در
کتابخانه
بازدید : 680055تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Collapse اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
(1). تشكیلات و نظامات: مطالعه ی احوال موجودات نشان می دهد كه ساختمان جهان و ساختمان واحدهایی كه اجزاء جهان را تشكیل می دهند «حساب شده» است، هر چیزی «جایی» دارد و برای آن جا قرار داده شده است و منظوری از این قرار دادن ها در كار بوده است.

جهان درست مانند كتابی است كه از طرف مؤلف آگاهی تألیف شده است، هر جمله و سطر و فصلی محتوی یك سلسله معانی و مطالب و منظورهایی است، نظمی كه در كلمات و جمله ها و سطرها به كار برده شده است از روی دقت خاصی است و هدف را نشان می دهد.

هر كس تا حدودی می تواند خطوط و سطور كتاب خلقت را بخواند و یك سلسله معانی از آنها درك كند و قصد و فكر مؤلف آن را دریابد. هر كسی می تواند نظامات حكیمانه و آثار و علائم به كار رفتن تدبیر و اراده را در كار خلقت، روشن استنباط كند هر چند درس ناخوانده و بیابانی باشد. ولی البته اگر كسی با علوم طبیعی آشنایی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 941
داشته باشد به تناسب معرفتش به این امور، نظامات و آثار و علائم وجود و حكمت و تدبیر را در كار خلقت بیشتر ادراك می كند.

قرآن كریم با اصرار و ابرام بی نظیری افراد بشر را به مطالعه در خلقت و ساختمان موجودات به منظور شناختن خداوند سوق می دهد، و همچنین در كلمات پیشوایان دین- كه نمونه اش خطبه های نهج البلاغه و توحید مفضّل و برخی دعاها و برخی احتجاجات ائمه ی اطهار است- عنایت فوق العاده ای به این مطلب شده است. نظر به اینكه ذكر اجمالی چندان مفید نیست و تفصیل و تشریح از حدود این كتاب خارج است ما از ذكر آیات و خطب و احادیث و دعوات و احتجاجات مربوطه صرف نظر می كنیم و به وقت دیگر موكول می نماییم.

مسلّماً برای عامّه ی مردم بهترین راه شناساندن خداوند همین راه است. اكنون می خواهیم ببینیم كه چگونه است كه تشكیلات و نظامات ساختمان موجودات بر وجود خداوند علیم و حكیم دلالت می كند.

جواب این پرسش روشن است. همان طوری كه اصل پیدایش یك اثر بر وجود نیروی مؤثر دلالت می كند، صفات و خصوصیات آن اثر نیز می تواند تا حدود زیادی آئینه و نشان دهنده ی صفات مؤثر بوده باشد. مثالی ذكر كنیم:

ما افراد انسان مستقیماً از محتویات ضمیر و افكار و اندیشه ها و ملكات اخلاقی و روحی یكدیگر آگاه نیستیم و نمی توانیم آگاه باشیم. بدیهی است كه نه من می توانم مستقیماً ضمیر شما را بخوانم و بلاواسطه از نیت و صفات اخلاقی شما آگاه گردم و نه شما می توانید مستقیماً از ضمیر من آگاه شوید، ولی در عین حال تا حد زیادی به محتویات ضمیر یكدیگر پی می بریم بدون آنكه كوچكترین تردیدی به خود راه دهیم.

ما درباره ی شخص معیّنی اعتقاد علمی پیدا می كنیم و او را به عنوان عالم می شناسیم، به چه دلیل؟ به دلیل آثار قولی و كتبی كه از او دیده ایم. ما یكی را فقیه، دیگری را حكیم، سومی را ریاضی دان، چهارمی را ادیب می دانیم، چرا؟ برای اینكه از اولی سخنان و نوشته های فقهی و از دومی سخنان و نوشته های حكمی و از سومی ریاضی و از چهارمی ادبی شنیده و دیده ایم. به حكم سنخیتی كه لازم است میان اثر و مؤثر بوده باشد امكان ندارد كه از فاقد علم سخنان علمی، و یا از كسی كه فقط فقیه است سخنان منظم فلسفی و ریاضی و ادبی، و یا از كسی كه فقط حكیم است آثار فقهی یا ریاضی صادر شود. مثلاً هیچیك از ما كه صاحب جواهر را می شناسیم شك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 942
نداریم كه او فقیه بزرگی بوده است و حال آنكه او را ندیده ایم، و اگر هم می دیدیم نمی توانستیم مستقیماً از ضمیر او آگاه شویم. اما كتاب جواهر او دلیل قاطعی است بر اینكه مؤلف آن فقیه بزرگی بوده است.

