در
کتابخانه
بازدید : 431181تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Expand مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Collapse مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Expand مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اما سلوك فكری صدرالمتألّهین، از این طریق- كه اندكی غیر طبیعی و غیر مستقیم است- نبوده، بلكه سلوك فكری وی از اینجا شروع می شود كه:

«موجود» - یعنی همان چیزی كه موضوع فلسفه ی اولی است- و اقرار به واقعیّت آن، اوّلین گامی است كه راه فیلسوف واقع بین را از «سوفسطائی» خیالباف و منكر همه چیز جدا می كند. موجود، یا ماهیّت است و یا وجود است و از ایندو قطعا یكی اصیل است و دیگری اعتباری. و در مرحله ی بعدی اثبات می كند كه آنچه اصیل است «وجود» است نه ماهیّت. و در مرحله ی سوم اثبات می كند كه حقیقت وجود یك حقیقت است و بس، و تعدّد و كثرت، هر چه هست، در مراتب و مجاری و مظاهر همان حقیقت است.

در مرحله ی چهارم این سخن را مطرح می كند كه: حقیقت وجود، كه بالفرض اصیل است و واحد، آیا واجب است و یا ممكن؟ و بعد نتیجه می گیرد كه: حقیقت وجود، واجب است نه ممكن، زیرا اگر ممكن باشد باید وابسته به غیر باشد و حال این كه «غیری» ماورای حقیقت وجود نیست تا حقیقت وجود بدان وابسته باشد.

پس حقیقت وجود مساوی است با وجوب ذاتی؛ یعنی حقیقت وجود من حیث
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 506
هو هو عین هستی و واقعیّت است و عین استقلال از غیر است و قطع نظر از هر حیثیّتی - تعلیلی یا تقییدی- امتناع از عدم دارد.

به عبارت دیگر: حقیقت وجود، قطع نظر از هر اعتبار و حیثیّتی دیگر، با وجوب ذاتی ازلی مساوی است؛ یعنی حقیقت وجود من حیث هو هو مساوی است با واجب الوجود؛ وجود ممكن وجود من حیث هو نیست، بلكه وجود است با اعتباری و حیثیتی علاوه. تنها با اعتباری علاوه بر حقیقت وجود- یعنی با اعتبار محدودیّت و تأخّری كه ناشی از معلولیّت است- مراتبی از وجود، دارای خاصیّت فقر و نیاز و امكان می گردد.

در این سلوك فكری، پاسخ سؤال بالا كه چرا واجب الوجود، واجب الوجود شده است؟ و یا چرا علّت نخستین، علّت نخستین شده است؟ بسی روشن تر است، زیرا حقیقت وجود را- كه تنها حقیقت واقعی و اصیل عالم هستی است- اگر من حیث هو هو در نظر بگیریم عین استغنای از غیر است و عین وجوب وجود است و عین اوّلیّت و آخریّت است و عین علّیّت و مبدئیّت است.

پس سؤال درباره ی آن چیزی كه «ذاتش عین علّیّت نخستین است» بیهوده و بی مورد است. بنابراین سلوك فكری، «چرایی» كه در مقابل ما ظاهر می گردد این نیست كه: چرا علّت نخستین، علّت نخستین شده است؟ بلكه این است كه: چرا آنكه علّت نخستین نیست و معلول و ناقص است و همچنین محدود و متأخّر و نیازمند است چنین شده است یعنی «معلول» است؟ پاسخ این است كه: لازمه ی كمال و فرط فعلیّت حقیقت هستی، تجلّی و ظهور است، و لازمه ی ذات تجلّی بودن و ظهور بودن، نقصان و محدودیّت و تأخّر و نیازمندی است، و همه ی اینها مساوی معلولیّت اند.

