نمی شود. آری، در مورد اجزاء تشكیل دهنده ی واقعیت شئ (مثل آنكه آن شئ مركّب
حقیقی باشد و از ماده و صورت تركیب یافته باشد) از راه دیگر باید گفت كه هویّت
معلول حدوثاً و بقائاً نیازمند به آنهاست و این مطلب خیلی واضح و روشن و غنی از
استدلال به نظر می رسد زیرا گمان نمی رود كه كسی در این مطلب شك كند كه بقای
مركّب موقوف به بقای جمیع اجزاء آن است و با انتفای یك جزء (حداقل) مركّب
منتفی می شود و تاكنون به نظر نرسیده كه كسی مخالف این مطلب بوده باشد.
. به واسطه ی پیچیدگی و اهمیت مطلب ناچاریم مجموع آنچه در متن راجع به بقای
علت به همراه معلول به صورت مدعا و سپس به صورت اشكال و پاسخ های متعدد
بیان شده توضیح دهیم تا بهتر مورد استفاده ی خوانندگان محترم واقع شود.
مدعا: ضرورت دهنده به معلول حدوثا و بقائا همانا علت آن است و بقای علت، هم در
وجود و هم در ضرورت معلول، شرط است. اینكه (مثلاً) یك نفر مكانیسین اگر
خللی در حركت ماشین ببیند به جستجو می پردازد از این جهت است كه به
حسب فطرت اذعان دارد كه مادامی كه علت تامّه ی حركت موجود است حركت
بالضروره موجود است و اگر در یك لحظه خللی در حركت مشهود شد كاشف
از این است كه در علت حركت نقصانی راه یافته یعنی فطرتاً اذعان دارد كه
مجرد وجود خارجی علت حركت در یك زمانی ضامن بقای حركت نیست
بلكه بقای علت تامّه ی حركت است كه ضامن بقای حركت است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 587
اشكال:
این گونه جستجوها دلیل بر اذعان فطری به مدعای فوق نیست زیرا ممكن
است گفته شود كه این جستجوها برای كشف نقطه ی نقصان علت حركت
نیست بلكه این جستجوها برای این است كه تغییر حالتی برای حركت پیدا
شده و حركت، تند یا كند یا متوقف شده یعنی حادثه ی جدیدی رخ داده و شخص
در جستجوی علت حدوث حادثه ی جدید است (نه در جستجوی یافتن منشأ
عدم بقای علت حادثه ی اوّلی) . پس می توان ادعا كرد كه یك نفر مكانیسین مثلاً
به حسب فطرت ساده ی خویش عیناً بر خلاف مدعای فوق اذعان دارد یعنی
می داند كه بقای علت حركت در بقای حركت شرط نیست بلكه اگر خللی در
حركت پیدا شد مثل آنكه تند یا كند یا متوقف شد از این جهت است كه علت
جدیدی پیدا شده و اثر علت از بین رفته ی سابق را خنثی كرده است.
پاسخ: اولاً سكون امر وجودی نیست كه مستلزم علت وجودی باشد بلكه امر عدمی
است زیرا سكون عدم حركت است و بنابراین علت سكون (یا عدم الحركة)
همان عدم علت حركت است و بنابراین جستجو از علت سكون عین جستجو
از عدم بقا و از نقصان یافتن علت حركت است و ثانیاً بنا به فرض فوق كه
بقای علت حادثه در بقای حادثه شرط نیست اگر فرضاً ما سكون را یك حادثه ی
وجودی بدانیم جستجو از علت سكون معنا ندارد زیرا بقای علت سكون (بنا
بر فرض فوق) در بقای سكون شرط نیست و ممكن است معدوم شده باشد و
جستجو از معدوم معنا ندارد.
اشكال: قسمت دوم پاسخ كه گفته شد «علت سكون معدوم شده و جستجو از معدوم
معنا ندارد» درست است ولی این در موردی است كه علت را بسیط و
غیر مركّب فرض كنیم و حال آنكه علل بسیط به این صورت در جهان طبیعت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 588
وجود ندارد بلكه علت هر چیز مجموعه ای از حوادث متعدّده ای است كه در
طول زمان واقع می شود. این گونه حوادث كه اجزای علل شئ می باشد بقای
آنها در بقای معلول شرط نیست بلكه ممكن است بعضی به همراه معلول باقی
باشند و بعضی باقی نباشند و البته با پیدا كردن آن قسمت از اجزاء علل كه
موجود است سایر اجزاء را می توان به دست آورد و این خود دلیل است كه
بقای علت تامّه (تمام اجزاء علل) در بقای معلول شرط نیست.