ممكن است كسی بگوید قطع و علمی كه ما در این گونه مسائل داریم به این معنی نیست كه هیچ گونه احتمال خلافی در كار نیست بلكه به این معنی است كه احتمال خلاف در حساب احتمالات آنقدر ضعیف است كه هیچ عقل سلیمی آن را به حساب نمی آورد. احتمال خلافی كه در كار است احتمال تصادف و اتفاق است. مثلاً در مورد كتاب جواهر، ما قاطع هستیم كه مؤلف آن فقیه بزرگی بوده اما نه به این معنی كه هیچ گونه احتمال اینكه او فقیه نبوده و این نوشته ها از روی تصادف و اتفاق تنظیم شده باشد ندهیم؛ خیر، احتمال اینكه مؤلف جواهر فقیه نبوده و نوشته ها تصادفا تنظیم شده است وجود دارد ولی به قدری آن احتمال ضعیف است كه قابل به حساب آمدن نیست و لهذا می گوییم قطع و علم داریم كه صاحب جواهر فقیه بزرگی بوده نه ظنّ و گمان. احتمال تصادف در این گونه موارد به شكل یك كسر از عددهایی كه ما می شناسیم از قبیل یكصدم، یكهزارم، یك میلیونیم، یك میلیاردم و غیره نیست، بلكه به صورت كسر از یك عددی است كه در وهم ما نمی گنجد، مثل اینكه فرض كنیم عدد 1 را رسم كنیم و در طرف راست آن آنقدر صفر بگذاریم كه به كره ی ماه برسد، احتمال تصادف در این گونه موارد از قبیل یك احتمال در مقابل این عدد غیر قابل تصور از احتمالات است ولی به هر حال همین اندازه احتمال هست.

ما بعداً درباره ی این مطلب بحث خواهیم كرد. در اینجا همین قدر می گوییم این اندازه احتمال كه قابل به حساب آمدن نیست مانعی ندارد. ما این گونه احتمالات را كه فقط با یك نیروی عظیم ریاضی می توانیم وجود آنها را كشف كنیم، نه اینكه در وجدان خود چنین احتمالاتی را احساس نماییم، درباره ی هر مؤلف و نویسنده ای می توانیم بدهیم. مثلاً می توانیم احتمال بدهیم (همین نوع احتمال) كه سعدی با همه ی این آثار ذوقی و ادبی یك ذره ذوق ادبی نداشته و تصادفا این نثر و نظم ها بر زبانش جاری شده است، یا بو علی بویی از فلسفه و طب نبرده است و تصادفا و بدون توجه كه قلم را روی كاغذ می كشیده یك سلسله مسائل منظم و نقل اقوالهای صحیح و تحقیقات قابل استفاده از آب در آمده است، و همچنین صاحب جواهر كه جواهر را می نوشته است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 943
با اینكه جلو چنین احتمالی را منطقا نمی توانیم سد كنیم شك نداریم كه سعدی دارای ذوق شعری و ادبی، و بو علی سینا دارای افكار فلسفی و طبی، و صاحب جواهر دارای ملكات فقهی بوده است. كسانی كه بشر را به خدا شناسی از راه مطالعه ی كتاب خلقت سوق داده اند خواسته اند بشر همان اندازه به علم و حكمت صانع متعال مطمئن شود كه از روی آثار سعدی و بوعلی و صاحب جواهر به مقامات ادبی و فلسفی و فقهی آنها مطمئن می شود.

