در
کتابخانه
بازدید : 431197تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Expand مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Expand مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Collapse مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
تفكّك الرّحی و نفی الدّائرة
و حجج اخری لدیهم دائرة
مبطلة الجواهر الافراد
فی واجب القبول للابعاد
لزوم قطعه قطعه شدن سنگ آسیا و لزوم وجود نداشتن
شكل دایره و براهین دیگری كه در میان حكما رایج است
نظریّه ی جوهر فرد (جزء لا یتجزّی) را
در پذیرنده ی ابعاد سه گانه (جسم) ، باطل می كند.
شرح: در این فصل به نقد عقیده ی متكلّمین درباره ی اجزاء لا یتجزّی پرداخته می شود. چنانكه قبلاً گفتیم به عقیده ی متكلّمین این اجسامی كه ما مشاهده می كنیم، هر كدام مجموعه ای هستند از ذرّاتی به صورت نقطه؛ یعنی آن ذرّات نه طول دارند و نه عرض و نه عمق. اینها بر خلاف نقطه ی ریاضی جوهرند نه عرض؛ یعنی حالت شی ء دیگر نیستند بلكه خودشان برای خودشان موجودند. این ذرّات هر چند حجم ندارند ولی دارای وزن می باشند؛ وزن هر جسم عبارت است از مجموع اوزان هر یك از این ذرّات؛ و در عین اینكه هر كدام به تنهایی حجم ندارد از اجتماع گروهی از آنها حجم به وجود می آید و جسم كه دارای طول و عرض و عمق است تألیف می شود. این ذرّات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 553
از آن جهت كه قائم به ذات اند یعنی حالت شی ء دیگر و عارض بر شی ء دیگر نیستند «جوهر» شمرده می شوند و از آن جهت كه طول و عرض و عمق ندارند و هیچ جزء برای آنها فرض نمی شود «فرد» خوانده می شوند و لهذا «جوهر فرد» نامیده می شوند.

این ذرّات محسوس نمی باشند- یعنی هر یك جزء به تنهایی به چشم دیده نمی شود و با دست لمس نمی شود- ولی قابل اشاره ی حسّیّه می باشند؛ یعنی مثلاً با انگشت می توان اشاره كرد كه در فلان محلّ قرار دارد و در فلان محلّ دیگر قرار ندارد؛ پس در عین اینكه هر جزء به واسطه ی خردی نامحسوس است قابل اشاره ی حسّیّه هست.

به عقیده ی متكلّمین اینكه ما جسم را به صورت یك واحد متّصل و پیوسته می بینیم و موقعی كه جسم حركت می كند خیال می كنیم یك واحد پیوسته حركت می كند، خطای باصره است؛ در واقع و نفس الامر مجموعه ای از ذرّات خالی از بعد می باشند كه چنین به چشم می آیند و همانها هستند كه حركت می كنند.

حكما براهین و ادلّه ی ریاضی و طبیعی زیادی علیه نظریّه ی جزء لا یتجزّی به شكلی كه متكلّمین قائل اند اقامه كرده اند. از جمله ی آن براهین برهانی است كه كم و بیش به «برهان تفكّك» معروف است و در شعر منظومه با كلمه ی «تفكّك الرّحی» به آن اشاره شده است.

آن برهان این است كه بنا بر تركّب جسم از اجزاء لا یتجزّی، حركت جسم به دور خود- مانند حركت كره به دور خود (حركت وضعی) و یا حركت سنگ آسیا به دور محور خود (حركت رحوی) - مستلزم یكی از سه امر است: یا گسستن و پیوستن اجزاء از یكدیگر به طوری كه در هنگام حركت جسم بعضی متحرّك و بعضی ساكن شوند و فواصل معیّنی ایجاد شود و دو مرتبه هنگام سكون به حالت اوّل برگردند، و یا عدم تساوی مسافت دو حركت متّحد السّرعة متساوی المدّة، و یا نقیض مدّعا یعنی تجزّی اجزاء؛ و این هر سه محال است، پس مدّعای متكلّمین محال است.

این برهان معمولاً به صورت اختصاری به این شكل بیان می شود:

تركّب جسم از اجزاء لا یتجزّی مستلزم تفكّك- یعنی انفكاك- اجزای سنگ آسیا از یكدیگر است. بدیهی است كه مقصود، صرف جدا بودن اجزاء از یكدیگر نیست، زیرا این عین مدّعای متكلّمین است و عین یك مدّعا را نمی توان دلیل بر بطلان آن مدّعا قرار داد، بلكه مقصود نوعی خاص از گسستن اجزاء از یكدیگر و سپس پیوستن به یكدیگر است كه هیچ عقل سلیم آن را نمی پذیرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 554
توضیح اینكه هنگامی كه یك جسم مانند سنگ آسیا به دور خود می چرخد حركت قسمتهای مختلف آن از لحاظ سرعت مختلف است. اگر در وسط سنگ خطّی عمودی (محور) فرض كنیم همه ی سنگ به اطراف آن می چرخد با این تفاوت كه اجزای نزدیك تر كندتر و اجزای دورتر تندتر می چرخد و هر چه اجزاء از مركز دورتر باشند حركتشان سریع تر است، زیرا هر نقطه ای از سنگ را در نظر بگیریم دایره ای را طی می كند كه مركزش در خطّ محور است و شعاعش فاصله ی آن نقطه تا محور است و از طرفی محیط دایره متناسب است با مقدار شعاع، یعنی هر چه نقطه دورتر باشد شعاع بزرگ تر و محیط دایره نیز وسیع تر است، پس در هر یك دوری كه سنگ به دور خود می چرخد همه ی نقطه های مفروض یك دور طی می كنند و چون دایره ها از لحاظ وسعت و محیط مختلف اند و باید محیطهای مختلف را در زمان واحد طی كنند طبعاً سرعت حركت آنها متفاوت می شود، یعنی حركت آنكه نزدیك تر است كندتر و حركت آنكه دورتر است تندتر خواهد بود.