پاسخ: این گونه حوادث طولیه ی زمانیه كه وجود معلول مشروط به وجود قبلی آنهاست
همانهاست كه بهتر است به نام «شرایط و معدّات» نامیده شود نه به نام علت.
مثلاً سنگی كه حركت می كند و مسافتی را طی می نماید، تا تمام نقطه های
وسط را طی نكند محال است كه به نقطه ی آخر برسد. و همچنین هر نقطه ای را
كه فرض كنیم، رسیدن به آن نقطه قبل از رسیدن به نقطه های قبلی محال
است؛ یعنی پیمودن بعضی از قسمتهای مسافت شرط رسیدن و پیمودن برخی
دیگر از قسمتهای مسافت است. ولی پیمودن و رسیدن به هیچ قسمتی را
نمی توان به عنوان علت محركه ی آن جسم در قسمت دیگر شناخت بلكه علت
محركه كه همه جا همراه حركت هست همانا آن نیرویی است كه جسم را در
مسیر معینی می راند. بنا بر اصل تحول و تكامل جوهری و ذاتی موجودات
طبیعت، هر موجودی از موجودات طبیعت در مراحل وجودی خود همواره
حالت همان سنگی را دارد كه در جریان طیّ مسافت است و گذشتن از مرحله ی
قبلی شرط عبور از مرحله ی بعدی است و در عین حال آن نیرویی كه سیر
تكاملی موجودات را مباشرت می كند نیروی باقی و لایزال دیگری است.
علیهذا این شرایط و معدّات كه به منزله ی مراحل و منازل عبور یك شئ است و
احیانا به نام «علل» نیز خوانده می شوند وجودشان شرط وجود معلول است
ولی نه به طور مطلق بلكه به طور نسبی یعنی وجود هر یك از آنها در یك مرحله ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 589
معین و قطعه ی معین از زمان شرط وجود معلول است نه مطلقاً، و اینكه ما گفتیم
بقای علت در بقای معلول شرط است منظور علت فاعلی و همچنین علت
مادی و صوری (اجزای تشكیل دهنده ی واقعیت شئ) بود نه مطلق علل كه حتی
شامل شرایط و معدّات نیز باشد.
اشكال: امثله و شواهد حسی، همه ی این استدلالات عقلانی را نقض می كند. ما هزارها
كار در جهان می یابیم كه فاعل آنها از میان رفته و فعل همچنان به سر پای
خود ایستاده است. بنّا ساختمانی را می سازد و پس از رفتن بنّا ساختمان باقی
می ماند. ساعت ساز ساعتی می سازد و سالها آن ساعت بدون آنكه احتیاجی
به ساعت ساز داشته باشد به كار خود ادامه می دهد. پدر فرزند تولید می نماید
و خودش می میرد و فرزند به زندگی خود ادامه می دهد، و همچنین هزارها مثال
دیگر.
بهترین دلیل بر امكان یك چیز وقوع آن است. وقوع این حوادث دلیل بر
امكان بقای معلول بدون علت است.
پاسخ:
این امثله ی حسی، ناقض حكم عقلی نیست زیرا در این موارد مسامحه ای به كار
رفته و آنچه علت فرض شده علت نیست. بنّا علت حركاتی است كه انجام
می دهد نه علت ساختمان كه مجموعه ای از مواد با خاصیتهای معیّنه است.
ضامن بقای ساختمان آن موادی است كه با خواص معیّنه در آنجا به كار رفته
و بنّا هیچ گونه علیتی نسبت به آن مواد و خواص آن مواد ندارد، تنها علیتی كه
دارد نسبت به حركاتی است كه شخصا مباشر بوده و بدیهی است كه با نبود بنّا
آن حركات معین نیز نابود می شود؛ و همچنین در مثال ساعت و ساعت ساز و
پدر و فرزند كه هر یك از پدر و ساعت ساز فقط علت حركاتی هستند كه در
لحظات معین با مباشرت آنها صورت می گیرد و البته بقای آنها با بقای آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 590