كرسی موریسون در كتاب راز آفرینش انسان ترجمه ی محمد سعیدی صفحه ی 9 می گوید:

«ده عدد سكه ی یك شاهی را از شماره ی 1 تا 10، علامت بگذارید و آنها را در جیب خود بریزید و به هم بزنید. پس از آن سعی كنید آنها را به ترتیب شمارش از 1 تا 10 در آورید و هر كدام را در آورید پیش از اینكه سكه ی دومی را بیرون بیاورید دوباره به جیب خود بیندازید. با این ترتیب احتمال آنكه شماره ی 1 بیرون بیاید معادل «یك» بر «ده» است، احتمال اینكه شماره ی 1 و 2 به ترتیب بیرون بیاید «یك» بر «صد» است، احتمال آنكه شماره ی 1 و 2 و 3 مرتبا بیرون بیاید «یك» در «هزار» است، احتمال آنكه شمارهای 1 و 2 و 3 و 4 متوالیا كشیده شود «یك» در «ده هزار» است. و به همین منوال احتمال در آمدن شماره ها به ترتیب كمتر می شود تا آنكه احتمال بیرون آمدن شماره های از 1 تا 10 به رقم «یك» بر «ده میلیارد» می رسد. منظور از ذكر مثلی بدین سادگی آن است كه نشان داده شود ارقام در مقابل احتمالات چگونه قوس صعودی می پیمایند. برای به وجود آمدن حیات در روی كره ی ارض آن قدر اوضاع و احوال مساعد لازم است كه از حیث امكانات ریاضی محال است تصور نمود این اوضاع و احوال بر سبیل تصادف و اتفاق با یكدیگر جور آمده باشند؛ و به همین جهت باید ناگزیر معتقد بود كه در طبیعت قوه ی مدركه ی خاصی وجود دارد و در جریان این امور نظارت می كند. وقتی به این نكته اذعان آوردیم باید ناچار معتقد شویم كه مقصد و منظور خاصی نیز از این جمع و تفریق ها و از پیدایش حیات در بین بوده است. »
امروز فرضیه ها و نظریه های خاصی درباره ی آفرینش جهان، زمین، حیات، انسان وجود دارد. بعضی گمان می كنند با قبول آن فرضیه ها و نظریه ها دیگر لزومی ندارد كه فرض كنیم جهان و حیات و انسان از روی طرح و نقشه ی قبلی به وجود آمده است. مثلاً درباره ی كرات منظومه ی شمسی طبق فرضیه ی معروف لاپلاس ( laplace ) گفته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 944
می شود كه قطعاتی است كه در اثر نزدیكی و برخورد خورشید با یك ستاره ی دیگر از خورشید جدا شده اند. درباره ی حیات گفته می شود كه در اثر جمع شدن یك سلسله شرایط شیمیایی پدید آمده است و سپس طبق ناموس تكامل رشد و تكثیر یافته تا به امروز رسیده است. درباره ی اندامهای گیاهها و حیوانات و انسان گفته می شود طبق اصول نشوء و ارتقاء خود به خود به حكم طبیعت پدید آمده اند؛ و درباره ی عقل و هوش و روح انسانی گفته می شود كه جز خاصیت مادی تركیبات شیمیایی چیزی نیست.

ما فرضیه ی لاپلاس را درباره ی اینكه زمین قطعه ای است كه از خورشید جدا شده است، و فرضیه ی كسانی كه می گویند آغاز حیات به صورت پیدایش یك موجود تك سلّولی بوده است، و فرضیه ی كسانی كه انسان و حیوان و گیاه را از یك ریشه می دانند كه تدریجا تطور یافته است، عجالتا می پذیریم؛ اما می خواهیم ببینیم آیا با تصادف و اتفاق، یعنی عدم دخالت شعور و اراده، ممكن است همین فرضیه ها را توجیه كرد یا نه؟ بهتر است از زبان خود دانشمندان جدید بشنویم.

كرسی موریسون در صفحه ی 10 كتاب راز آفرینش انسان می گوید:

«برخی ستاره شناسان معتقدند كه احتمال نزدیكی دو ستاره به هم تا حدودی كه قوه ی جاذبه ی آنها در هم فعل و انفعال كند و آنها را به سوی یكدیگر بكشاند به نسبت یك به چند میلیون می باشد و احتمال آنكه دو ستاره به همدیگر تصادم نمایند و باعث تجزیه و تلاشی یكدیگر شوند به قدری نادر است كه از حوصله و قدرت محاسبه خارج می باشد. »
پس معلوم می شود فرضا این فرضیه را بپذیریم كه زمین قطعه ای است كه در اثر یك تصادم و برخورد از خورشید جدا شده است باید فرض كنیم كه عمد و قصدی در كار بوده است كه آن برخورد و تصادم به وجود آید و هدف خاصی از این كار منظور بوده است كه همان پیدایش حیات و سپس حیوان و بعد انسان به عنوان هدف اصلی مخلوقات زمین است.

