بی روح آن را تشكیل می دهد، زیرا آن دوره ها ادوار توافق بوده اند و چنین رضایت
و خرسندی گرانبار سزاوار یك مرد نیست. تاریخ در ادواری درست شده است كه
تناقضات عالم واقع به وسیله ی پیشرفت و تكامل حل شده است. . . »
پل فولكیه در رساله ی
دیالكتیك قسمت دوم در مقام بیان اصل تناقض در فلسفه ی
هراكلیت و وحدت آن با نظر هگل چنین می گوید:
«. . . هراكلیت در عین حال فیلسوف تناقض هم هست. وی می گوید
[1]: ما هستیم و
نیستیم. وی مخصوصاً مبارزه ی ضدین را در طبیعت تأیید می كند و آن را برای به دست
آوردن هماهنگی لازم می داند: ضدین با هم توافق می كنند و بهترین آهنگها از
الحان مختلف درست می شود و همه چیز از مبارزه به وجود می آید. . . طبیعت،
تناقضات را دوست دارد و هماهنگی را به وسیله ی آنها تولید می كند نه به وسیله ی
موجودات مشابه، مثلاً جنس نر را با جنس ماده جمع می كند و دو جنس مشابه را با
هم جمع نمی كند و توافق اولیه به وسیله ی دو جنس مخالف صورت می گیرد نه به
وسیله ی دو جنس مشابه. هنر همین طور عمل می كند و از طبیعت تقلید می نماید. در
نقاشی رنگهای سفید و رنگهای سیاه و رنگهای زرد و رنگهای قرمز با هم تركیب
می شوند و به این ترتیب مشابهت با تصویر اولیه حاصل می گردد. در موسیقی هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 807
صداهای زیر و صداهای بم و صداهای بلند و صداهای كوتاه با هم تركیب می شوند و
نغمه های مختلف به وجود می آید تا یك آهنگ واحد تولید شود. صرف و نحو هم با
تركیب حروف صدا دار و بی صدا درست می شود. هراكلیت هم كه معروف به
مغلق نویسی و پیچیدگی و بغرنجی فكر بود همین حرف را می زند و می گوید: وحدت
از چیزهای كامل و ناقص و از توافق و عدم توافق و هماهنگی و عدم هماهنگی به
وجود می آید. واحد از همه چیز و همه چیز از واحد بیرون می آید. »
. خرده هایی كه بر قانون دیالكتیكی تكاپوی طبیعت می توان گرفت از چند نظر
است:
الف. از نظر مسأله ی تولید ضد، ضد خود را و اینكه آیا هر تصور و وضعی به سوی
ضد خود كشیده می شود؟
ب. از نظر مسأله ی سیر تثلیثی طبیعت و اینكه آیا طبیعت همیشه از ضدی به ضد
دیگر و از آن به سوی حالت تركیبی آن دو ضد سیر می كند و هر چیزی تركیبی است از
دو ضد كه در دو مرحله ی پیشین از آنها گذشته است؟
ج. از نظر تعبیر هگلی مثلث «تز، آنتی تز، سنتز» كه به صورت «اثبات، نفی، نفی
در نفی» بیان كرده است و بر اساس «اصل تناقض» آن را بنا نهاده است یعنی از این
نظر كه آیا ماهیّت هر مرحله ای نسبت به مرحله ی پیشین نفی و عدم است و یا عدم بودن
هر مرحله نسبت به مرحله ی قبلی یا بعدی اعتباری بیش نیست و ماهیت همه ی مراحل
اثباتی است؟
د. از نظر اینكه آیا تكامل بر روی سه پایه قرار گرفته است یا تكامل را با دو پایه
نیز می توان توضیح داد؟ ایراد اولی كه در متن ذكر شده بر تعبیر هگلی مثلث وارد است
كه ماهیت پایه ی دوم را عین نفی پایه ی اولی و ماهیت پایه ی سوم را نفی مركّب می داند. خلاصه ی ایراد این است كه نفی و عدم، یك اعتبار ذهنی است نه یك واقعیّت خارجی، و
آنچه در مرحله ی دوم، عدم اعتبار می شود خود اثبات است و در متن واقع جز اثباتهای
متوالی چیزی نیست. عدم، یك عنصر واقعی نیست كه بتوان فرض كرد واقعیتی تبدیل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 808
به آن بشود و یا از تركیب آن با چیز دیگر حقیقت یا واقعیتی تشكیل گردد. البته این
ایراد براساس نظریه ای است كه «شدن» را جمع نقیضین می داند.
