از آنچه در مقام معرفی موضوع علم گفتیم میزان معرفت «مسائل علم» نیز حاصل
می شود. مسأله ی هر علم عبارت است از قضیه ای كه رابطه ی موضوع آن علم را با یكی از
عوارض و احكام وی بیان می كند؛ و از این رو هر علمی عبارت است از مجموعه ای
از مسائل كه مشتمل است بر موضوع و محمول و نسبتی، و هنگامی آن مسأله صورت
«قانون» به خود می گیرد كه اولاً كلی باشد و ثانیاً حالتی پیدا كند كه ذهن «جبرا»
اذعان به ثبوت محمول از برای موضوع پیدا كند.
این اذعان و تصدیق هنگامی پیدا می شود كه اولاً ذهن تصور روشن و صریحی از
موضوع مسأله و همچنین از محمول آن داشته باشد تا مورد قضاوت خویش را بشناسد
و ثانیاً یك نوع دلیل و حجتی در كار باشد كه سند قضاوت واقع شود و ذهن را ملزم به
تصدیق و اذعان نماید. پس قانون شدن یك مسأله برای اذهان در درجه ی اول متوقف
است به معرفت موضوع و محمول آن مسأله و در درجه ی دوم متوقف است به دلیل و
حجتی كه سند قضاوت واقع شود و بتواند ذهن را قانع و ملزم كند. آنچه در مقام معرفی
موضوعات و محمولات آورده می شود همان «تعریفات» است كه در همه ی علوم مورد
استفاده قرار می گیرد و آنچه سند قضاوت ذهن واقع می شود یك سلسله «اصول
متعارفه» یا «اصول موضوعه» و یا یك رشته مسائل متكی به اصول متعارفه و اصول
موضوعه است.
تعریفات و اصول متعارفه و اصول موضوعه ی هر علمی به عنوان «مبادی» آن علم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 474
شناخته می شود.
تعریفات را «مبادی تصوریه» و اصول متعارفه و موضوعه را «مبادی تصدیقیه»
می خوانند.
تعریفات را معمولاً همه می شناسند مثل آنچه در مقام تعریف خط و سطح و حجم
و دایره و مربع و مثلث و غیره در هندسه به كار برده می شود. در اینجا لازم است فرق
اصول متعارفه و اصول موضوعه را بیان كنیم:
اصول متعارفه عبارت است از یك یا چند اصلی كه دلائل و براهین آن علم بر
روی آنها بنا شده و خود آن اصول بدیهی و غیر قابل تردید است و هیچ ذهنی خلاف
آن را جایز نمی شمارد مانند اصل كل و جزء (كل از جزء بزرگتر است) و اصل
مساوات (دو مقدار مساوی با یك مقدار، مساوی با یكدیگرند) در هندسه و اصل امتناع
تناقض در فلسفه و منطق.
اصول موضوعه عبارت است از یك یا چند اصلی كه برخی از دلائل آن علم
متكی به آنهاست و خود آن اصول بدیهی و جزمی اذهان نیست و دلیلی هم عجالتا بر
صحت آن اصول نیست ولی آن اصول را مفروض الصحه گرفته ایم.
و البته ممكن است كه یك اصل موضوع در یك علم جنبه ی «وضعی» و فرضی
داشته باشد ولی در علم دیگر با دلائل مخصوص آن علم به تحقیق پیوسته باشد مثل
اینكه در علوم طبیعی از اصول ریاضی و در علوم ریاضی از اصول طبیعی و در هر یك از
اینها از اصول فلسفی و در فلسفه از هر یك از اینها استفاده شود.
پس فرق «اصل متعارف» و «اصل موضوع» به این است كه اصل متعارف به
خودی خود قطعی و جزمی است و ذهن خلاف آن را جایز نمی شمارد و اصل موضوع
به خودی خود غیر قطعی است و ذهن خلاف آن را جایز می شمارد خواه آنكه آن اصل
موضوع به طور مطلق جنبه ی وضعی و فرضی داشته باشد و یا آنكه با توجه به یك رشته
دلائل كه مخصوص فن دیگری است غیر از آن فنی كه این اصول موضوعه مورد
استفاده آن فن قرار گرفته، جنبه قطعیت و ضرورت پیدا كرده و به تحقیق پیوسته
باشد. تفصیل این مطالب و جمیع وجوه فرق بین اصول متعارفه و اصول موضوعه و
تعریفات، و انقسام اصول متعارفه به اصول عامه و خاصه و همچنین بیان اینكه در فلان
علم چه اصول متعارفه و چه اصول موضوعه ای به كار برده می شود یكی از
سودمندترین مباحثی است كه باید در منطق مورد بحث واقع شود. منطقیین جدید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 475
زحمات گرانمایه ای در این زمینه كشیده اند و یكی از كسانی كه اصول متعارفه و
موضوعه ی علوم متداول عصر خویش را طبق استنباط خود بیان كرده «كانت» است.
آنچه در اینجا لازم است، اشاره ای است به وضع مبادی تصوریه و تصدیقیه ی فلسفی.