است از مقید منهای قید، یعنی نبودن قید كافی است برای اطلاق و ارسال مفهوم.
البته محققین در اینجا تحقیق خاصی دارند و مدعی هستند كه آنچه در ضمن
مقید وجود دارد خود مطلق نیست بلكه جامع مشترك میان مطلق و مقید است و آن را
«طبیعت لا بشرط مقسمی» می نامند و خود مطلق را «لا بشرط قسمی» می خوانند. این
بحث از حدود این مقاله خارج است و با مدعای قبلی ما هم منافاتی ندارد.
پس این ایراد: ذهن قادر به تصور «مطلق» نیست، ایراد درستی نیست.
در اینجا این اشكال باقی می ماند كه اولاً اطلاق مفهومهایی از قبیل مفهوم
«انسان» و «سفید پوست» و غیره اطلاق نسبی است. این معانی و مفاهیم یك محدودیت
ذاتی دارند كه از آن تجاوز نمی كنند.
مثلاً مفهوم انسان یك مفهومی است كه بالذات شامل درخت و گوسفند نمی شود
ولی نسبت به افراد خود مطلق و رهاست. پس این مفهوم از جهتی مطلق است و از
جهتی محدود و مقیّد. اما اطلاق ذات حق نسبی نیست و به همین جهت نباید با این
چیزها قیاس شود.
ثانیاً اطلاق این معانی اطلاق مفهومی است، یعنی همه ی اینها یك سلسله مفاهیم
ذهنی می باشند كه نسبت به گروهی بیشمار از قیود مفهومی، مطلق و رها می باشند،
ولی ذات حق از سنخ مفاهیم نیست؛ آنجا كه می گوییم «ذات حق مطلق است» منظور
این نیست كه ذات حق كلی ترین مفاهیم است و این مفهوم هیچ محدودیتی ندارد،
نظیر مفهوم «شئ» ، بلكه منظور اطلاق وجودی است یعنی ذات حق در متن واقع و
ظرف خارج مطلق و لاحد است، هیچ نوع محدودیت مكانی، زمانی، امكانی، ماهیتی
ندارد. پس تصور مطلقات مفهومی دلیل بر امكان تصور مطلق وجودی نیست.
جواب این است كه سخن در این نیست كه اطلاق ذات حق اطلاق مفهومی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1011
است، سخن در این است كه ما اطلاق وجودی ذات حق را در ذهن خود چگونه تصور
می كنیم؟ تصور این اطلاق مستلزم این نیست كه واقعیت این اطلاق در ذهن منعكس
شود یا ذهن ما خارجا با آن متحد شود، بلكه ما این اطلاق را با كمك «نفی» تصور
می كنیم به این طرز كه مفهوم «وجود» مشترك را تصور می كنیم و سپس شباهت و
مماثلت وجود حق را با سایر وجودات در محدودیت و بعضی جهات دیگر از ذات حق
سلب می كنیم و به این ترتیب از ذات حق كه وجود مطلق است تصوری در ذهن خود
می آوریم.
تصور «لا یتناهی» نیز همین طور است. مثلاً در این باره می اندیشیم كه فضا
متناهی است یا غیر متناهی؟ خود این سؤال كه برای ذهن مطرح است دلیل است كه
ذهن همچنانكه تصوری از «متناهی» دارد، تصوری هم از «غیر متناهی» دارد، در
صورتی كه اگر ذهن بخواهد مصداق فضای لا یتناهی را تصور كند، یعنی بخواهد
غیر متناهی را نزد خود مجسم كند در حالی كه آن فضای مجسم ذهنی واقعاً غیر متناهی
باشد امكان پذیر نیست، ولی اگر ذهن فضای محدود را در خود مجسم كند آنگاه مفهوم
كلّی «فضا» و هم مفهوم «محدودیت» را تعقل كند آنگاه مفهوم «نفی» و «عدم» را بر
«فضای محدود» اضافه كند امری ممكن و معقول است و واقعاً مفهوم «فضای
نا محدود» را تصور كرده است.
پس ذهن به طور مستقیم قادر نیست «غیر متناهی» را تصور كند ولی به طور
غیر مستقیم قادر است؛ و به تعبیر دیگر ذهن قادر نیست «غیر متناهی» را «تخیل» كند
یعنی در قوه ی خیال كه قوه ای نیمه مجرد است و خود و مدركاتش ذی بعد می باشند آن را
بگنجاند، زیرا مستلزم این است كه ذهن در آن واحد بعدی غیر متناهی در خود جای
دهد و این غیر ممكن است و لا اقل برای نفوس عادی غیر ممكن است، اما مانعی
نیست كه ذهن «غیر متناهی» را تعقل كند یعنی با تركیب یك سلسله مفاهیم كلی،
تصوری كه البته از نوع ماهیت نخواهد بود بلكه از نوع مفاهیم انتزاعی خواهد بود
برای خود بسازد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1012
ذهن همیشه برای درك و تصور حقایقی كه از درك مستقیم آنها ناتوان است به
این وسائل متشبّث می شود یعنی از طریق غیر مستقیم، تصور معقول و صحیحی به
دست می آورد.
پس معلوم شد تصور خداوند در آن حدود كه برای فلسفه، تحقیق درباره ی وجود یا
عدم آن را میسر سازد، برای ذهن ممكن است.
و همچنین معلوم شد به همین نحو برای ذهن ادراك صفات باری تعالی كه همه
نامحدود و غیر متناهی می باشند نیز میسر است. باری تعالی علم نامحدود و حیات
نامحدود و كمال و جمال نامحدود و اراده و مشیّت نامحدود و خیر و رحمت نامحدود
است. هیچ مانعی نیست كه ذهن نامحدودی صفات او را بشناسد.
اما اینكه حدود برد و پیشروی عقل در درك ذات و صفات ذات حق چه اندازه
است، مطلبی است كه از حدود این بحث خارج است و در آینده اندكی درباره ی آن
بحث خواهد شد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1013