اكنون می گوییم با فرض اتّصال جسم (نظریّه ی حكما) و با فرض تركّب جسم از ذرّات صغار صلبه ی ذی بعد (نظریّه ی ذیمقراطیس) اشكالی پیش نمی آید، ولی بنا بر نظریّه ی متكلّمین اشكال ذیل ظاهر می شود:

سنگ آسیایی را فرض می كنیم كه در هر ثانیه یك دور به گرد محور خود می چرخد. قهراً تمام ذرّات آن سنگ در یك ثانیه یك دایره ی كامل را طی می كنند با این تفاوت كه نقاط نزدیك تر، دایره ای كوچك تر را طی می كنند.

فرض می كنیم ذرّاتی كه در نزدیك ترین دایره قرار گرفته اند یك دایره ی ده سانتیمتری را طی می كنند و ذرّاتی كه در دورترین فاصله از محور قرار گرفته اند یك دایره ی صد سانتیمتری را طی می كنند، و سنگ آسیا را به حركت در می آوریم، هنگام حركت سنگ آسیا قهراً اجزائی كه در یك دایره قرار گرفته اند مرتّبا جای خود را به یكدیگر می دهند.

اكنون می گوییم در لحظه ای كه یك ذرّه از ذرّاتی كه در دایره ی وسیع تر قرار دارند به قدر یك ذرّه طیّ مسافت می كنند یعنی در جای ذرّه ی مجاور خود قرار می گیرند، ذرّاتی كه در دایره ی كوچك تر قرار دارند چه حالی دارند؟ یا متحرّك اند و یا ساكن. اگر فرض كنیم ساكن اند باید بپذیریم كه ذرّات جسم، در حال حركت جسم به دور خود دو حالت مختلف دارند: بعضی ساكن اند و بعضی متحرّك، یعنی ارتباطشان قطع می شود و از هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 555
گسسته می گردند به این ترتیب كه اجزائی كه روی دایره ی ده سانتیمتری قرار دارند صبر می كنند كه اجزاء دایره ی صد سانتیمتری به مقدار نه جزء حركت كنند و هنگامی كه از جزء نهم به جزء دهم عبور می كنند اینها تكانی به قدر یك جزء به خود می دهند. این، هم خلاف محسوس است، زیرا باید حركت اجزاء دایره ی كوچك تر كه در نه دهم زمان ساكن است و فقط در یك دهم زمان متحرّك است ابدا احساس نشود و آنها ساكن دیده شوند، و هم خلاف عقل سلیم است، زیرا وقتی كه نیرویی بر جسمی وارد می شود دلیل ندارد كه حركات ذرّات به آن شكل و نظم كه شبیه حركات ارادی است صورت گیرد.

و امّا اگر فرض كنیم كه در لحظه ای كه اجزای دایره ی بزرگ تر به قدر یك جزء طیّ مسافت كرده اند اجزای دایره ی كوچك تر نیز متحرّك بوده و ساكن نبوده اند، در این صورت مقدار حركت- یعنی مسافت طی شده ی- اجزای دایره ی كوچك تر یا برابر است با مقدار حركت اجزای دایره ی بزرگ تر و یا كمتر است [1]؛ اگر برابر است، لازم می آید كه دو حركت مساوی از لحاظ سرعت دو مسافت مختلف را طی كنند یعنی لازم می آید دو جزء با سرعت واحد در یك زمان حركت كنند و در عین حال یكی مسافت ده سانتیمتر و دیگری مسافت صد سانتیمتر را طی كند و این محال است؛ و اگر فرض كنیم [مقدار] حركت اجزای دایره ی كوچك تر كمتر است یعنی مسافت كمتری را طی كرده است، لازم می آید تجزّی آن اجزاء، زیرا لازم می آید كه مثلاً در مدّتی كه اجزای دایره ی بزرگ تر هر كدام به اندازه ی یك جزء طیّ مسافت كرده اند اجزای دایره ی كوچك تر هر كدام به قدر یك دهم جزء طیّ مسافت كرده باشند، پس اجزای مفروضه دارای مقدار و بعد هستند و نصف و ثلث و ربع و عشر دارند و این خلاف مدّعای متكلّمین است.

خلاصه ی برهان این است كه بنا بر تركّب جسم از اجزاء لا یتجزّی لازم می آید در حین حركت جسم به دور خود: یا گسستن و پیوستن بی منطق اجزاء، و یا عدم تساوی مسافت دو حركت متساوی السّرعة متساوی المدّة، و یا نقیض مدّعا یعنی تجزّی اجزا، و همه ی این شقوق محال است، پس اصل مدّعا محال است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 556

[1] . [به تعبیر دیگر سرعت اجزای دایره ی كوچك تر یا برابر است با سرعت اجزای دایره ی بزرگ تر و یا كمتر است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است