و اما پیدایش حیات: فرض می كنیم كه جمع شدن یك سلسله شرایط مادی و شیمیایی برای پیدایش حیات كافی باشد، یعنی فرض می كنیم كه حیات خاصیت خود ماده است نه فعلیتی جوهری و اضافی بر فعلیت ماده. خود این جمع شدن شرایط، با تصادف و اتفاق قابل توجیه نیست. كرسی موریسون در صفحه ی 154 كتاب خویش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 945
می گوید:

«ممكن نیست تمام شرایط و لوازمی كه برای ظهور و ادامه ی حیات ضروری است صرفاً بر حسب تصادف و اتفاق در آن واحد بر روی سیّاره ای فراهم شود. »
ایضاً در همین كتاب پس از آنكه در فصل سوم تحت عنوان «گازهایی كه ما استنشاق می كنیم» فصل مشبعی درباره ی شرایط امكان پیدایش حیات بحث می كند، در خاتمه ی فصل چنین می گوید:

«اكسیژن و ئیدروژن و اسید كربنیك، چه به تنهایی و چه در حال تركیب و اختلاط با همدیگر، از اركان اولیه ی حیات جانداران به شمار می روند و اساساً مبنای زندگانی در زمین بر آنها استوار است. از میان میلیونها احتمال حتی یك احتمال هم نمی رود كه همه ی این گازها در آن واحد در سیاره ای جمع شوند و مقدار و كیفیت آنها هم به طوری متعادل باشد كه برای حیات كافی باشد. از طریق علمی كه توضیحی درباره ی راز طبیعت نمی توان داد، اگر هم بخواهیم بگوییم همه ی آن نظم و ترتیبات تصادفی بوده آن وقت بر خلاف منطق ریاضی استدلال كرده ایم. »
پس معلوم می شود پیدایش حیات را در روی كره ی زمین حمل بر تصادف كردن خلاف عقل سلیم است.

بر حسب نظریات علمی امروز ریشه ی نسلی حیوانها و گیاهها یك چیز است؛ یك سلول بوده است كه به دو شعبه ی مختلف نباتی و حیوانی منشعب شده است. اكنون ببینیم آیا بنا بر همین نظریات ممكن است این انشعاب را با تصادف و اتفاق توجیه كنیم، خصوصاً با توجه به نیازی كه این دو شعبه به یكدیگر دارند، یا مجبوریم بپذیریم آن انشعاب نیز از روی عمد و قصد بوده است؟ كرسی موریسون در صفحه ی 58 كتاب خویش می گوید:

«در آغاز ظهور حیات در كره ی ارض اتفاق عجیبی رخ داده است كه در زندگی موجودات زمین اثرات فوق العاده داشته است: یكی از سلّولها دارای این خاصیت عجیب شد كه به وسیله ی نور خورشید پاره ای تركیبات شیمیایی را تجزیه كند و از نتیجه ی این عمل مواد غذایی برای خود و سایر سلولهای مشابه تدارك نماید. اخلاف و نوادگان یكی از این سلولهای اولیه از غذایی كه توسط مادرشان تهیه شده بود تغذیه كردند و نسل حیوانات را به وجود آوردند در حالی كه اخلاف سلولی دیگر كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 946
به صورت نبات در آمده بود رستنیهای عالم را تشكیل داده و امروز كلیه ی مخلوقات زمینی را تغذیه می نمایند. آیا می توان باور كرد كه فقط بر حسب اتفاق، یك سلّول منشأ حیات حیوانات و سلّول دیگر ریشه و اصل نباتات گردیده است؟ »
نكته ی جالب در اینجا این است كه نباتات و حیوانات كه بعدها از این دو سلول انشعابی اولیه پدید آمده اند مكمل و نیازمند به یكدیگرند، بدون هر یك از اینها دیگری نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. راز آفرینش انسان صفحه ی 31 توضیح می دهد كه حیوانات در زندگی خود نیازمند به اكسیژن می باشند و نباتات نیازمند به كربن. حیوانات اكسیژن استنشاق می كنند و اسید كربنیك بیرون می دهند و نباتات بر عكس با اسید كربنیك تنفس می كنند. برگ نباتات در حكم ریه ی انسانی است كه در زیر حرارت آفتاب اسید كربنیك را به عنصر كربن و اكسیژن تجزیه می كند و اكسیژن را دفع و كربن در تنه ی آنها باقی می ماند. آنگاه در صفحه ی 32 می گوید:

