخص دوم نیز همین را نسبت به شخص سوم می گوید و شخص سوم نسبت به شخص چهارم و همین طور. . . یك نفر پیدا نمی شود كه بلاشرط حمله كند. آیا ممكن است در چنین وضعی حمله صورت گیرد؟ البته نه. زیرا حمله ها مشروط است به حمله ی دیگر، حمله ی غیر مشروط وجود ندارد و حمله های مشروط كه سلسله را تشكیل می دهند بدون شرط وجود پیدا نمی كنند، نتیجه این است كه هیچ اقدامی صورت نمی گیرد.

اگر سلسله ای غیر متناهی از علل و معلولات فرض كنیم، چون همه ممكن الوجود می باشند وجود هر كدام مشروط به وجود دیگری است كه آن دیگری نیز به نوبه ی خود مشروط به دیگری است. تمام آنها به زبان حال می گویند «تا» آن یكی دیگر وجود پیدا نكند ما وجود پیدا نخواهیم كرد؛ و چون این زبان حال، زبان همه است بلا استثناء، پس همه یكجا مشروطهایی هستند كه شرطشان وجود ندارد، پس هیچیك وجود پیدا نخواهد كرد.

از طرف دیگر چون می بینیم موجوداتی در عالم هستی وجود دارد پس ناچار واجب بالذات و علت غیر معلول و شرط غیر مشروطی در نظام هستی هست كه اینها وجود پیدا كرده اند.

برهان خاص ابن سینا و همچنین برهان صدرالمتألهین را ضمن توضیح مطالب متن در پاورقی ذكر خواهیم كرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 967
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است