این نظریه با این شكل كه با توجه به اعتباریت ماهیات ابراز شده منسوب به
عرفاست.
عرفا در نظریات خود براهین و استدلالات عقلانی را كه مورد اعتماد فلاسفه
است راهنمای خود قرار نمی دهند و یگانه راهنمای قابل اطمینان را «مكاشفه» و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 510
«شهود» می دانند و صحت نظریه های خویش را از همان راه تضمین می كنند و از اینكه
آن نظریه ها با قواعد عقلانی وفق ندهد چندان ابائی ندارند زیرا معتقدند كه مرحله ی
كشف فوق مرحله ی عقل است و خطاهای عقل را در مرحله ی كشف می توان تصحیح كرد
همان طوری كه مرحله ی عقل فوق مرحله ی حس است و ما خطاهای بی حد و حصر حس
را با عقل تصحیح می كنیم.
عرفا در نظریه ی وحدت وجود نیز به همان اصول تكیه می كنند و ملتزم نیستند كه با
اصول عقلی یا حسی سازگار در آید. لكن گاهی برای الزام و افحام فلاسفه، با اصول و
قواعد عقلانی فلسفی نظریه ی فلاسفه را نقض و نظریه ی خویش را تأیید می كنند و احیاناً
با طرز استدلال محكمی وارد میدان مبارزه می شوند كه فلاسفه را به زانو در می آورند.
«ما نحن فیه» یكی از آن موارد است و روی همین جهت است كه ما نظریه ی عرفا را در
اینجا آوردیم.
استدلال عرفا بر «وحدت وجود» از راه مساوی بودن وجود با وجوب ذاتی و
مساوی بودن وجوب ذاتی با وحدت من جمیع الجهات است. در حقیقت استدلال
عرفا از دو مقدمه و یك نتیجه تشكیل شده به این ترتیب:
. وجود مساوی با وجوب ذاتی است.
. وجوب ذاتی مساوی با وحدت من جمیع الجهات است.
نتیجه: پس وجود مساوی با وحدت من جمیع الجهات است.
بلا تردید هر دو مقدمه جالب تأمل و تعمق بسیاری است. راجع به اینكه آیا وجود
مساوی با وجوب ذاتی است (مقدمه ی اول) یا نه، در آخر این مقاله اشاره ای شده و در
مقاله ی هشتم كه از «ضرورت و امكان» بحث می شود و مخصوصاً در مقدمه ی مفصلی كه
برای آن مقاله نوشته شده مشروحا بحث خواهد شد، و راجع به اینكه آیا وجوب ذاتی
مساوی با وحدت است (مقدمه ی دوم) یا نه، یعنی اینكه لازمه ی وجوب ذاتی وحدانیت
است، در مقاله ی 14 آنجا كه در «توحید واجب الوجود» بحث می كنیم تحقیق خواهد
شد.
و عمده چیزی كه استدلال عرفا را ضعیف می كند همانا مطالبی است كه در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 511
مقاله ی هشتم راجع به مساوقت وجود با وجوب ذاتی خواهد آمد؛ و البته در ضمن بیان
نظریه های دوم و سوم، راههای اشكالات خاصی كه بر استدلال عرفا وارد است
توضیح داده خواهد شد.
یكی از جهاتی كه موجب شده شیخ اشراق به اعتباریت وجود رأی بدهد همان
است كه زمینه ی مقدمه ی اول استدلال عرفا را تشكیل می دهد یعنی شیخ اشراق دیده اگر
وجود را اصیل و عینی بداند ناچار است كه وجود را مساوی با وجوب ذاتی بداند و
چون مساوی بودن وجود با وجوب ذاتی برایش غیر قابل قبول بوده به اعتباریت وجود
نظر داده.
ولی حقیقت این است كه «اصالت وجود» مطلبی نیست كه قابل انكار باشد و
موضوع مساوی بودن وجود با وجوب ذاتی راه حل دیگری دارد كه در مقدمه ی مقاله ی
هشتم مشروحا خواهد آمد.