و قس علیه كلّما لیس امتنع
بلا تجسّم علی الكون وقع
ثمّ ارجعن و وحّدنها جمعا
فی الذّات فالتّكثیر فی ما انتزعا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 507
و قیاس كن بر او (وجود) هر آنچه (صفت) را كه
ممتنع نیست و ممكن است برای وجود و بدون
اینكه وجود حالت جسمیّت به خود بگیرد
آن صفت بر وجود واقع می شود.
پس باز گرد و همه ی آنها را (آن صفات را) در
ذات و واقع یكی قرار بده، پس كثرت در چیزهایی
(مفاهیم) است كه انتزاع شده اند.
شرح: در این دو بیت درباره ی صفات واجب الوجود بحث شده است. در بیت اوّل اجمالا اشاره شده است كه ذات واجب الوجود متّصف به برخی صفات می گردد و برخی صفات دیگر از او سلب می شود؛ به عبارت دیگر واجب الوجود دارای پاره ای صفات ثبوتیّه و پاره ای صفات سلبیّه است، و به طور ضمنی معیار صفات ثبوتیّه و صفات سلبیّه ذكر شده است.

مطلبی كه لازم است گفته شود این است كه: احكام و صفاتی كه برای یك موجود اثبات می شوند بر دو قسم است: یا این است كه آن موجود از آن جهت كه موجود است متّصف به آن صفت می گردد، یا این كه صرف موجودیّت برای اتّصاف به آن صفت كافی نیست. مثلاً موجود از آن جهت كه موجود است متّصف می شود به این كه واحد است یا كثیر، بالفعل است یا بالقوه، علّت است یا معلول؛ ولی موجود از آن جهت كه موجود است متّصف نمی شود به این كه كوتاه است یا دراز، متحرّك است یا ساكن، سفید است یا سیاه، بلكه پس از آن كه در مرتبه ی قبل، تعیّنی خاص برای وجود پیدا می شود، در مرتبه ی بعد، این صفات و احكام پیدا می شود. مثلاً درباره ی یك جسم صحیح است گفته شود كه آیا مكعّب است یا كروی یا استوانه ای؟ و درباره ی یك آواز صحیح است كه گفته شود آیا بلند است یا كوتاه؟ آیا زیر است یا بم؟ و درباره ی یك خوردنی صحیح است گفته شود شیرین است یا تلخ یا شور یا بی مزه؟ امّا صحیح نیست گفته شود فلان جسم زیر است یا بم؟ و فلان آواز سفید است یا سیاه یا بنفش؟ و مزه ی فلان خوردنی زرد است یا سیاه؟ و فلان رنگ شور است یا شیرین؟ امّا درباره ی همه ی اینها صادق است كه موجود است یا معدوم؟ یكی است یا دو تا؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 508
ضروری است یا ممكن؟ حادث است یا قدیم؟ بالقوّه است یا بالفعل؟ علّت است یا معلول؟ مقصود این است كه پاره ای از صفات از آن جهت برای اشیاء هست كه آن اشیاء موجودند، و طبعا صفاتی كه برای واجب الوجود هست همان صفاتی است كه برای «موجود» است از آن جهت كه موجود است و موجود از آن جهت كه موجود است موصوف به آن صفات و منعوت به آن نعوت است؛ و امّا این كه خود آن صفات چیست و فرق صفات حقیقی و صفات اضافی چیست؟ مطلبی است كه بعداً درباره اش بحث خواهد شد.

در این بیت نظیر برهانی كه درباره ی حقیقت وجود آورده شد درباره ی صفات واجب الوجود آورده شده است؛ یعنی همان چیزی كه درباره ی حقیقت وجود گفته شد كه آیا واجب است و یا ممكن، اگر واجب است فهو المطلوب و اگر ممكن باشد مستلزم این است كه «واجب» باشد، عینا درباره ی شؤون (صفات) وجود نیز جاری است، زیرا آنها عین وجودند و تفاوت آنها با وجود، تفاوت مفهومی است.

مثلاً «نور» مساوی با وجود است، پس سراسر هستی مساوی است با «نوریّت» و ماورای این نور «ظلمت» است، و ظلمت عین «ناچیزی» است. علیهذا حقیقت نور یا واجب است و یا ممكن، اگر ممكن باشد مستلزم این است كه واجب باشد. عین این بیان درباره ی علم و حیات و قدرت و اراده و غیره نیز جاری است.

امّا بیت دوم این مطلب را بیان می كند كه «صفات» عین «ذات» واجب الوجودند و عین یكدیگرند به حسب خارج و واقعیّت، و كثرت صفات كثرت مفهومی است نه كثرت واقعی.

برای آنكه مفهوم این دو بیت روشن شود لازم است چند مطلب بیان گردد:

1. در باب «صفات واجب الوجود» مجموعا سه نظریه است:

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است