«همه ی نباتات و جنگلها و بوته ها و خزه ها و به طور كلی رستنیها ساختمان اصلی وجودشان تركیبی از آب و كربن است. حیوانات كربن دفع می كنند و نباتات اكسیژن، و از این رو هرگاه این دو عمل موجودات متوقف می ماند آنوقت یا حیوانات همه ی اكسیژنها را مصرف می كردند و یا نباتات كلیه ی كربنها را، و چون موازنه به هم می خورد نسل هر دو طایفه به سرعت رو به انقراض و زوال می رفت. »
یكی دیگر از عجایب عالم جانداران كه به هیچ وجه با تصادف قابل توجیه نیست این است كه تقریبا از اوایل پیدایش حیات، جنس نر و ماده كه برای ادامه ی نسل ضرورت دارد به وجود آمده است. دستگاههای مربوط به تناسل، چه در عالم حیوانی و چه در عالم نباتی، چه در جنس نر و چه در جنس ماده، آنقدر حیرت انگیز است كه به هیچ وجه نمی توان گفت هدفی در ایجاد اینها در كار نبوده است و دستگاه خلقت اینها را «برای» ادامه ی نسل به وجود نیاورده است.

از اینها می گذریم و می آییم اندامهای نباتات و حیوانات را در قسمتهای مختلف مطالعه می كنیم، آنچنان غرق حیرت و بهت می شویم كه مطالعه ی یك كتاب چندین هزار صفحه ای مملوّ از نكات دقیق و ظریف هرگز نمی تواند ما را این اندازه دچار بهت و حیرت و اعتراف به قدرت كامله و حكمت بالغه ی به وجود آورنده ی آن بكند، و به قول
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 947
سعدی:

آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
اینهمه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر كه فكرت نكند نقش بود بر دیوار
مدت كوتاهی در اروپا این فكر پدید آمد كه نظامات خلقت نباتات و حیوانات آنگاه دلالت می كند بر حكمت بالغه ی صانع عالم كه خلقت اشیاء دفعتا و آنا صورت گرفته باشد، اما اگر تدریجا صورت گرفته باشد مانعی ندارد كه یك سلسله تصادفات تدریجاً متراكم و منجر به آنچه هست شده باشد. بعد از پیدایش داروینیسم ( darwinism ) و ارائه اصول طبیعی تطوّر، این عقیده برای بعضی پیدا شد كه اصول داروینیسم برای توجیه خلقت تصادفی جانداران كافی است.

آنچه مسلّم است این است كه اصولی كه علمای زیست شناسی برای تكامل ذكر كرده اند به تنهایی به هیچ وجه برای توجیه خلقت كافی نیست. محال است كه با عدم دخالت دادن قصد و هدفداری در طبیعت، بتوان خلقت را توجیه كرد.

تكیه گاه داروینیسم «انتخاب طبیعی و بقای اصلح» است. این خود حقیقتی است كه در نبرد حیات، یك نوع غربال طبیعی صورت می گیرد و آن جاندار كه به نوعی با شرایط حیات منطبق تر است قابلیت بیشتری برای بقا دارد.

ولی سخن در این است كه آیا آن چیزهایی كه برای حیات موجود زنده مفید و لازم است ممكن است ابتدائاً به صورت تصادف به وجود آمده باشد تا بعد در غربال طبیعت باقی بماند یا نه؟ مطالعه در احوال موجودات نشان می دهد یك نیروی مرموز و شاعر و هدفدار، وضعی در اندام جانداران به وجود می آورد كه آنها را متناسب با شرایط محیط نماید.