. این ایراد
[2]متوجه این جهت است كه به فرض اینكه قبول كنیم كه جریان طبیعت
براساس مثلث «تز، آنتی تز، سنتز» است، تحقق تكامل وابسته به این نیست كه هر سه
مرحله طی شود بلكه با تحقق مرحله ی دوم حقیقت تكامل صورت گرفته است و مرحله ی
سوم مرحله ی دوم تكامل است. این ایراد مبتنی بر ایراد اول است كه مرحله ی دوم نفی
صرف نیست بلكه خود اثباتی است كه اثبات اول را در بر دارد و بر آن افزوده شده
است، و اگر بخواهیم به تعبیر فلسفه ی خودمان مطلب را ادا كنیم باید بگوییم هر مرتبه ی
قبلی قوه ی مرتبه ی بعدی است و هر مرحله ی بعدی فعلیت مرحله ی قبلی است و انتقال موجود
از مرحله ی قوه به مرحله ی فعلیت عین تكامل است پس تكامل دو پایه بیشتر ندارد و
ماهیت آن دو پایه قوه و فعل است نه اثبات و نفی. این ایراد نیز بر اساس این است كه
«شدن» را جمع نقیضین بدانیم نه بر آن جهت كه اشیاء در داخل خود از نیروهای
متضادی تشكیل شده اند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 809
. این ایراد بر اصل قانون مثلث «تز، آنتی تز، سنتز» وارد است خواه آن را مانند هگل
براساس تناقض و تركیب وجود و عدم فرض كنیم و خواه مانند شلینگ و فیخته هر سه
مرحله را اثباتی بدانیم. خلاصه ی ایراد این است كه جریان تثلیثی طبیعت بر فرض
صحت تنها در مورد مركبات صادق است. یك مركب را می توان گفت تركیبی است از
دو ضد، اما درباره ی بسیط فرض تركیب و اینكه حقیقت و ماهیتش عبارت از اجتماع دو
ضد است غلط است، و از طرفی وجود عنصر بسیط یا حركت بسیط را نمی توان منكر
شد زیرا اگر بسیط نباشد مركب هم نیست.
اینجا ممكن است گفته شود كه این ایراد تنها در تعبیر متقدمان بر هگل كه هر سه
مرحله را اثباتی می دانستند وارد است اما بر هگل این ایراد وارد نیست. بنا به نظریه ی
هگل هر حركت بسیط و مفرد نیز مرحله ی اثبات، نفی، نفی نفی می تواند داشته باشد و از
این جهت با مركب فرقی ندارد. اگر ایرادی بر نظریه ی هگل باشد همان ایراد اول است
نه این ایراد.
پاسخ این است كه این اشكال صحیح است در صورتی كه هگلیستها حركت را
یك امر متصل ممتد بدانند، اما اگر چنانكه در متن آمده حركت را- مثلاً حركت بسیط
مكانی را- عبارت از یك سلسله دانه های ریز مكانی كه پهلوی یكدیگر چیده شده اند
بدانند مرحله ی دوم می تواند نفی اول باشد ولی مرحله ی سوم تركیب آندو نخواهد بود.
مثلث «تز، آنتی تز، سنتز» به معنی اینكه شئ از یك حالت بالخصوص به ضد آن
حالت كشیده شود و در مرحله ی بعدی یك حالت متعادل و متكامل كه مشتمل باشد هم بر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 810
عناصر ضد اولی و هم عناصر ضد دومی و در عین حال در سطح عالی تری از آندو قرار
گرفته باشد، مطلبی است كه فی الجمله صحیح است ولی نه به صورت یك قانون
عمومی و فلسفی كه شامل همه ی اشیاء اعم از بسیط و مركب، ماده و فكر باشد و نه به
صورت یك امر دائمی كه الزاما آن حالت متعادل و متكامل نیز به نوبت خود به سوی
ضد خود كشیده شود و مرحله ی عالی تری را طی كند و این جریان تا بی نهایت ادامه
یابد.
مثلث «تز، آنتی تز، سنتز» در بسائط بلكه در مركبات حقیقی كه یك واحد واقعی
را تشكیل می دهد و به اصطلاح دارای یك صورت واحد نوعی است از قبیل واحد گیاه
و واحد حیوان و واحد انسان جاری نیست. انسان در سیر تكاملی خود چنین
نوساناتی را طی نمی كند و در داخل وجود انسان چنان قوای متضادی كه منجر به
چنین حركتی بشود وجود ندارد. این مثلث تنها در مركباتی وجود دارد كه مركب واقعی
نیستند بلكه مركب اعتباری می باشند و اجزاء آن مركب تأثیرات متضادی در یكدیگر
می نمایند از قبیل «جامعه» .
