ضرورت و امكان از جمله مفاهیمی هستند كه احتیاج به تعریف و توضیح ندارند.
اگر در یك مفهوم، ابهام و اجمالی باشد برای توضیح آن مفهوم باید متوسل به تعریف
شد و اگر ابهام و اجمالی نباشد مستغنی از تعریف و توضیح است. «تعریف» یعنی
تحصیل معرفت به ذات یك چیز و آن با تجزیه ی مفهوم آن شئ به اجزاء و عناصر اولیه ی
ذهنی وی صورت می گیرد همان طوری كه معرفت اجزاء و عناصر مركّبات خارجی با
تجزیه ی خارجی و عملی آنها صورت می گیرد؛ یعنی «تعریف» تحلیل و تجزیه ی عقلانی
مفهوم شئ است و از این رو تنها در مورد مفاهیم مركّبه مصداق دارد، اما مفاهیم بسیطه
كه عناصر اولیه ی ذهنیات را تشكیل می دهند قابل تعریف نیستند و قهراً این عناصر،
بدیهی التصور و مستغنی از تعریف خواهند بود زیرا ابهام در بسائط ذهنی معنا ندارد.
توضیح آنكه هر صورت ذهنی- چنانكه در مقاله ی 4 و 5 گذشت- انطباق ذاتی دارد
با واقعیتی از واقعیتها و آن صورت، علم است و آن واقعیت، معلوم. علم عین آگاهی و
اطلاع و انكشاف معلوم است و در علم از آن جهت كه علم است ابهام و اجمال كه
نوعی از جهالت است راه ندارد، چیزی كه هست این است كه اگر یك مفهوم و صورت
ذهنی مركب باشد، به دلائلی كه در منطق ثابت شده می بایست مركب باشد از یك جزء
اعم كه مابه الاشتراك وی با یك عده اشیاء دیگر است و از جزء دیگر مساوی كه
اختصاص به خود وی دارد و البته تنها حصول یك صورت ذهنی در ذهن كافی نیست
كه جزء مشترك و جزء اختصاصی وی از یكدیگر تمیز داده شوند و آن مفهوم به واسطه ی
جزء اختصاصی از غیر خودش بازشناخته و تمیز داده شود.
تشخیص و تمیز شئ از غیر خودش به وسیله ی جزء اختصاصی اصطلاحاً
«معرفت» یا «شناسایی» نامیده می شود و گاهی علم اوّلی و حصول صورت اوّلی را كه
معلول برخورد ذهن با واقعیت عینی است «معرفت اجمالی» و تمیز و بازشناسی شئ را
كه نتیجه ی تجزیه و تحلیل ذهن به مابه الاشتراك و مابه الامتیاز است «معرفت تفصیلی»
می نامند. به هر حال «معرفت» تمیز دادن و «تعریف» ممتاز ساختن است و البته یك
مفهوم و صورت ذهنی در صورتی نیازمند به تعریف و تحصیل شناسایی است كه وجه
مشتركی با اشیاء دیگر داشته باشد تا با تحصیل وجه اختصاص و امتیاز، معرفت و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 536
شناخت حاصل شود و اگر مفهومی بسیط باشد بالذات با جمیع مفاهیم دیگر مباینت
دارد و بالذات از سایر مفاهیم متمایز است و قهراً معرفت به وی بالذات حاصل است.
علیهذا عناصر ذهنیه ی بسیطه یا اصلاً عارض ذهن نمی شوند و ذهن از آنها هیچ
اطلاعی ندارد و یا عارض ذهن می شوند در حالی كه واضح و بدیهی و باز شناخته و
عاری از هر گونه ابهام و اجمالی می باشند.
ضرورت و امكان و همچنین سایر «مفاهیم عامّه ی فلسفی» از قبیل وجود و عدم و
وحدت و كثرت و علّیت و معلولیت، مفاهیم بسیطه اند و اگر مركّب بودند می بایست از
دو جزء مركّب باشند یكی جزء اعم (جنس) و یكی جزء مساوی (فصل) و فرض جزء
اعم با جنبه ی عمومی بودن آن مفاهیم- چنانكه واضح است- منافات دارد. علیهذا به
حكم برهان، مفهوم ضرورت و امكان غیر قابل تعریف و مستغنی از تعریف می باشند.
برای اثبات مستغنی بودن این دو مفهوم از تعریف چندان احتیاجی به اقامه ی
برهان نیست. هر كس به ضمیر و وجدان خویش مراجعه كند می یابد كه تصور روشن و
بسیار واضحی از این دو مفهوم دارد. هر كسی در ذهن خود یك سلسله احكام قطعی و
یقینی دارد. مثلاً همه كس می داند كه 4 ضرب در 5 مساوی 20 است و به این مطلب
یقین دارد و خلاف آن را محال و ممتنع می داند، پس 20 بودن 4 ضرب در 5 را ضروری
می داند و البته تا اذهان تصور روشنی از «ضرورت» نداشته باشند نمی توانند در مورد
قضیه ای این گونه حكم نمایند. اساساً مفاهیم عامه ی فلسفی همه بدیهیّ التصور و همه ی
آنها ابزارهای اصلی تفكر بشر هستند. بشر اگر تصوری از وجود و عدم و تصوری از
وجوب و امكان و امتناع و تصوری از وحدت و كثرت و تصوری از علت و معلول
نداشته باشد نمی تواند در هیچ موضوعی با طرز عقلانی و منطقی فكر كند و در اطراف
موضوعات به طرز استدلالی سخن براند. ملاك «نطق» كه مابه الامتیاز انسان از سایر
حیوانات است برخلاف آنچه عموما فلاسفه می گویند تنها قوه ی تجرید و تعمیم و
كلّی سازی ذهن نیست بلكه واجد بودن این مفاهیم عامه ی فلسفی است كه معقولات
ثانیه و نتیجه ی یك نوع فعالیت خاص ذهن می باشند. به هر حال پس ما در مقام بیان
معنای ضرورت و امكان، احتیاج به تعریف نداریم و در این گونه موارد طبق معمول به
تنبیه و تذكار و ارجاع اذهان به مرتكزات و وجدانیات آنها باید قناعت كرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 537