اگر همه ی تغییراتی كه در بدن موجودات زنده پیدا می شود از نوع پرده ی لای انگشتان بعضی مرغها بود ممكن بود بگوییم تصادفا در لای انگشت یك مرغ پرده پیدا شده و این پرده برای شناوری او در آب مفید واقع شد و مورد استفاده ی حیوان قرار گرفت و بعد به وراثت به اعقاب او منتقل شد (قطع نظر از اینكه علم وراثت آن را قبول ندارد) . ولی بعضی اندامهای مفید و لازم جانداران به صورت یك دستگاه بسیار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 948
عظیم تو در تو و پیچ در پیچ است، تنها هنگامی قابل استفاده و بهره برداری است كه تمام دستگاه به وجود آمده باشد، نظیر دستگاه عظیم باصره. در این گونه موارد چگونه می توانیم بگوییم كه تصادفا تغییری در بدن موجود زنده پدید آمد و او را اصلح برای بقا ساخت و طبیعت او را در غربال خویش نگهداری كرد.

راز آفرینش انسان صفحه ی 76 پس از اینكه توضیحی درباره ی ساختمان عجیب چشم می دهد، می گوید:

«همه ی این تشكیلات عجیب، از مردمك دیده گرفته تا شمشها و مخروطها و اعصاب، باید با یكدیگر و در آن واحد به وجود آمده باشد؛ زیرا اگر یكی از این نظامات پیچیده ناقص باشد بینایی چشم غیر مقدور خواهد بود. با این وصف آیا می شود تصور كرد همه ی این عوامل خود به خود جمع آمده و هر یك از آنها وضع نور را طوری تنظیم كرده است كه به كار دیگری بخورد و حوائج او را رفع كند؟ »
باز چیز دیگری كه تولید شگفتی و حیرت می كند این است كه سلولهای بدن- كه عددشان در بدن یك فرد به میلیاردها می رسد و از عدد مجموع افراد بشر در عصر حاضر بیشتر است- با اینكه همه از یك اصل و ریشه زاده اند هر دسته ای كاری مخصوص به خود انجام می دهند و غذای مخصوص به خود را جذب می كنند. هر سلول از اعضای مختلف بدن مثل استخوان، گوشت، ناخن، مو، چشم، دندان و امثال آن همان غذایی را جذب می كند كه به كار پرورش و زندگانی او می خورد. سلولها نیروی انطباق عجیبی دارند، خود را با شرایط و احتیاجات هماهنگ می سازند.

راز آفرینش انسان صفحه ی 61 می نویسد:

«سلولها ناگزیرند شكل و هیئت و حتی «طبیعت اصلی» خویش را بنا به مقتضیات محیط و احتیاجاتی كه با آن زیست می كنند و خود جزئی از آن هستند تغییر بدهند و خود را با آن هماهنگ سازند. هر سلولی كه در بدن موجودات جاندار به وجود می آید باید خود را آماده سازد كه گاهی به صورت گوشت در آید، گاهی به صورت پوست، گاهی مینای دندان را تشكیل دهد و گاهی اشك چشم را، و گاهی به صورت بینی در آید، و گاهی به قالب گوش. در این حال هر سلولی موظف است خود را به همان شكل و كیفیتی در آورد كه برای انجام آن مساعد است. »
عجایب نظم و همبستگی در آفرینش قابل احصاء و احاطه نیست، هر گوشه ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 949
را بنگریم جز انتظام و انطباق و هماهنگی و جز آثار دخالت قصد و عمد و اراده در مخلوقات نمی بینیم.

راز آفرینش انسان صفحه ی 4 می نویسد:

«دلایل بارزی كه نشان می داد انسان در طول زمان با طبیعت انطباق یافته است امروزه با این نظریه تكمیل می شود كه طبیعت هم به نوبه، خود را با انسان انطباق داده است. »
در صفحه ی 148 می نویسد:

«وقتی حجم زمین و وضع آن را در فضا در نظر بگیریم و انطباقات حیرت انگیزی را كه برای پیدایش آن به كار رفته از نظر بگذرانیم خواهیم دید كه اگر قرار بود این انطباقات بر حسب تصادف و اتفاق پیش بیاید برخی از آنها در یك میلیون احتمال به یك احتمال صورت می گرفت و مجموع آنها میلیاردها احتمال هم بیشتر لازم داشت. به همین جهت پیدایش زمین و نشئه ی حیات را در روی آن هرگز نمی توان با قوانین مربوط به اتفاق و تصادف تطبیق نمود. عجیب تر از انطباق انسان به عوامل طبیعت، انطباق طبیعت به انسان است. »
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است