این سیر تثلیثی از آن ناشی می شود كه اشیاء تأثیرات متضادی در یكدیگر دارند
و با هم از جهتی در حالت جنگ و نزاع می باشند. اشیاء به حسب طبیعت اولی خود
یك سیر آرام مستقیم و متكاملی را دارند و در اثر برخورد با یك عامل مخالف از حالت
وسط و متعادل به یك حالت انحرافی رانده می شوند ولی عكس العمل نشان می دهند و
در جهت مخالف آن حالت انحرافی سیر می كنند و از حد وسط گذشته به نقطه ی مقابل
آن كه ضد آن است می رسند، بار دیگر در جهت همان حالت انحرافی اولی كه نیروی
متضاد وارد كرده بود باز می گردند ولی پس از نوساناتی در حد وسط استقرار می یابند و
البته در سطح بالاتری از آنچه قبلاً بود زیرا در جریان نوسانها نیروهای ذاتی شئ
دائماً در حال فعالیت بوده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 811
این سیر تثلیثی از چهار عامل سرچشمه می گیرد:
. میل طبیعی اشیاء به تكامل و سیر صعودی
. خاصیت تضاد و برخورد با عوامل مخالف.
. قانون عمل و عكس العمل
. تحریك نیروهای داخلی به واسطه ی برخورد با عوامل مخالف
یك مطلب دیگر هست كه نباید ناگفته بماند و آن اینكه مسأله ی تولید ضد، ضد خود
را ممكن است به شكلی باشد كه منجر به جریان تثلیثی نشود. جریان تثلیثی همان
طوری كه گفته شد در موردی است كه شئ تحت تأثیر عامل مخالف خود از خارج
قرار بگیرد و ضربه و نیرویی بر او وارد شود و او را در جهتی منحرف كند آنگاه
عكس العمل ایجاد شده وضع مقابلی پدید آید و در نهایت امر منجر به «وضع مجامع»
گردد.
ولی جریان دیگری در طبیعت هست كه هر چند كلی و عمومی و فلسفی نیست
ولی در موارد خاصی وجود دارد كه اشیاء اضداد خود را می زایند و تولید می نمایند. شاید تعبیر قرآن كریم در این باره رساترین تعبیر باشد:
«یُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهارِ وَ یُولِجُ
اَلنَّهارَ فِی اَللَّیْلِ» [3]و
«یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ» [4].
این مطلب كه ضد، مولّد ضد خودش می شود- البته نه به این معنی كه این قانون
عمومی جهان است و شامل همه ی اشیاء است و یك جریان دائمی و لا ینقطع است- از
قدیم مورد توجه فرزانگان بوده است. مولوی رومی عالی گفته آنجا كه می گوید:
با خود آمد گفت ای بحر خوشی
ای نهاده هوش را در بیهشی
خواب در بنهاده ای بیداری ای
بسته ای در بی دلی دلداده ای
منعمی پنهان كنی در ذلّ فقر
طوق دولت بندی اندر غلّ فقر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 812
ضد اندر ضد پنهان مندرج
آتش اندر آب سوزان مندمج
روضه ای در آتش نمرود درج
دخلها رویان شده از بذل و خرج
میوه ی شیرین نهان در شاخ و برگ
زندگیّ جاودان در زیر مرگ
در عدم پنهان شده موجودی ای
در سرشت ساجدی مسجودی ای
آهن و سنگ از برونش مظلمی
وز درون نوری و شمع عالمی
درج در خوفی هزاران ایمنی
در سواد چشم چندین روشنی
ای مبدّل كرده خاكی را به زر
خاك دیگر را نموده بوالبشر
ای كه خاك شوره را تو نان كنی
ای كه نان مرده را تو جان كنی
ای كه جان خیره را رهبر كنی
ای كه بی ره را تو پیغمبر كنی
ای كه خاك تیره را تو جان دهی
عقل و حسّ و روزی و ایمان دهی
شكّر از نی میوه از چوب آوری
از منیّ مرده بت خوب آوری
گل ز گل صفوت ز دل پیدا كنی
پیه را بخشی ضیاء و روشنی
. این ایراد نیز بر طرز تعبیر و تفسیر هگل از مثلث «تز، آنتی تز، سنتز» وارد است كه
آن را بر اساس اجتماع نقیضها فرض كرده است.
قبلاًً گفتیم كه آنچه هگل و اتباع او آن را «تناقض» یا «اجتماع نقیضها»
خوانده اند با آنچه منطق و فلسفه آن را «اجتماع نقیضین» می خواند و ممتنع می داند
هزارها فرسنگ فاصله دارد و اینكه در «صیرورت» هاو «شدن» ها وجود و عدم با
یكدیگر تركیب شده اند و اجتماع نقیضین تشكیل داده اند به شوخی شبیه تر است تا
جدّی و از یك اشتهای فوق العاده به نوپردازی و نوگویی ناشی شده است. بهتر است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 813
كه اینها را جدّی نگیریم و نوعی مجاز و تشبیه تلقی كنیم. اگر این گونه تعبیرات را
ملاك قرار دهیم باید عرفای خودمان را قبل از هگل دیالكتیسین بدانیم زیرا آنها
هستند كه مكرر گفته اند: «هستی اندر نیستی است» ، «بقا در فناست» . عارفی
می گوید:
عاقل ز هست گوید و عارف ز نیستی
من در میان آب و گل هست و نیستم
عبرت نائینی می گوید:
چون نور كه از مهر جدا هست وجدانیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
در آینه بینید همه صورت خود را
آن صورت آئینه شما هست و شما نیست
هر جا نگری جلوه گه شاهد غیبی است
او را نتوان گفت كجا هست و كجا نیست
این نیستی هست نما را به حقیقت
در دیده ی ما و تو بقا هست و بقا نیست
درویش كه در كشور فقر است شهنشاه
پیش نظر خلق گدا هست و گدا نیست
بی مهری و لطف از قبل یار به «عبرت»
از چیست ندانم كه روا هست و روا نیست
حقیقت این است كه خود هگل متوجه این نكته بوده است كه آنچه او به نام
«جمع نقیضین» می خواند غیر آن چیزی است كه منطق و فلسفه آن را ممتنع می داند. پیروان هگل بیش از خود هگل، «هگلیست» از آب در آمده اند. پل فولكیه در رساله ی
دیالكتیك تحت عنوان «دیالكتیك هگل و تناقض» می گوید:
«به عقیده ی هگل روش دیالكتیكی كه بر طبق آن اندیشه (مثال مطلق) در طبیعت و در
ذهن صورت واقعیت می پذیرد بر اساس تناقض مبتنی است ولی باید متوجه بود كه
دیالكتیك هگل اصل عدم اجتماع ضدین را به كلی طرد نمی نماید و از این لحاظ با
دیالكتیك قدیم كه اصل عدم اجتماع ضدین را اساس اصلی خود می دانست فرقی
ندارد. . . هگل اگر چه ظاهراً خلاف آن را اظهار می دارد ولی در باطن مانند همه ی افراد
بشر اصل عدم اجتماع ضدین را قبول دارد. . . »
پل فولكیه در كتاب
ما بعد الطبیعه صفحه ی 369 می گوید:
«. . . هگل خود نیز بر خلاف آنچه به او گاهی نسبت داده شده قائل به اصل امتناع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 814
اجتماع متناقضان بوده است و گفته ی او در باب اجتماع و ارتفاع نقیضین مربوط به
تناقضهای ظاهری است نه واقعی. هگل قائل بوده است به اینكه آنچه در فكر
انسانی واقعاً حقیقی است همیشه حقیقی می ماند و تماما در ضمن تألیفهای بعدی
قرار می گیرد و پیشرفت فكر منحصرا عبارت از طرد آن قسمتهایی از علم است كه
غلط بودن آنها معلوم شده باشد. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 815
[1] آنچه از هراكلیت هم نقل شده با [منطق ] قدمای ما جور می آید كه قائل به تضاد عرضی می باشند نه با منطق هگل
كه قائل به تضاد طولی و درونی و تك شاخه ای است؛ ولی ظاهراً عبارات بجز قسمت آخر از خود پل فولكیه
است. از هراكلیت جز جمله های كوتاه در دست نیست.
[2] فرق این ایراد با ایراد اول این است كه ایراد اول می گوید در مفهوم تكامل، مفهومی زائد و جزئی زائد (سه ركن)
اعتبار شده و حال آنكه تكامل دو ركن دارد. این ایراد این است كه لازمه ی این سخن این است كه مرحله ی اول در
مرحله ی دوم بهره ای از تكامل نداشته باشد.